به گزارش سرویس دانشگاه پایگاه خبری ساعدنیوز، احمد شاملو (21 آذر 1304 – 2 مرداد 1379) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلمنامهنویس، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران بود. او بنیانگذار قالب شعری موسوم به شعر سپید بود که تحولی در شعر نو فارسی پس از شعر نیمایی به شمار میآمد و از این رو او را پدر شعر سپید فارسی مینامند.
گفتی ز ناز "بیش مَرَنجان مرا، برو"
آن گفتنت، که "بیش مرنجانم" آرزوست
وآن دفع گفتنت که "برو، شَه به خانه نیست"
وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قُراضههاست
آن معدن مَلاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ، چو سیل است بیوفا
من ماهیام، نهنگم و عُمّانم آرزوست
یعقوبوار وا اَسَفاها همی زنم
دیدارِ خوبِ یوسفِ کنعانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگیّ و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سستعناصِر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نورِ رویِ موسیِ عِمرانم آرزوست
زین خلق پُرشکایتِ گریان شدم ملول
آن های هوی و نعرهٔ مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل امّا ز رَشک عام
مُهر است بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گِرد شهر
کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند "یافت مینشود، جُستهایم ما"
گفت "آن چه یافت مینَشوَد، آنم آرزوست"
هرچند مُفلسم نپذیرم عقیق خُرد
کانِ عقیقِ نادرِ ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست
آن آشکارْ صنعتِ پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان، پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصّهٔ ایمان و مست شد
کو قِسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جَعد یار
رقصی چنین میانهٔ میدانم آرزوست
برای مشاهده اخبار مرتبط با دانشگاه اینجا کلیک کنید