پرسش پیشاپیش که این مقال را در می نوردد و شاید دولتمردان بی درد را به سر عقل آورد، این است: دشمنان حاکمیت کیانند؟ تاریخ بی هیچ واهمه و سودا، پاسخ ناگزیر را به وجدان های بیدار میدهد: مدعیان حاکمیت.
خوزستان در هیچ دوره ای مانند روزگار پهلوی دوم که رویای اتوپیای شاهانه/ تمدن بزرگ را در سر می پروراند، سرمایه گذاری، جد و جهد تکنوکرات ها و توجهات دلسوزانه اما آمرانه را به خود ندید. چه شد که آن همه برنامه های زمان بندی شده و اقدامات کارشناسی به ناکامی می گراید و شکست محتوم پروژه ها، تاج و تخت را می لرزاند و می رمباند؟
اگر در آن دوره ی طلایی، اما ابتر، برنامه های عمران خوزستان (به دست ایرانیان بیشترشان کار بلد و پاک دست) به نتیجه نمی رسد، قصور و کاستی از فرامین صادره از دولت مرکزی و انتقال از هزارتوی سیاستمداران فاسد و وطن فروش است.
اشک های شاه غافلگیر در فرودگاه مهرآباد(۲۶ دی ۵۷) و اظهارات خصوصی و تا حدی آشکار شده ی او مبنی بر این که هزار فامیل بهره مند از لابیگری قدرت و مرفه از ریخت و پاش ها زودتر از او میدان را وانهادند و گریختند، بیانگر حقیقتی تکان دهنده است. ناشایستگان پاره ستان قدرت حاکم، زودتر از سلطان، گندنای تعفن سقوط را حس می کنند و فرار را بر قرار ترجیح می دهند.
خدایگان، شاهنشاه آریامهر، بزرگ ارتشتاران تنها ماند.
بگذاریم تاریخ باز هم بی هیچ سوگیری و سفارش سخن بگوید:
وفادارترین شخصیت فرهیخته به خاندان پهلوی، دکتر محمد مصدق السلطنه بود که قربانی استعمار نفتخواره و ارتجاع داخله شد. او می خواست شاه سلطنت کند و کارها را به دست کاردانان حساب پس ده بسپارد، اما شگفتا از سریر قدرت که به ظاهر پولادین می نماید و در باطن نئین...
خوزستان در چمبره ی تشنگان قدرت، نوابغ نادانی و لفاظان ادعا و دعا، شاهد غارت ها و خسارت هایی بوده که متجاوزان بابلی، مقدونی و مغول، به سرش نیاوردند. شور شدن آب کارون در پی ساخت سد گتوند تا به یغما بردن سفره ی کارگران هفت تپه دو نمونه از چیرگی جهل، جسارت و چپاول است. در اندرونی حریم این بر شاخه ی شکسته نشسته، شایسته سالاری، پاک دستی و حساب پس دهی جایی از اعراب ندارد.
تخصیص از سر استیصال "بودجه ی ویژه با صد درصد مبلغ مصوب برای خوزستان" توسط ریاست جمهوری کنونی، یادآور پوزخند مولانا به حاکم عاشق کنیزک بیمار خود (تو بخوان قدرت در حال استحضار) است که هر درمان او به ضد خود تبدیل شده:
...از قضا سرکنگبین صفرا نمود!
سرطان، نشانگان تناقض اجزای بقای یک اندامواره است.
چه مقدار از این بودجه ی مصوب ناگهانی، از چه مسیر مطمئن و طبق چه برنامه ای و با چه کنترلی برای چه معضل خوزستان هزینه می شود؟
شاید از ما بهتران بدانند.
کوتاه سخن:
برای برون رفت از تنگناهای مرگبار کنونی خوزستان، جلوگیری از تشدید بحران و به خطر افتادن جان و مال خوزیان بی گناه و تثبیت شرایط وجودی آستان، راه و چاره ی عاجل و فوری: برگرداندن نیروهای انتظامی برای بازگشت آرامش به منطقه، برگرداندن هر چه زودتر آب به رودخانه ها و خانه تکانی بوروکراسی از ناشایستگان، اختلاسگران و دشمنان دوست نمای حاکمیت است.
دیگر آن که ناچارید: به اداره ی شورایی استانداری خوزستان برخوردار از حضور شخصیت های خوشنام، متشکل از تکنوکرات ها، اهالی فرهنگ و هنر و بزرگان طوایف مختلف که باشندگان هزار ساله ی این خطه هستند روی آورید تا خوزستان به نتایج مطلوب آسایش و آرامش حق خود نائل شود.
حقا کزین غمان برسد مژده ی امان
گر سالکی به عهد امانت وفا کند.../ حافظ
3 سال پیش
3 سال پیش
3 سال پیش