مدرسه‌ای که از خاکسترِ سوگ یک مادر رویید؛ فرزندی که در جاده پر کشید، اما نامش در هیاهوی این مدرسه زنده ماند

  شنبه، 29 آذر 1404 ID  کد خبر 516326
مدرسه‌ای که از خاکسترِ سوگ یک مادر رویید؛ فرزندی که در جاده پر کشید، اما نامش در هیاهوی این مدرسه زنده ماند
ساعدنیوز: امروز در تبریز، دیوارهای یک مدرسه شاهد ورق خوردنِ یکی از انسانی‌ترین فصولِ ایثار بودند. آیین افتتاح مدرسه 12 کلاسه زنده‌یاد «مهرداد فرشباف رشیدی»، تنها مراسمِ بریدن یک روبان نبود؛ بلکه روایتِ خانواده‌ای بود که اشک‌های خود را به آجر و سوگِ خود را به لبخندِ کودکانِ این سرزمین گره زدند.

به گزارش سرویس اجتماعی پایگاه خبری ساعدنیوز، بعضی ساختمان‌ها را با سیمان و سنگ نمی‌سازند؛ آن‌ها را با «عشق» و «اشک» بنا می‌کنند. امروز در حوالی کوچه‌های تبریز، دیوارهایی قد برافراشتند که آجر به آجرشان روایتگر یک ایثارِ غریب است. قصه از یک جاده شروع شد، از یک حادثه‌ی تلخ که لبخندهای برادری عزیز و خانواده‌اش را برای همیشه به خاطره‌ها سپرد؛ اما این پایان ماجرا نبود.

دنیای ما آدم‌های معمولی شاید در چنین سوگی متوقف می‌شد، اما برای مادری که عمری معلم بود، «مرگ» پایانِ عزیزانش نبود. او در سال‌هایی که خودش با پنجه‌های بی‌رحم سرطان می‌جنگید و در روزهایی که هزینه‌های درمان، زندگی را بر خانواده سخت کرده بود، از حقِ حیات و درمان خود گذشت تا حقِ تحصیلِ فرزندان این سرزمین را تضمین کند.

این مدرسه که امروز افتتاح شد، تنها یک فضای آموزشی نیست؛ کالبدِ روحی بزرگ است که نشان داد می‌توان در اوجِ درد، بخشنده بود و از میانِ خاکسترِ یک فقدان، چراغی برای داناییِ آیندگان برافروخت. امروز صدای زنگِ این مدرسه، در واقع تپشِ قلب‌هایی است که رفتند تا نامشان در مسیر دانایی جاودانه بماند.

بذری که در دلِ فاجعه کاشته شد

دکتر حمید فرشباف رشیدی، با صدایی که طنینِ بغض و افتخار در آن موج می‌زد، از روزهای تلخی گفت که یک حادثه تصادف در مسیر قم، برادر، همسر و فرزندانِ او را به آغوش خاک سپرد. اما در میان این حجمِ سنگین از فقدان، نوری تابیدن گرفت. میراثِ به‌جامانده از آن سفرِ بی‌بازگشت، با تصمیمی بزرگ به امانتی برای آیندگان تبدیل شد.

ایستادگیِ یک مادر؛ فراتر از درد

اوجِ این روایت، به مادری برمی‌گردد که خود عمری معلم بوده و الفبای عشق را در کلاس‌ها تدریس کرده بود. دکتر رشیدی با بیانی اثرگذار فاش کرد که این مدرسه در روزهایی ساخته شد که مادرش درگیر نبردی نابرابر با بیماری سرطان بود. وی گفت: «در تنگناهای مالیِ درمان و در روزهایی که هزینه‌ها بر دوش خانواده سنگینی می‌کرد، حتی یک لحظه هم لرزه بر زانوی اراده‌ی ما نیفتاد. ما باور داشتیم که شفای واقعی در مسیرِ دانایی و تربیت نسل آینده نهفته است.»

نامی که در مسیر آگاهی جاودانه شد

این مدرسه که به نام «باورِ مشترک یک خانواده» قد برافراشته، از این پس مأمن کودکانی است که شاید هرگز ندانند دیوارهای کلاسشان با چه ایثارِ غریبی بنا شده است. دکتر رشیدی در پایان سخنانش، در حالی که نگاهش به افق‌های دوردستِ این سرزمین بود، گفت: «آنان از میان ما رفتند، اما نامشان در طنینِ زنگ این مدرسه و در مسیرِ روشنِ دانایی، برای همیشه ماندگار شد.»

امروز، تبریز نه فقط یک واحد آموزشی، بلکه یک درس بزرگ از «مسئولیت اجتماعی» را به ارث برد؛ درسی که می‌گوید حتی در میان شعله‌های رنج نیز می‌توان چراغی برای فردای دیگران برافروخت.

روحی پرفتوح و راهی روشن؛ این است حکایت مدرسه‌ای که با خونِ دل بنا شد تا خانه‌ی امیدِ فرزندانِ آذربایجان باشد.

سایر اخبار اجتماعی را اینجا دنبال کنید


دیدگاه ها


  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها