درباره کتاب از کاپ تا کیپ
کتاب در ۳ فصل و ۲۴ بخش نوشته شده است و هر فصل به یکی از مراحل سفر نویسنده اشاره دارد. در فصل اول نویسنده داستانش را از آشنایی با سازمانی خیریه که هدفش ریشه کردن فقر و بیماری و تخریب محیط زیست در ماداگاسکار و همچنین ساخت مدرسه برای کودکان است، شروع می کند. و در ادامه به شرح برنامه ریزی دوساله برای طی کردن طول کره زمین، آشنایی با استیو همسفرش، حمایت های مالی و معنوی که از خودش و هدفش می شود و تمرین های مختلف و آزمایشی، می پردازد.
فصل دوم که نویسنده سفرش را از شمالی ترین نقطه اروپا (نورکاپ نروژ) شروع می کند، بخش آسان و نسبتاً بی دردسر سفر است که به شرح عبور از نروژ، فنلاند، روسیه، آذربایجان و ایران اختصاص دارد و شامل توصیف جاده ها و آب و هوای شهرهای در مسیر و مهمان نوازی آدم های مختلف است.
در فصل سوم، نویسنده ضمن اینکه به روایت عبورش از کشورهای مصر، سودان، اتیوپی، کنیا، نایروبی، تانزانیا، زامبیا، زیمباوه و آفریقای جنوبی می پردازد. به جاده ای نزدیک مرز کنیا اشاره می کند که بدترین جاده عالم است. از روزهایی سخن می گوید که مبتلا به بیماری مالاریا شده بود و مجبور می شود سفرش را در بیشتر از صد روز به پایان برساند.
از کاپ تا کیپ روایت رکاب زنی شگفت انگیز جهانگردی است که با هدف کمک به کودکان ماداگاسکاری حاضر می شود این مسیر پرمخاطره را به سرانجام برساند. این کتاب روایت نویسنده از روزهایی است که گاه دشواری جاده ها، آب و هوای نامساعد و وضعیت ناامن بعضی کشورها ادامه سفرش را غیر ممکن می کرد، اما همیشه امیدی کوچک باعث می شد، وی مصمم تر از قبل به راهش ادامه دهد. مطالعه این کتاب را به همه علاقه مندان به سفر و جهانگردی پیشنهاد می کنم.
خلاصه کتاب از کاپ تا کیپ
از کاپ تا کیپ روایت یک رکاب زن از روزهای دشواری است که امید ادامه ی سفر از نویسنده سلب می شد. رضا پاکروان سفرش را با این هدف شروع کرد که برای کمک مالی به مدرسه ای در ماداگاسکار، فاصله هفده هزار و هفتصد کیلومتری را در طی صد روز با دوچرخه رکاب بزند. نویسنده در این کتاب وضعیت نابه سامان جاده ها، آب و هوای نامساعد و ناامنی در برخی کشورها را به تفصیل نشان می دهد. نویسنده همچنین نشان می دهد در طی تمام این مصائب چگونه امیدی کوچک او را مصمم تر از قبل به پیش می رانده.
درباره نویسنده کتاب از کاپ تا کیپ
رضا پاکروان در ایران به دنیا آمده است. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ایران سپری کرده است. در ۲۱ سالگی برای ادامه تحصیل در رشته بورس به انگلیس رفت. او به ۵۴ کشور سفر کرده و از آن ها فیلم تهیه کرده است. در سال ۲۰۱۱ پاکروان مسیر ۱۷۴۳ کیلومتری الجزایر تا سودان را در ۱۳ روز و پنج ساعت و ۵۰ دقیقه رکاب زده است. او در جریان این کار با کسب رکورد سریع ترین دوچرخه سوار جهان نامش را وارد گینس کرد. در سال ۲۰۱۲ نشریه منزفیتس نام او را در فهرست ۲۰ جهانگرد برتر جهان منتشر کرد.
