به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعد نیوز به نقل از روزنامه جوان خدمتگزار صمیمی، متواضع و پرصلابت ملت که بر گفتار و کردارش مهر خون زد، همواره جاودانه است و ما روایتگران حماسههای انقلاب اسلامی، تا مدتها نغمهخوان تلاش و خستگی ناپذیریاش خواهیم بود. داغ او همچنان تازه مینماید و گفتن و شنیدن از سیرهاش بهنگام و درسآموز. آنچه در پی میآید اما، شمهای از خاطرات شهیدآیتالله سید ابراهیم رئیسی است که در اوقات گوناگون بازگفته و به ترتیب زمان منظم شده و مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است. امید آنکه انتشار این مجموعه، تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقمندان را مفید و مقبول آید.
«سید محرومان»، در کودکی پدر خود را از دست داد و از هنگامی که خویشتن را شناخت، در دشواری زیست و نشو و نما یافت. همین امر نیز موجب گشت تا به هنگام انتخاب به ریاست جمهوری و البته به شکل فزاینده در سه ساله پس از آن به محرومان توجهی ویژه مبذول دارد و البته مورد اقبال آنان قرار گیرد. وی همواره در اوقات بازگویی خاطرات و مشاهدات خویش، اشارت به فقر دوران کودکی، نوجوانی و جوانی را در اولویت قرار میداد و آن را از عوامل قوام دهنده به شخصیت خویش میشمرد:
«اینجانب سید ابراهیم رئیسی، در 26 آذرماه 1339، در شهر مقدس مشهد و در یک خانواده مذهبی و روحانی متولد شدم. در سن پنجسالگی، پدرم به رحمت خدا رفت. منزل ما داری سه- چهار اتاق بود که در یک اتاق آن خودمان زندگی میکردیم و والده ما، دو اتاق دیگر را اجاره داده بود و از مالالاجاره آن، ارتزاق میکردیم. زندگی ما، در شرایط سختی ادامه داشت. من صحنههایی از زندگی خودمان را به یاد دارم که با فقر و تنگدستی شدید اقتصادی روبهرو بودیم. به معنای واقعی کلمه، ما فقر و نداری را لمس میکردیم. هیچگاه به خاطر ندارم که ما یک کیلو برنج خریده باشیم یا مثلاً از قصابی به اندازه مردم زیر متوسط گوشت خریده باشیم! خاطرم است که یک روز در اوایل طلبگی، دیدم که یکتومان بیشتر پول ندارم. صبح پنجشنبهای بود که به حرم امام رضا (ع) مشرف شدم. به ایشان عرض کردم که شرایط نامساعدی دارم. یک آقایی که از اقوام بود، از دور حالت مرا دیده بود و بدون اینکه بداند من به حضرت چه عرض میکنم، آمد و احوالپرسی کرد و به من 2 تومان داد! خوشحال شدم و آن را لطفی از جانب حضرترضا (ع) قلمداد کردم. آن فرد نمیدانست که من نیاز مالی دارم...».
شاید بین رؤسای جمهور شهید نظام اسلامی، اشتراک غریبی باشد که هر دو از پایینترین طبقات اجتماعی برخاستند، حتی سابقه دستفروشی داشتند، اما دید نافذ، عمل صالح و جهاد در راه خدا، آنان را به چنین مکانتی سوق داد. شهید رئیسی، در این زمره بود:
«در دورهطلبگی به عادت قدیمی، تابستانها و ماهرمضان که به مشهد برمیگشتم، سراغ کاری میرفتم. عرقچین سبز به سر میگذاشتم و پول کتابهایی که لازم داشتم، را با دستفروشی یا کارهای دیگر به دست میآوردم. یادم است که دیر به دیر میتوانستیم برنج بخوریم، آنهم برنج معمولی و نه اعلا. گوشت هم، کم گیرمان میآمد. وقتی کاری انجام میدادم و حقالزحمهخوبی میگرفتم، کمی گوشت میخریدم و با خوشحالی به خانه میبردم. آن روزها زندگی کردن با 5تومان شهریهای که میگرفتم، برای من، مادر و خواهرم خیلی سخت بود...».
