به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعد نیوز به نقل از همشهری، مریم سرخوش: «هر یردسن، سسله حسین...» این، نوای مداحی است که به زبان آذری در حال مویهکردن و روضه خواندن است. محل روضهخوانیاش هم مقابل منزل حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدعلی آلهاشم است؛ امام جمعه مردمی تبریز و عضو مجلس خبرگان رهبری.
قرار بود همین روزها در مجلس جدید خبرگان هم حضور داشته باشد، اما تقدیر به گونهای دیگر رقم خورد.
مردم تبریز و دیگر مردم آذربایجان شرقی، خاطرات و نکتههای جالبی از این روحانی مردمی دارند؛ نقلها هم از آل هاشم، فرزند آیتالله سیدمحمدتقی آلهاشم، بسیار است.
مردی که ترجیح میداد پیاده و با استفاده از وسایل نقلیه عمومی تردد کند؛ نردههای حائل بین مسئولان و مردم در نماز جمعه را بردارد و تعمدا به گونهای رفت و آمد کند، که همه بتوانند پیامشان و درددلشان را به او برسانند.
مردم تبریز هنوز کلیپی از او را به یاد دارند که رو به دوربین، میگوید:«میدانستید که تنها شهری که دو تا امام جمعه شهید دارد، تبریز است؟ یکی آیتالله قاضی طباطبایی، و دیگری آیتالله مدنی. هر دو تا هم سید بودند. ایشالا که من هم به عنوان سومی به آنها ملحق بشوم.»
غمانگیز اینکه برخلاف رویه معمول، حالا پدر بزرگوار او باید بر پیکر فرزندش حاضر شود، نماز بخواند و عزاداری کند. اما با تقدیر نمیشود به مجادله برخاست و خواست خداوند برای این عالم مردمی و عامل به علم خود، چنین بود که در میان کوهستان و جنگل، بعد از تاب آوردن رنج بسیار، به دیدار معبود بشتابد؛ تا همشهریانش که طعم حضور یک روحانی مردمی را چشیده بودند، مقابل خانهاش جمع شوند و بگویند «هر یردسن، سسله حسین...»
خاطرات فراموش نشدنی مردم تبریز درباره امام جمعه محبوبشان را در گفتوگو با همشهری بخوانید.
علیاکبر پورخردمند، شهردار منطقه پنج تبریز:
چند سال پیش شهردار منطقه 3 تبریز بودم و دفتر حاجآقا آلهاشم در حوزه استحفاظی ما قرار داشت. اتفاقی که باعث شده بود، بیشتر ایشان را ببینم. در جلساتی هم که خدمتشان میرفتیم تمام تاکیدشان قانونمداری و تعامل ارگانها برای توسعه هر چه بهتر شهر بود.
او دو خاطره مهم برای مردم آذربایجان شرقی رقم زد که باور دارم هیچ زمانی فراموش نخواهند شد. اولین خاطره حذف نردههای ویآیپی در نماز جمعه بود تا به قول خودش بساط طبقانی شدن جمع شود و مردم از هر گروه و صنفی بتوانند هر جایی که دوست دارند، بنشینند، حتی نزدیک به امام جمعه. حاجآقا پایهگذاراین شرایط بود و تاجایی که به خاطر دارم، پس از آن در یکی دیگر از شهرهای کشور هم همین اتفاق رخ داد.
دومین خاطره را هم برای کل مردم آذربایجان رقم زد که هر جایی میرفت، حتما در زمان پیادهروی وارد مغازهها میشد و با کسبه احوالپرسی میکرد. خیلی از مردم تبریز او را در خیابان، مغازهها و حتی تاکسی و مترو میدیدند. بارها شنیدم که مردم در همین واگنهای مترو مشکلاتشان را با او در میان میگذاشتند و از او راهنمایی میگرفتند.
حاجآقا آلهاشم اصالتا تبریزی و در محلات همین شهر بزرگ شده بود. فوتبال و تیم تراکتورسازی را هم دوست داشت. به چشم خودم دیده بودم که پیگیر نتایج بود و از برد تیم خوشحال و از باختاش غمگین میشد. ارتباط خوبی هم با هواداران و لیدرهای تراکتور داشت و بچهها هم به حرفش گوش میکردند.
