درباره شروود اندرسن
شروود اندرسن (به انگلیسی: Sherwood Anderson) (زاده ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۶ - درگذشته ۸ مارس ۱۹۴۱) از نویسندگان برجستهٔ آمریکایی است. وی از نویسندگان عصر طلایی داستان کوتاه در آمریکا به شمار می رود. داستان های اندرسون روایت زندگی طبقه متوسط جامعه آمریکا و به ویژه آدم های حاشیه اجتماع است. آدم هایی محروم و ناکام که گزیری جز تنهایی و خیال بافی ندارند. شروود اندرسن در ۱۳ سپتامبر ۱۸۷۶ در شهر کمدن ایالت اوهایو در یک خانواده فقیر متولد شد. پدرش سازنده زین اسب بود. شروود به علت این که مجبور بود برای کسب درآمد به کارهایی مثل دوچرخه سازی، تبلیغات تجاری و رنگ سازی بپردازد بنابراین امکان تحصیل به صورت منظم را پیدا نکرد. اندرسن به تدریج و در حوالی سال ۱۹۱۳ به ادبیات روی آورد. وی از جمله نویسندگانی بود که نخستین توفیق ادبی اش را در میانسالی به دست آورد. اندرسن در طی عمر خود هفت رمان و چندین داستان کوتاه از جمله «من احمق»، «نمی فهمم چرا» و «مرگ در جنگل» نوشت و در این راه از چنان موفقیتی برخوردار شد که او را پدر داستان کوتاه مدرن نامیده اند.

درباره کتاب مرگ در جنگل
راوی قصه کتاب مرگ در جنگل (Death in the Woods) به وقت وقایع، پسرکی بوده کم سن و سال، که جسد پیرزن را به چشم خود دیده. منظره ای که تا سال های سال او را رها نکرده. راوی جزء به جزء قصه پیرزن را در هم می تند و قصه ای رازآلود از آن می سازد. قصه ای به غایت ساده و در عین حال عجیب.در این کتاب، بیست و شش داستان کوتاه از نویسندگانی که در نوشتن این قالب ادبی شهرت دارند گرد آمده است. هر یک از این داستان ها، تا حدود زیادی نمایانگر سبک و سیاق ویژۀ هر نویسنده است و از آنجا که بیشتر آنها از میان مجموعه های منتخب داستان های کوتاه به زبان بیگانه، انتخاب و ترجمه شده اند، نمونه های تقریبا کاملی از شکل های گوناگون داستان کوتاه در دو قرن اخیر به دست می دهند. شاید بتوان با مطالعۀ این داستان ها که به ترتیب تاریخ زندگی نویسندگانشان آمده اند، با سیر تکاملی و پیشرفت تاریخی و فنی داستان کوتاه از قرن نوزدهم تا به امروز آشنایی بهتر و بیشتری پیدا کرد. مطالعه این داستان ها که در کتاب به ترتیب تاریخ زندگی نویسندگانشان آمده اند، می توان با سیر تکاملی و پیشرفت تاریخی و فنی داستان کوتاه از قرن نوزدهم تا به امروز آشنایی بهتر و بیشتری پیدا کرد.
در بخشی از کتاب مرگ در جنگل می خوانیم:
برادرم باید می رفت روزنامه ها را می داد دم مغازه ها، منتها قیدش را زد. صغیر و کبیر راه افتاده بودند طرف جنگل. از مرده شور بگیر تا کلانتر. چند نفر پریدند روی گاری و از بیراهه رفتند طرف جنگل، منتها اسب ها درست و حسابی نعل نشده بودند و توی جاده های لیز سُر می خوردند. این شد که زودتر از ما پیاده ها نرسیدند. کلانتر شهر آدم تنومندی بود که پایش توی جنگ های داخلی شَل شده بود. عصای یُقری گرفته بود دستش و لنگ لنگان می آمد. من و برادرم هم پا به پاش می رفتیم و در این حین تعدادی هم آمدند قاطی ما. تا برسیم به بیراهه ای که پیرزن از آن رفته بود، شب شده بود. منتها هوا مهتابی بود. کلانتر پیش خودش می گفت لابد دخل کسی را آورده اند. شکارچی را سین جیم کرده بود. یارو شکارچی هم دوش فنگ می آمد و سگی هم پا به پایش. چی بشود که شکارچی خرگوش هم واسه خودش آدم بشود و اسم در کند. او هم از خدا خواسته با کلانتر افتاده بود جلوی خلق اله. «نخیر، جای زخم، ندیدم. دخترک مثل پنجه آفتاب بود. صورتش رفته بود توی برف. نخیر، نشناختم کی بود» راستش را بخواهید، یارو شکارچی درست و حسابی نگاه نکرده بود به جنازه. ترس برش داشته بود. لابد خیال کرده بود دخترک را کشته اند و بعید نیست قاتل یکهو از پشت درخت در بیاید و دخلش را بیاورد. آدم توی جنگل، لابلای درختان بی شاخ و برگ و زمین پوشیده از برف سفید، یک جور ترس می افتد به جان و تنش. درست عین وقتی که دور و بر خانه آدم اتفاق عجیب و غریبی بیفتد و آدم دو تا پا دارد دو تای دیگر هم قرض کند و دِ فرار. انبوه مردان و پسران به جایی که پیرزن از آن رد شده بود، رسیدند. کلانتر و یارو شکارچی افتاده بودند جلو و خلق اله هم دنبال شان. از کمرکش تپه کوتاهی رفتند بالا و افتادند توی جنگل.
جملاتی از متن کتاب مرگ در جنگل
تمام بدبختی ها از وقتی شروع شد که پدربزرگم مرد و قرار شد مادربزرگم ـمادر پدرم ــ با ما زندگی کند. بستگانی که با هم در یک خانه به سر می برند، اغلب دارای یک شیوه زندگی اند اما، از بد روزگار، مادربزرگ من، پیرزن دهاتی املی بود و به هیچ وجه با زندگی شهری جور درنمی آمد. صورت چاق و چروکیده و فرتوتی داشت و به رغم خشم بی اندازه مادرم، پابرهنه راه می رفت. بهانه اش این بود که کفش پاهایش را زخم کرده است. غذایش یک کوزه آبجو و یک ظرف سیب زمینی و گاهی یک تکه ماهی نمک سود بود. سیب زمینی ها را روی میز می ریخت و آن ها را آهسته و با لذت زیاد می خورد و انگشتانش را به جای چنگال به کار می برد
شناسنامه کتاب مرگ در جنگل
- نویسنده: شروود اندرسن
- مترجم: صفدر تقی زاده
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: فرهنگ نشر نو
- تعداد صفحات: 385
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : دارد
امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید. همچنین برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.
معرفی کتاب مرگ آرام اثر سیمون دوبووار










































