به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز، استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، متخلص به «م. سرشک» ادیب، شاعر، نویسنده، پژوهشگر، نسخهشناس و نسخهدان، مصحح، منتقد ادبی و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران است. مردی فرهیخته، دانشمندی بیبدیل و چهرهای ممتاز که به عیار استادی در عصر حاضر مبدل شده و همین امر، جمعیتی از دانشپژوهشان شیفته علم و تشنه معرفت را، با اشتیاقی وصف نشدنی در کلاسهای درس ایشان حاضر میکند.
ایشان برای شرکت در شب دکتر مهری باقری به همّت مجلهٔ بخارا به تبریز سفر کرده بودند و در آنجا، هنگامی که مشغول استراحت بودند کاغذی روی درِ کمد نظرشان را جلب میکند. نزدیک میشوند و چشم میاندازند تا بتوانند بخوانند. روی آن تکهکاغذ به همین صورت نوشته شده بود:
به چکاوکِ زیبای پاییزی:
نَفَسَت شکفته بادا و
ترانهات شنیدم
گل آفتابگردان
نگَهَت خجسته بادا و
شکفتنِ تو دیدم،
گل آفتابگردان
تویی آن دعای خورشید که مستجاب گشتی،
شده اتحاد معشوق به عاشق از تو، رمزی،
نگهی به خویشتن کن که خود آفتاب گشتی!
فوراً از صاحبخانه، خانم دکتر، ماجرای این دستنوشته را میپرسند. ایشان میگویند:
این کاغذ، دستنوشتهٔ یک آقای تبریزیست. ایشان در مکانیکی (تعویض روغنی) کار میکنند. به پاسِ کاری که در مطب برای دندانهایشان کردیم، این قطعه شعر را نوشتند و به دختر من هدیه دادند.
دکتر شفیعی کدکنی بعد از فهمیدن ماجرا منقلب شدند. همانجا درخواست کردند که من میخواهم ایشان را ببینم. فردا صبح پیِ ایشان رفتند
1 سال پیش
1 سال پیش
1 سال پیش