نقطه قوت این صمیمیت این بود که اسامی اکثر لیدرها و فعالان کانون هواداران باشگاه را میدانست و همین باعث میشد که ارتباط صمیمانهتری داشته باشند. مشکلی هم بود، هر زمان که فرصت داشت، پای حرفهایمان مینشست و راهنمایی میکرد. یکی از مهمترین خاطراتی که از حضورش در ورزشگاه دارم، بازی تراکتور – استقلال در تبریز بود.
آن زمان اتفاقی در تهران رخ داده بود و هواداران یکی از تیمها حرکات بدی را انجام داده بودند. همه فکر میکردند که حالا هواداران تراکتور هم قصد تلافی داشته باشند و انتظار میرفت که جو بازی متشنج شود. حاج آقا متوجه این موضوع شدند و ما را شب قبل از بازی شام دعوت کردند. توصیهشان این بود که جو ورزشگاه آرام باشد تا تیم نتیجه بگیرد.
دقیقا یادم هست که آن بازی با شرایط خاصی آغاز شد اما زمانی که از بلندگوهای ورزشگاه اعلام کردند که حاجآقا هم در ورزشگاه حضور دارد، جو آرامشد. کل هواداران تراکتور او را تشویق کردند و به احترام حضورش در ورزشگاه آن بازی با وجودی که در نهایت بدون گل مساوی شد، اما بدون حاشیه به پایان رسید.
اولین باری که به مغازه نانوایی ما وارد شد، نشناختمش، سلام کرد و یک جواب سلام ساده دادم. با بقیه مشتریها هم احوالپرسی میکرد. رو به من کرد و گفت: «من رو نشناختین؟»، گفتم: «راستش نه حاجآقا!»، خندید و گفت: «پس نماز جمعه نمیاین؟»
چند نان بربری خرید و رفت و چند روز بعد دوستان تماس میگرفتند و میپرسیدند که امام جمعه تبریز از مغازه ما نان خریده و عکسهایمان در فضای مجازی پخش شده.
آن روز فهمیدم که خودش مایحتاج روزانهاش را خریدار میکرده است. در پیادهرویهایش داخل مغازهها هم میشده و با صاحبانش خوش و بش میکرد. یکبار از من خرید کرد، اما رفتار و منشی که داشت، در ذهنم مانده.
سالهاست که هر روز با مردم سروکار دارم و اما درباره امام جمعه تبریز، رفتار خوب و مهربانش نشان میداد که آدم متشخصی است. از وقتی شنیدم که همراه رئیس جمهور، شهید شده، آن خاطره حضورش در ذهنم بالا و پایین میشود و اشک میریزم، حیف شد!
فرزاد ملازاده، سرپرست همشهری در آذربایجان شرقی:
هیچ حوزهای را در آذربایجان شرقی پیدا نمیکنید که ردی از حضور صمیمانه حاجآقا آلهاشم در آنجا وجود نداشته باشد. توجه عجیبی به مطبوعات و رسانهها داشت و حتی در نمایشگاههای استانی هم شرکت میکرد.
توجه جالبی به زندگی افراد هم داشت و به نوعی در اتفاقات خوب و بد کنارشان بود. شهریور 1402 پدرم فوت کرد و در زمان تشییع جنازه، تلفنم زنگ خورد، حاج آقا پشت خط بود، تسلیت گفت و به من دلداری داد. آن لحظه عجیب حال خوبی داشتیم و برایم جالب بود که امام جمعه تبریز حتی به غم همشهریانش هم بها میدهد.
هر ورزشکاری که در استان مقام میآورد، یا هنرمند و عکاسی که برنده جایزه می شد، با آنها تماس میگرفت و تبریک میگفت. مردم آذربایجان احترام زیادی برای او قائل بودند و هیچ زمانی نگاه سیاسی به او نداشتند، چون موج جدیدی در این شهر ایجاد کرد که همه به شخصیت یک امام جمعه علاقهمند شدند.
از دیروز هزاران بار این جمله را از خیلیها شنیدهام؛ «حیف شد!»
