به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از فرادید، سریال جومونگ که در سال 2006 پخش شد، روایتی نسبتا «افسانهزداییشده» از داستانی بسیار کهن بود که در اصل سراسر پر از اتفاقات خارقالعاده و ماورائی است. هرچند که در خود سریال هم هنوز ردپایی از امور ماورائی مثل حضور پیشگویان و اشیاء افسانهای چوسان قدیم را میتوانیم ببینیم.
در واقع یک تفاوت مهم سریال جومونگ با بسیاری دیگر از سریالهای تاریخی کرهای در همین نکته است که ماجرای آن نه یک قصۀ خیالی و ساخته و پرداختۀ ذهن نویسندگان امروزی، بلکه برگرفته از یک مجموعه روایتهای بسیار قدیمی است که از قرنها قبل دربارۀ چگونگی شکلگیری قلمرو «گوگوریو» نقل شدهاند.
اما این روایتها در چه منابعی نقل شدهاند و چه تفاوتی با داستان به نمایش درآمده در سریال دارند؟
قدیمیترین منبعی که ماجرای جومونگ در آن روایت شده، کتابی با عنوان «تاریخ سه قلمرو» است که در اواخر قرن سوم میلادی یعنی حدود 1700 سال قبل توسط مورخی چینی به نام «چِن شو» نوشته شده است. بخشی از این کتاب وقایع اواخر دوران حکومت سلسلۀ هان را شرح میدهد. در این کتاب به وقایع معاصر سلسلۀ هان در سرزمینهای کره و ژاپن نیز اشاره میشود.
در این کتاب جومونگ که از او به نام «دونگمیونگ اهل بویو» یاد میشود، در ابتدا در درون یک تخم مرغ از یکی از زنان حرمسرای پادشاه بویو به دنیا میآید. پدر واقعی جومونگ در این داستان یک روح مقدس آسمانی است.
بعد از اینکه جومونگ بزرگ میشود در تیراندازی به مهارتی خارقالعاده دست پیدا میکند که علت دریافت لقب «جومونگ» یا «چومو» هم به همین دلیل بوده است. (چومو در زبان محلی به معنی تیرانداز ماهر بوده است). این توانایی باعث حسادت پادشاه میشود و او تصمیم به قتل جومونگ میگیرد اما جومونگ یا دونگمیونگ به سمت جنوب میگریزد و در مسیر خود به رودخانۀ یئوم میرسد.
جومونگ با کمان خود به سمت رودخانه تیر میاندازد و سپس ماهیها و لاکپشتها روی آب میآیند و پلی برای عبور جومونگ ایجاد میکنند تا او بتواند از دست تعقیبکنندگانش بگریزد. (در سریال «جومونگ»، عبور جومونگ و همراهانش از رودخانه با قایق انجام میشود و این فقط یک نمونه از افسانهزداییهایی است که در سریال اتفاق افتاده). طبق روایت «تاریخ سه قلمرو» جومونگ نهایتا به بویو برمیگردد و پادشاه میشود.
اما یکی از جالبترین نوشتههایی که داستان جومونگ در آن نقل شده، یک کتیبۀ سنگی 1600 ساله است که در سال 414 میلادی در مقبرۀ نوزدهمین پادشاه گوگوریو به نام «گوانگگاتوی کبیر» توسط پسرش جانگسو نصب شد. نکتۀ قابل ذکر این است که این کتیبه با بیش از 6 متر ارتفاع بزرگترین کتیبۀ سنگی باستانی در تمام جهان به شمار میرود.
این سنگ و مقبرۀ مربوطه در حال حاضر در استان جیلین در شمال شرقی چین قرار دارند که در آن زمان پایتخت پادشاهی گوگوریو بوده است. نوشتۀ روی این سنگ یکی از اصلیترین منابعی است که تاریخ گوگوریو را شرح میدهد؛ ضمن اینکه جزئیات زیادی از پادشاهی خود گوانگگاتو نیز بر روی این کتیبه نوشته شده است.
اولین بخش از متن کتیبه روایتی از چگونگی تاسیس گوگوریو توسط چومو یا جومونگ است. در روایت این کتیبه نیز جومونگ در سرزمین بویو به دنیا میآید و پدرش یک نیروی آسمانی است. ضمنا مثل روایت چینی، در این روایت نیز مادر جومونگ او را از درون یک تخم مرغ بیرون میآورد.
طبق این کتیبه، جومونگ که صاحب موهبتهایی آسمانی است در مسیر سفرش به جنوب (که با تشویق مادرش صورت گرفته و هدف آن ذکر نشده) به رودخانهای میرسد. او خطاب به رودخانه، تبار آسمانی و موهبتهای خودش را یادآوری میکند و بعد از این است که ماهیها و لاکپشتها برایش پل میسازند.
اما بر خلاف روایتهای قبلی، طبق این کتیبه، جومونگ دیگر به بویو برنمیگردد بلکه به چولبون یا جولبون میرود و در کوهستانهای آنجا پایتخت امپراتوری گوگوریو را میسازد. جومونگ بعد از مدتی اژدهای زرد را از آسمان احضار میکند تا با او ملاقات کند. سپس اژدهای زرد جومونگ را با خود به آسمان میبرد.
اما جومونگ قبل از ترک حکومت، شیوۀ درست حکومتداری را به جانشینش شاه یوریو میآموزد. حکومت در خاندان جومونگ ادامه پیدا میکند تا به هفدهمین نسل از یوریو یعنی شاه گوانگگاتو میرسد (همان پادشاهی که کتیبه در نزدیکی مقبرهاش نصب شده). از اینجا به بعد نوشتۀ کتیبه به روایت جزئیات پادشاهی گوانگگاتوو اختصاص پیدا میکند.
در میان منابع قدیمی، جدیدترین کتابی که داستان جومونگ را نقل کرده، کتاب «سامگوک ساگی» است که در قرن یازدهم میلادی (حدود نهصد سال قبل) نوشته شده و تاریخ سه قلمرو باستانی کره یعنی گوگوریو، باکجه و سیلا را شرح میدهد.
در این کتاب است که برای اولین بار شخصیت «سوسانو» در داستان ظاهر میشود. شخصیت تسو یا دائهسو نیز در این روایت حضور دارد. طبق روایت این کتاب، سفر جومونگ به جنوب به خاطر حسادت دائهسو نسبت به اوست. ماجرای تولد تخممرغی و عبور معجزهآسا از رودخانه در این کتاب هم نقل شدهاند. در روایت این کتاب، سوسانو بعد از جدا شدن از جومونگ به همراه فرزندانش پادشاهی باکجه را تاسیس میکنند.