درباره مترجم کتاب از کاپ تا کیپ
شهلا طهماسبی متولد سال 1331 در تهران است. اگرچه او فارغ التحصیل رشته حقوق از دانشگاه شهید بهشتی است اما بیشتر عمر خود را صرف ترجمه کتاب کرده است. بخش عمده ی ترجمه های او به کتاب کودک و نوجوان اختصاص دارد و بیشتر از 40 اثر در این زمینه توسط او ترجمه شده است. از معروف ترین آثار شهلا طهماسبی می توان به کتاب ماتیلدا، جادوگرها، سفر تک نفره، چارلی و کارخانه شکلات سازی نوشته رولد دال اشاره کرد. او همچنین ترجمه کتاب از نویسندگان برجسته و شناخته شده ای مانند اورهان پاموک، مارک تواین، جان اشتاین بک و آگاتا کریستی را در کارنامه خود دارد.
خواندن کتاب از کاپ تا کیپ را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم؟
مطالعه ی این کتاب به افرادی که به سفر و جهانگردی و سفرنامه علاقه دارند پیشنهاد می شود.
قسمتی از کتاب از کاپ تا کیپ
من دقیقاً در جایی بودم که می خواستم و نیاز داشتم در آن باشم. در لندن به ندرت چنین احساسی داشتم. در چادرم دراز کشیده بودم و در تمام مدتی که ضربان باران به برزنت می کوبید، در زندگی ام غور می کردم؛ تصمیماتی گرفته بودم که نتیجه اش این زندگی باثبات اما بی روح بود که دیگر نمی خواستم جزئی از آن باشم. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۱۸)
ماداگسکار به رؤیاهای من رخنه کرد. وقتی از خواب بیدار می شدم، در آن لحظات تار و نامشخص پیش از بیداری و برقراری واقعیت، به نظرم می رسید که هنوز آنجا هستم و الان صدای آوازهای دسته جمعی صبحگاهی بچه ها بلند می شود. بعد از اینکه ذهنم باز می شد متوجه می شدم روزی در پیش دارم که به جای درس های زبان مالاگاشی و خوابیدن روی زمین، تشکیل شده از صفحه گسترده و قرارهای شغلی، دلم می خواست دوباره می خوابیدم تا یک بار دیگر آن لحظه را تجربه می کردم. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۲۶)
بعد از بازگشت دوستان ما تنها شدیم و نروژ محل خوبی برای تمرین تحمل این تنهایی بود. در جاده هایش تقریباً ترافیک وجود نداشت و چند کیلومتر اول این باعث انبساط خاطر و نشاط ما شد. جاده از نورکاپ سرپایینی بود و ما آن را خوش خوشک طی کردیم، رها و آزاد از دود بنزین و تغییر جهت های ناگهانی ماشین هایی که می خواستند سبقت بگیرند، پاهای ما تقریباً حرکتی نداشت و نیروی جاذبۀ زمین ما را پیش می راند. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۵۷)
ما هر روز امیدوار بودیم که مسیرمان را تا غروب تکمیل کنیم اما به نظر می رسید که آرزویی بیش نبود. در عوض برای اینکه به هدف های روزانه مان دست پیدا کنیم، شب ها رکاب می زدیم و گاهی تا صبح روز بعد، و آن وقت توقف می کردیم. این شب رَوی تأثیر مخربی بر روز بعد داشت: هر چه بیشتر تا دیروقت شب رکاب می زدیم، صبح دیرتر از خواب بیدار می شدیم و دیرتر به راه می افتادیم و شب بعد برای جبران رکاب زدن دیرتر به پایان می رسید. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۷۵)
و پی بردم که فقط برای اینکه بتوانم خودم باشم یک چهارم دور دنیا را طی نمی کردم، برای این طی می کردم که بتوانم به بهترین وجوه شخصیت خود دست پیدا کنم. و این وجوه نمی بایست با هر ناملایمی می رنجید و از کوره در می رفت. به عکس می بایست بیشترین بهره را از زندگی و از این دنیا می گرفت، دنیایی که هنوز چیزهای بسیاری داشت که باید می دیدم. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۱۵۴)
