جوک های یکی از فانتزیام اینه که
یکی از فانتزیام اینه که یه روز پشت تلفن توی جمع بگم
خودمو با اولین پرواز میرسونم
خیلی کلاس داره لعنتی
یکی از فانتزیم اینه که دکتر بشم بعد وسط خیابون یکی از تو جمعیت داد بزنه کـــمک دکتر و بگید بیااااد بعد منم لابه لای جمعیت و بشکافم بگم آقایون خانوما برید کنار من دکترم برسم بالا سر مجروحی که نفسش بالا نمیاد بعد یه لوله خود کار خالی بزنم وسط گردنش از اون تو نفس بکش بعد آروم تو غروب آفتاب محو بشم …
یکی از فانتزی های من اینه که برعکس همه که کم کم توی افق محو میشن
من از افق بیام بیرون و کم کم پدیدار بشم ….
آرهههههه ، یه همچین آدمیم من …!
یکی از فانتزیام اینه که که دارم با ماشین میرم
یهو یه دختر پسر دست تو دست هم ببینم
بزنم رو ترمز، سرمو از شیشه بیارم بیرون رو به دختره بگم:خیلی پستی دیگه حق نداری به من زنگ بزنی کصافت
بعد تخته گاز بگیرم برم
یکی از فانتزیام اینه که:
به طرفم بگم جدا شیم بعد محکم بزنه تودهنم و بگه خفه شو کصافطه خر بیا بغلم....
ولی همیشه از شانس بده من طرفم میگه اوکی هرجور راحتی...
یکی از فانتزیام اینه که توی یه پارک شلوغ شروع کنم به دویدن و همزمان با موبایلم بگم :لعنتیا تا من نگفتم هیچکس شلیک نکنه،
کلی آدم بیگناه اینجا هست !
.
.
.
.
توهم در حد سراب های بیابان های 150 درجه آمازون
فانتزی من اینه بدونم وقتی رفتیم بهشت از
کدوم درخت باید سیب بخوریم عایا؟؟!!!!!!
یکی از فانتزی هام اینکه یه فرش پونصد شونه بگیرم
بعد هر شب سرمو بذارم رو یکی از شونه هاش
یکی از فانتزیام اینه که ..
یکیو گیر بیارم یه دل سیر درد و دل کنم باهاش
و کل نگفته هامو بهش بگم ..
.
.
و بعد بندازمش زیر قطار بمیره تا حرفام جای دیگه درز نکنه
وحشی هم خودتی
یکی از فانتزیام اینه که
.
.
یه بار کلیه مقاطع تحصیلی تعطیل بشن به جز ابتدایی!
یکی از فانتزیام اینه که
مزه قهوه ترک و فرانسه رو از هم تشخیص بدم!
لامصب خیلی کلاس داره!!!
فعلا میتونم مزه چای و دوغ رو از هم تشخیص بدم
البته با چشم بازا...
.
.
ولی من یه روز ادم باکلاسی میشم
صبر کن
یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم !
یکی از فانتزیام اینه که...
تو دانشگاه یکی از اساتید تهدیدم کنه ک بهت صفر میدم...
بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم ب دیوار بگم...
منو از نمره میترسونی من زندگیمو باختم استاد...
برو از خدا بترس....
یکی از فانتزیام اینه که وقتی یک ثانیه مونده مایکروویو زمانش تموم شه، خاموشش کنم!
اصلا احساس خنثی کردن بمب تو ثانیه آخر بهم دست میده!
یکی از فانتزیامم اينه كه:
.
.
با لحن جدی و خسته
به یه دکتر بگم:
لطفا حاشیه نرو دکتر!!
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم:
فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم؟؟
یکی از فانتزیهام اینه کــــه
اولین نوزادی کــه تو فامیل بدنیا اومـد بهش لیمو ترش بدم از قیافش عکس بگیرم …
یه همچین آدم با مـحبت و بچـه دوستی هسـتم من !!
یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم