به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز به نقل از فارس، میگفتند تنها رئیسجمهور تکدورهای ایران خواهد شد. میگفتند محبوبیتی بین مردم ندارد. تمام تلاششان را کردند که دروغ بزرگ شادی بسیاری از مردم از شهادت رئیسجمهور را به خبر غالب روزهای غم و اندوه سراسری ملت ایران تبدیل کنند. اما نتوانستند چون مردم اجازه ندادند. موج احساسات مردم در داغ سنگین شهادت آیتالله سید ابراهیم رئیسی و همراهان سعادتمندش، و حضور باشکوه و دشمنشکنشان در مراسم تشییع آنها در تبریز، قم، تهران، بیرجند، مشهد، مراغه، نجفآباد، زنجان و شهر ری، سیلی شد و تمام نقشههای کثیف بدخواهان ایران را نقش بر آب کرد.
از زیباییهای حضور اقشار مختلف مردم ایران در مراسم وداع با خادم بیادعایشان، حالا حالاها میشود روایتهای ناب، گفت و شنید؛ مثل ماجرای راننده باصفای نیسان آبی که رسم لاتی و لوطیگری را در حق رئیسجمهورش ادا کرد.
اگر نمیرفتم تشییع سید، خلاف مرام لاتی بود
«امیرعبداللهیان، بچهمحل ما بود. قرار بود در حرم شاهعبدالعظیم(ع) خاکش کنند و حتماً توی مراسمش شرکت میکردم. ولی رئیسی چی؟ میخواستن برای تدفین ببرنش مشهد. هزار کیلومتر راه بود! اما با خودم گفتم: نامردیه اگه نرم؛ مرامِ لاتی این نیست. بالاخره رئیسجمهور بود و نون و نمک همدیگه رو خورده بودیم...»
راننده نیسان عرق از پیشانی میگیرد و ادامه صحبتش نشان میدهد رسم و مرام لاتی بالاخره کار خودش را کرده: «ساعت 4 صبح، یکّه و تنها نشستم پشت نیسان آبیم و زدم به دل جاده. توی مسیر، عکس رئیسی رو چسبوندم کنار اسم «دلبر». ساعت 2 ظهر بود که رسیدم مشهد. قلیان کشیدم و مستقیم رفتم تشییع...»
دمت گرم، همین!
«فشار تو فشار، رفتم تا نزدیک ماشینی که تابوت رئیسی و بقیه شهدا رو توش گذاشته بودن. داشتم لِه میشدم. به زور دستم رو رسوندم به تابوت رئیسی اما...»
دیدار با رئیسجهمور، همان چیزی که خیلیها در تمام عمر انتظارش را میکشند، اینجا از نوع خیلی نزدیکش نصیب آقای راننده شده بود. مگر میشود رئیس جمهور را از فاصله چند قدمی ببینی و درخواستی نکنی؟ آن هم وقتی که رئیسجمهور، شهید جمهور هم شده. اما مرد باصفای داستان ما، ترجیح داد به جای عریضه دادن به خادم شهید ملت، حرف دلش را با او بگوید: «چیزی از رئیسی نخواستم. چیزی خواستن، لوطیگری نبود. دستم رو مالیدم به تابوت شهید و یک کلام گفتم: «دمت گرم». همین! هیچ چیز دیگری توی ذهنم نیومد. «دمت گرم» و دیگه هیچی!»
توی حرم هم، به تو از دور سلام...!
ماموریت «معرفت» که انجام شد، راننده نیسان آبی فقط یک کار نیمهتمام در مشهد داشت: «دوباره گوله شدم و از ازدحام کشیدم بیرون. هرطور بود خودم رو رسوندم حرم واسه زیارت امام رضا(ع). اما بعد از 12ساعت رانندگی و گرفتار شدن بین سیل جمعیت تشییع کنندگان، اصلاً سر و وضع درستی نداشتم. چون عرق داشتم و حمام نرفته بودم، داخل نرفتم. از همون حیاط صحن، یه سلام دادم به آقا(ع) و زدم بیرون. ساعت 6 غروب بود که دوباره افتادم توی جاده و برگشتم سمت تهران»...