همیشه با چند بوق جواب تلفن را میداد و یا پیامک میزد که تماس میگیرم با شما! اما از دیروز دیگر نه بوقی زده شد و نه پیامکی آمد و فقط یک صدا شنیده میشود: «مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد». هر وقت تماس میگرفتم، میگفت: «بفرمایید دخترم، شمارهات سیو هستها!» هر وقت من را میدید، میگفت: «خطبههایم را واو به واو مینویسی و نوشتههایت را دوست دارم!»
دیروز جلوی بیتاش رفتیم و برای اولین به ما اجازه ورود ندادند، گفتند صاحب خانه نیست دیگر! حالا نیست و آذربایجان در نبودش خون گریه میکند. هر جمعه در خطبههایش میگفت که آرزوی شهادت دارد و حالا به آرزویش رسید.
عکسهای شهید آلهاشم هم خاطرات زیادی دارد، از حضورش در میان کسبه و بازاریها تا احترام ویژهاش به زنان.
علاقه زیادی به جوانها و نوجوانها به ویژه دانشجویان داشت، همیشه تاکید میکرد «دانشجو فرزند خوبمان است.» جاذبه و ویژگیهای شخصیتیاش باعث شده بود که این علاقه دو طرفه باشد و هر وقت میان آنها بود، زمان زیادی هم به انداختن عکسهای سلفی با این جوانها میگذشت. وقتی که از او تقاضا میکردند یک عکس مشترک بگیرند، به شوخی پاسخ میداد، یکی نه! دو تا بگیرید.
تابستان سال 98 بود و مراسم افتتاح طرح محرومیتزدایی. از برخی افراد هم تقدیر شد و یکی از آنها بانویی بود که هدیه از دستش به زمین افتاد. امام جمعه شهید تبریز برای حفظ حرمت او خم شد و تقدیرنامه را برایش برداشت. مدتهای زیادی این تصویر از آیتالله آلهاشم به عنوان خضوع او در مقابل مردم و به ویژه بانوان در فضای مجازی و سایتهای خبری بازنشر میشد.
بهمن 1396 بود که برای اولین بار نماز جمعه تبریز بدون نردههای جداکننده بین صف مسوولان و مردم برگزار شد. شهید حجتالاسلام آلهاشم، در اقدامی جالب دستور به حذف تمام نردههای جداکننده در نمازجمعه داد که به شدت مورد استقبال مردم و رسانهها قرار گرفت. تقریبا یکسال بعد هم این اقدام در تهران انجام شد و بخشیهایی از نردههای حائل میان نمازگزاران و مسئولین را حذف کردند.
خرداد 1396 بود که سیدمحمدعلی آلهاشم به عنوان امام جمعه تبریز و نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی انتخاب شد. انتخابی که تصویری از او هنگام دستبوسی پدر هم مورد توجه رسانهها قرار گرفت. شهید آلهاشم در خاطرهای در این باره گفته «آن پدرم به من گفتند که شما تا دیروز فرزند من بودید اما از زمانی که حکم شما از سوی رهبر معظم انقلاب آمده است علاوه بر فرزندی، در کسوت پدر من نیز هستید.»
آنها که دفاع مقدس را درک کردهاند، به راحتی میتوانند خاکی باشند، به راحتی میتوانند تواضع به خرج بدهند و به راحتی میتوانند یک زندگی سراسر جهادی و جهادگونه را تجربه کنند. دفاع مقدس، دانشگاهی بود که در آن، واحدها زندگی جهادی به صورت عملی تدریس میشد. آل هاشم نیز از یادگاران دفاع مقدس بود؛ و در عملیاتهای مختلف و در کسوتهای مختلف حضور داشت. حالا که به دیدار معبود شتافته است، بد نیست تصاویری از حضور او در سالهای دفاع مقدس را مرور کنیم؛ همانجایی که خروجیاش، یک روحانی مردمی و جهادی مانند او بود.
سعید بامرام، یک کاربر فضای مجازی، در حساب توییتر خود با انتشار عکسی از آیتالله آلهاشم، امام جمعه تبریز نوشته «از آقای بهزاد پروین (عکاس) نقل است که آیتالله آلهاشم هنگام انداختن این عکس گفته بود روزی که به عنوان سومین شهید محراب به شهادت رسیدم این تصویر مرا چاپ کنید.» تصویری که شهید آلهاشم را در لباس سپاه پاسداران نشان میدهد و حالا پس از شهادتش در رسانههای منتشر شده است.