هماره در طول تاریخ، رنج مردان بزرگ را ساخته و پرورده است. شهیدرئیسی نیز از این قاعده مستثنی نبود. او از دل محرومیت و تلاش بیرون آمد و رو به پیشرفت رفت. هم از این رو هرگز عافیت طلب نشد و تا پایان حیات دنیوی، در پی فقرزدایی و رسیدگی به مستضعفان روان گشت:
«دو برادر بودیم و دو خواهر. پدر که یکی از منبریهای معروف خراسان بود، در پنج سالگی من درگذشت. در خانه ما، مطلقاً روحیه نازپروردگی وجود نداشت. وضع مالی و نوع تربیت خانوادگی ما طوری بود که هر تابستان دنبال کار و کاسبی میرفتم. از دستفروشی کنار حرم امام رضا (ع)، تا کار طاقتفرسا در مرغداری. به همین خاطر هیچوقت اوقات فراغت نداشتم، یا کار بود یا درس یا هر دو...».
از خراسان تا ایرانشهر به خاطر انقلاب
«ابراهیم» از خاستگاه فقر برخاست و چندی بعد، با مبارزه آشنا شد. وی در این طریق، پخش اعلامیهها و نوارهای سخنرانی، حضور در راهپیماییها، دیدار با تبعیدیها و... را تجربه کرد. سفر به ایرانشهر اما، برای او متفاوت بود. چه اینکه استادش «آقاسیدعلی خامنهای» را میدید و نهایتاً با دلالت او، توانست از دام مأموران ساواک بگریزد:
«در عین بیپولی و سختی معاش، پول جمع میکردیم تا بتوانیم با دوستان طلبه به تبعیدیها در نقاط دورافتاده و بد آبوهوای کشور کمک کنیم و حتی به آنها سر میزدیم. یکی از دفعاتی که برای دیدار با تبعیدیها به ایرانشهر رفته بودیم، چهار نفر طلبه بودیم. دو نفری که ملبس بودند، بلافاصله به دست ساواک دستگیر شدند. اما من و دوستم را، چون لباس معمولی داشتیم، نشناختند و گریختیم! خودمان را به خانه آقایخامنهای رساندیم. صبح فردا آقا گفتند که از دیشب تا الان چندبار ساواک آمده دنبال شما و به شدت دنبالتان هستند. به ما راه پشت خانه را نشان دادند، تا فرار کنیم. تا ایرانشهر رسیدیم، ولی پولمان تمام شده بود و امکان رفتن به زاهدان را نداشتیم. مانده بودیم چه کنیم که لطف خدا شامل حالمان شد و طلبه همراهم، یکی از دوستان پدرش را در ایرانشهر دید. پولی قرض کردیم تا برگردیم به زاهدان و از آنجا به مشهدالرضا (ع) ....»
انقلاب اسلامی پیروز شد و جوانانی که تا دیروز برای تحقق استقلال کشور هم قسم شده بودند، اینک کارآمدی و نیل به اهداف آن را میخواستند. رئیسی نیز به دستور شهید آیتالله دکتر بهشتی و سپس شهید آیتالله قدوسی، در دستگاه قضایی مشغول به کار شد. وی نخست در کرج و سپس در همدان، خدمت کرد. در این میان، اما اندیشه و عمل این کارگزاران جوان و فداکار عدلیه، مهم و درخور توجه مینماید. این مهم را میتوان در آیینه خاطرات رئیسجمهور شهید، خواند و دریافت:
«من در سالهای 59 تا 61 کرج بودم، در سالهای 61 تا 63 هم دادستان همدان بودم. با یک مجموعه از دوستان بودیم و محل استراحتمان هم، در دادستانی بود. آنموقع اصلاً حاضر نبودیم که استخدام شویم. گفتیم ما یک عده نیروی انقلابی هستیم که آمدیم قم درس بخوانیم. به نظرم، ما یکی-دو سال، اصلاً پول نگرفتیم! در همین حد که در محل کار، ناهارمان را میخوردیم. ناهارمان هم، ناهار سپاه بود. من به خاطر آن ناهارها، زخم اثنیعشر گرفتم! اصلاً روحیه این نبود که ما به دنبال حقوق و این کارها باشیم و اینها را خلاف میدانستیم. بعداً این چیزها رسم شد. اوقاتی هم که خسته میشدیم، با دوستان میرفتیم به جبهه. پادگان ابوذر و جبهههای غرب و جبهههایی که دست بچههای همدان بود...».