راه ایران طولانی و مسطح به نظر می آمد، باد مخالف به باد موافق تبدیل شد و ما را پیش راند. جاده که با پول نفت ساخته شده بود، هموار بود و چرخ های ما را به ویژ ویژ بلندی انداخته بود که در راه های طولانی تأثیر دوپامین را دارد. پیشرفت ما چنان استثنایی شد که احساس می کردیم ایران داشت ما را به سوی خودش می کشید، گویی خاصیت مغناطیسی یا نیروی جاذبه تولید می کرد و یا هر دو و این سرعت ما را شدت می بخشید و کیلومترها را چنان محو می کرد که گویی متر بودند. با هر چرخش پدال ها ایران نزدیک تر می شد و من سرمست بودم. داشتم به خانه می رفتم. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۱۶۰)
جاده ها بدتر شدند و هوا هم با آن ها بد شد. بیشتر وقت ها مجبور می شدیم از طوفان کشنده به مغازه ها و کافه های کنار جاده پناه ببریم و ساعت ها منتظر بمانیم در حالی که تمام آن مدت باید رکاب می زدیم. از طرفی این توقف های اجباری، موجب آسودگی بود چون رکاب زدن همراه بود با گروه بچه هایی که همه جا حضور داشتند و چه برایشان دست تکان می دادیم چه جروبحث می کردیم چه محلشان نمی گذاشتیم، در هر حال به ما سنگ پرتاب می کردند. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۲۷۶)
سفر پاسخی بود به آینده ای که شاهد بودم در برابر چشمانم بنا می شد و ناگهان می خواستم بخشی از آن باشم. این سفر مثل همۀ سفرهایی که در چهار سال قبل برعهده گرفته بودم، راهی برای واژگون کردن آن آینده بود، شکل دادن به آن صورتی که مایۀ افتخار باشد، چیزی که نه تنها هستی خودم بلکه هستی دیگران را نیز ارتقا بخشد. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۳۴۲)
بیشتر لذت سفر از برنامه ریزی ناشی می شود، از پیش بینی چیزی که فرد تازه از راه رسیده ممکن است انتخاب کند، از چیزی که می شود دید و تجربه کرد و پیشاپیش دوست داشت. متأسفانه، لذت بررسی درونی گاهی مواقع واقعیت مکان ها را تحت الشعاع قرار می دهد: تابلو نقاشی کوچک تر از آنچه تصور می کردم بود؛ آب دریا سردتر از آن چیزی بود که به من گفته بودند؛ مسافرخانه و نوشیدنی و غذای کنار خیابان خیلی گران تر از آن چیزی بود که در کتاب نوشته شده بود؛ مردم آن قدر که همه فکر می کنند مهربان نبودند و مناظری که در کامپیوتر دیده بودم بسیار بهتر از آنچه دیدم، بودند. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۳۷۲)
چقدر آزادی از همه قیدوبندها دلچسب بود. چقدر دلچسب بود که می توانستیم از سرزمینی که از آن عبور می کردیم لذت ببریم، چقدر دلچسب بود که می توانستیم هر جا که می خواستیم تا هر وقت که می خواستیم توقف کنیم، چقدر دلچسب بود که می توانستیم فقط برانیم و چقدر دلچسب بود که دیگر کیلومتر شمار و ساعت همه حرکات ما را تعیین نمی کردند. (کتاب از کاپ تا کیپ – صفحه ۳۷۴)
شناسنامه کتاب از کاپ تا کیپ
- عنوان اصلی: از کاپ تا کیپ
- عنوان فرعی: سفر به آخر دنیا
- نویسنده: رضا پاکروان
- ترجمه: شهلا طهماسبی
- انتشارات: فرهنگ نشر نو
- تعداد صفحات: ۴۱۶
- نسخه صوتی:ندارد
- نسخه الکترونیکی: دارد