شهیدرئیسی در سالیان اولیه خدمت در دستگاه قضایی، آشکارا کفایت و توانمندی خویش را عیان ساخت. این امر باعث شد که امامخمینی، رهبر کبیر انقلاب اسلامی، او را به مأموریتهای مهم گسیل دارد و در موردی، اصلاح برخی ناکارآمدیهای دستگاه قضایی را به وی وانهد:
«یک وقتی مرحوم حاجاحمدآقا بنده را خبر کردند که امام با شما کار دارد. به جماران رفتیم و ایشان حکم دادند که شما بروید کار را رسیدگی کنید. امام به قوهقضائیه اعتراض داشتند و میگفتند: کارآمدی ندارد. به ما اعتماد فرمودند و ما پرونده را بررسی کردیم و بعد خیلی تشکر کردند. قوهقضائیه در آن هنگام نگران شده بودند؛ چون امام نسبت به آنها بیتوجهی کرده و پرونده را به دستشان نداده است. بعد از این، ظاهراً مسئولان قوهقضائیه وقتی خدمت امام آمدند و گفتند، ما قول میدهیم دستورات شما را منبعد به طور دقیق اجرا کنیم، دیگر شما قاضی خاص تعیین نکنید. بعد از آن امام از قول حاجاحمدآقا فرمودند: خیر، اگر شما انجام ندهید، من باز خودم آدم میفرستم که آنجا برود و انجام دهد. گویا مسئولان قوهقضائیه گفته بودند که اگر ما را قبول ندارید ما را عوض کنید، این کار شما که کسی دیگری را برای پیگیری پرونده میگذارید، ما را تضعیف میکند. امام هم فرموده بودند که وقتی من بعضی از کارها را به شما میگویم انجام نمیدهید، مجبورم خودم دست به کار شوم...».
فصلی از خدمت «شهید جمهور» به ایفای مدیریت در سازمان بازرسی کل کشور باز میگردد. این سازمان پیش از حضور آیتالله رئیسی، قدرت و کارآمدی لازم را نداشت و نیازمند تحولی کلان بود. این تغییرات با ریاست وی آغاز شد و رفته رفته، گزارشات آن مورد توجه و ترتیب اثر مراکز گوناگون نظام قرار گرفت. چنان که خود در این باره آورده است:
«خداوند لطف کرد و ما در سازمان بازرسی، خیلی کارها کردیم. یعنی واقعاً همه اعتقاد داشتند که ما سازمان بازرسی را، از یک محلی که زمانی یک نفری تشبیه کرده بود به مأمور سیبزمینی، از یک سازمان کمتوان یا بیتوان، رساندیمش به یک سازمان برنامهریزیشده علمی و با گزارشات تقریباً متقن. در همه استانها، دفتر ایجاد کردیم. قبلاً بازرسی کل کشور، دفتر استانی نداشت. رفتیم قانونمندش کردیم و از مجلس خواستیم که قانونش اصلاح شود. روزی که من اسم برنامه را در سازمان بردم، بعضیها گفتند: آقا برنامه یعنی چه؟ من عمیقاً به کار برنامهای اعتقاد داشتم. 10 سال که من رئیس بازرسی کشور بودم، هر سال یک برنامه داشتیم و به آن عمل میکردیم...».
سازمان بازرسی کل کشور در دهه مدیریت شهیدرئیسی، توانست بسا گلوگاههای اخلال در نظام اقتصادی کشور را شناسایی کند. این نهاد پس از فرمان رهبری مبنی بر مبارزه با فساد، داشتههای اطلاعاتی خود را در قالب سه نمایشگاه به عرصه آورد، امری که موجب اعجاب برخی مسئولان وقت شد و آنان را به اعتراف واداشت:
«بعد از اینکه آقا حکم مبارزه با فساد اقتصادی را دادند، غیر از سال اولش، من سه سال متوالی یک نمایشگاه تشکیل دادم به عنوان نمایشگاه مبارزه با فساد اقتصادی! تمام دستگاههای کشور را پشت ویترین گذاشتم، اسمش را گذاشتیم: آسیبشناسی دستگاههای اداری کشور. یعنی وزارت صنایع را در یک غرفه عظیم گذاشتیم و اول هم از خود وزیر صنایع دعوت کردیم که بیاید و از نگاه ما دستگاهش را ببیند. تمام مدیران عالی و میانی و کارشناسان ارشد آمدند و از نمایشگاه دیدن کردند. اظهار نظری که کردند، این بود که اولاً گفتند ما نمیدانستیم بازرسی کل کشور تا این حد به دستگاهها دقیق نگاه میکند و ثانیاً بعضیها نوشتند، اصلاً نگاه ما به بازرسی کل کشور متحول شد. یعنی فهمیدند که ما دنبال مچگیری نیستیم، اما دنبال عیبشناسی هستیم و اینکه عیوب را معرفی کنیم، تا برای رفعش تلاش کنند....»
به اذعان آشنایان و مراودان، مکانت علمی رئیسجمهور شهید مجهول ماند. او سالها در حوزه علمیه تهران به تدریس پرداخته و بضاعت علمی خویش را، با تجربه عملی در آمیخته و حاصل آن را به طلاب عرضه داشت. حاصل این همه، آثار و تقریراتی بود که به همت شاگردانش تدوین گشت و منتشر شد:
«از سال80، تدریس در حوزه را شروع کردم. ابتدا از حوزه امام حسین (ع) شهر ری شروع کردم. هفتهای دو-سه روز میرفتم و درسهای مختلفی میدادم. بعد هم در حوزههای مختلف، بعضی از دوستان این درسها را ضبط کردند و به صورت کتاب درآمد. سه دوره قواعد فقه را، چاپ کردند. قواعد فقه قضایی، قواعد فقه عبادی، قواعد فقه اقتصادی....»
بسا وفاداران انقلاب اسلامی در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال 1396، از آیتالله رئیسی خواستند تا به این عرصه وارد شود. او، اما در تبلیغات و مناظرههای مربوطه، بسی اخلاقی ظاهر شد و شلتاق و اشتلم رقیب را به هیچ گرفت. وی پس از آن انتخابات و در گزارشی به مردم، رفتار طرف مقابل را به ترتیب پیآمده توصیف کرد:
«در انتخابات ریاست جمهوری سال 96، خود بنده این حجم از تخریب و ترساندن مردم را پیشبینی نمیکردم، چرا؟ چون پیش خود میگفتم که اولاً طرف رقابت، فردی است که لباس دین و روحانیت را به تن دارد و لااقل در این قضیه حد نگهمیدارد، نه اینکه کاری نمیکند، بلکه بالأخره تا یک جایی جلو میرود، ثانیاً ایشان از اول انقلاب مسئولیت داشته، بنابراین لااقل حریم نظام و اصول اخلاقی انتخابات را نگهمیدارد، ثالثاً اکنون رئیسجمهور است و شئونات رئیس جمهور را حفظ خواهد نمود. خب در انتخابات و خصوصاً 10 روز آخر، محاسبه ما به هم خورد!... حرف من این است که رقیب، با مجموعه تبلیغات تخریبی بیسابقه چنان فضای رعب و ترسآلودی ایجاد کرد که صدای ما به بخشی از جامعه نرسید! به نظر شما سخیفتر و خندهدارتر از این ادعا وجود دارد که میگفتند اگر فلانی بیاید در خیابانها و پیادهروها دیوار میکشد؟ (خنده)، اما با تبلیغات و تخریبها کاری کردند که متأسفانه بخشی از جامعه ترسیده بود که نکند واقعاً اینها رأی بیاورند و آزادیهای مردم را سلب کنند! یا مثلاً گفتند اگر اینها رأی بیاورند، جنگ و ناامنی میشود، یا دوباره تحریم میشود. خب اخیراً مردم خبرها را میبینند، در امریکا یکی از بیسابقهترین تحریمها علیه ما درحال تصویب است. قصدشان این است که با این تحریمها، جنگ داخلی درست کنند و مردم را به جان هم و به جان نظام بیندازند، خب چرا آقایان جوابگو نیستند؟ مگر شبکههای رسانهای و تبلیغاتیشان نمیگفت، اگر فلانی رأی بیاورد جنگ و تحریم است. چرا هنوز چند هفته نگذشته، چنین تحریمهای پیچیده و چندلایهای علیه ملت ایران طراحی و تصویب شد؟ اینها شماتت نیست، بلکه تبیین واقعیت است. کار دشمن، دشمنی است. برای دشمن فرقی بین دولتها نیست. او میخواهد، ریشه ملت مسلمان ایران و اسلام و اصل انقلاب را بزند. اتفاقاً امریکا بیش از هرکس، با تحریمهایش دارد به طبقه متوسط در ایران ضربه میزند. این واقعیت را که برداشتن تحریمها تنها از مسیر شکلگیری یک دولت مقتدر و نه با ترس و مجامله محقق میشود، برخی پوشاندند و الان هم پاسخگو نیستند. اینها گله از تخریب شخص خودم نیست، مطلقاً. اینها نگرانی از بابشدن یک روش، در فرهنگ سیاسی ماست....»
و سرانجام رئیسجمهور شهید، در انتخابات سال 1400 حاضر شد و با رأی محرومان و مستضعفان، سکان اجرایی کشور را به دست گرفت. او از آغاز قرار گرفتن در مدیریت اجرایی کشور، با حقیقتی تکاندهنده مواجه گشت: دولت حتی توان پرداخت حقوق کارکنان دستگاهها در مردادماه را ندارد! و جلسه نخست وزرا در دوره مسئولیت او به بحث درباره این موضوع اختصاص مییابد:
«بنده همواره از انتقاد استقبال کردهام. گواه این ادعا این است که در انتخابات سال 96 مورد سنگینترین موج انتقادات و هجمهها قرار گرفتم، اما از هیچکس شکایتی نکردم. دولت از انتقادات استقبال میکند و در مقابل انتظار دارد که منتقدان نیز منصفانه عمل کرده و راهکار ارائه دهند. باور دارم که همه مشکلات کشور، قابل حل است و هر چه از زمان حضورم در رأس قوهمجریه میگذرد به اعتبار اشراف بیشتر بر ظرفیتها و استعدادهای کشور از نیروی انسانی کارآمد تا منابع طبیعی به آینده درخشان کشور امیدوارتر میشوم. در آغاز فعالیت دولت، با کسری 480 هزار میلیارد تومانی مواجه بودیم و حتی پول کافی برای پرداخت حقوق مردادماه کارکنان دولت موجود نبود! دولت، اما برای رفع این مشکلات، اقدام به استقراض از بانک مرکزی یا چاپ پول نکرد....»
شهید آیتالله سیدابراهیم رئیسی، سهسال در مسند ریاستجمهوری، سر از پانشناخته و خستگیناپذیر به خدمت پرداخت. او بیاعتنا به حجم گسترده تخریب و تحقیر به فعالیت خویش تداوم بخشید تا آنکه در ظهرگاه 30 اردیبهشت 1403، رستگاری در رسید و او را به یکی از نمادهای انقلاب و نظام اسلامی مبدل ساخت. بیتردید تا مدتها، تلخی این داغ بزرگ، در کام همه محرومان و امیدواران به وی خواهد ماند. روحش شاد و یادش گرامی باد.
5 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش
6 ماه پیش