معرفی رمان بهترین زمان مردن اثر الیف شافاک

  پنجشنبه، 13 آبان 1400   زمان مطالعه 7 دقیقه
معرفی رمان بهترین زمان مردن اثر الیف شافاک
کتاب بهترین زمان مردن، رمانی نوشته ی الیف شافاک است که نخستین بار در سال 2004 انتشار یافت.

درباره کتاب بهترین زمان مردن

الیف شافاک در کتاب بهترین زمان مردن، داستانی جذاب از یک گروه سه نفره را روایت می کند که در بوستون آمریکا به اشکال گوناگون با یکدیگر روبه رو می شوند و ناخودآگاه با وجود همه تفاوت ها و تناقض هایی که با هم دارند به زندگی در کنار همدیگر روی می آورند.کتاب بهترین زمان مردن (The Saint of Incipient Insanities) داستانی آمیخته به طنز و تأثربرانگیز از چندین دوست جوان را به تصویر می کشد که در جست وجویی تمام نشدنی برای دستیابی به خوشبختی و آرامش هستند. سه پسر با نام های عمر، عابد و پیو که هم اتاقی هستند و هر سه تازه وارد آمریکا شده اند.عمر دانشجوی دکترای علوم سیاسی و اهل استانبول است. او به سرعت به محیط جدید عادت می کند و به یک دختر آمریکایی به اسم گِیل علاقه مند می شود. این دختر در کشورش بسیار احساس بیگانگی دارد و در پی علاقه خود، مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می رود.عابد، پسر دیگر عرب و دانشجوی رشته بیوتکنولوژی است و نگران اعمال نادرست و سرکشی های عمر، دیدارهای غیرمنتظره مادرش و تصورات کلیشه ای و مرسومی است که مردم آمریکا نسبت به اهالی عرب دارند. پیو نیز پسری اسپانیایی است که می خواهد دندان پزشک شود با وجود اینکه از اشیای تیز می ترسد.رمان بهترین زمان مردن فراز و نشیب های زندگی این سه شخصیت جذاب را به بهترین و زیباترین شکل به نمایش می گذارد. در سراسر این کتاب دیوانگی خاصی جریان دارد. شافاک به جای تمرکز بر روی یک قهرمان از یک تفکر ضد قهرمان پشتیبانی می کند.الیف شافاک (Elif Shafak) در حالی که بین دیوانگی و معقول بودن در رفت وآمد است، حقیقت را می شکافد. مشکلات و مسائل موجود اطرافش مثل زبان، دین، تنهایی، زمان، اسامی و خارجی بودن را در قالب شخصیت های داستان می گنجاند و داستانی روان، جذاب و سلیس را روایت می کند.

خلاصه کتاب بهترین زمان مردن

این رمان، داستان طنزآمیز و تأثربرانگیزِ چند دوست جوان و جست و جوی بی پایان آن ها برای رسیدن به آرامش و خوشبختی است. عمر، عابد و پیو، هم اتاقی هستند و همگی به تازگی به ایالات متحده آمده اند. عمر، اهل استانبول و دانشجوی دکترای علوم سیاسی است. او خیلی زود به محیط جدید خو می گیرد و عاشق دختری به نام گِیل می شود. گِیل، آمریکایی است اما در کشور خود به شدت احساس بیگانگی می کند و برای پیدا کردن علاقه ی خود، مدام به این شاخه و آن شاخه می پرد. عابد در رشته ی بیوتکنولوژی تحصیل می کند و نگران کارهای نادرست و سرکشی های عمر، ملاقات غیرمنتظره ی مادرش و تفکرات کلیشه ای و مرسومی است که مردم آمریکا نسبت به عرب ها دارند. پیو، پسری اسپانیایی است که با وجود ترس از اشیای تیز، قصد دارد که دندانپزشک شود. رمان بهترین زمان مردن، فراز و نشیب های زندگی های این شخصیت های جذاب را به زیباترین و هنرمندانه ترین شکل به تصویر می کشد.

درباره نویسنده کتاب بهترین زمان مردن

الیف شافاک یا الیف شفق، زاده ی ۲۵ اکتبر ۱۹۷۱ استراسبورگ فرانسه) نویسنده ای ترک تبار است. او از دانشگاه تکنیک اورتا دو غوی آنکارا لیسانس روابط بین الملل و فوق لیسانس مطالعات زنان و دکترای علوم سیاسی گرفت. او در هنگام تحصیل در دوره ی فوق لیسانس، اولین کتاب داستانش را در سال ۱۹۹۴ و در سال ۱۹۹۷ هم رمان دومش را منتشر کرد. پس از اتمام دوره ی دکترا به استانبول آمد و آینه های شهر را نوشت. شافاک در سال های ۲۰۰۴–۲۰۰۳ با درجه استادیاری در دانشگاه میشیگان و بعد در بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه آریزونا مشغول به کار شد و از ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ نیز ستون نویس روزنامه ی زمان بود.شافاک دو رمان به انگلیسی نوشته است که به خاطر اشاره به نسل کشی ارمنیان در رمان دومش به نام حرام زاده ی استانبول، از سوی دادگاه های ترکیه به جرم «اهانت به ترک بودن» متهم شد. پرونده ی او در ژوئن ۲۰۰۶ بسته شد ولی در ژوئیه ی همان سال دوباره گشوده شد و وی با احتمال سه سال زندان روبرو شد. مترجم و ناشر او هم با همین تعداد سال حبس روبرو شدند. در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۶ بخاطر کمبود مدرک، پرونده ی او از نو بسته شد.

سایر آثار الیف شافاک، نویسنده ترکیه ای

الیف شافاک، رمان نویس بریتانیایی – ترکیه ای است که به هر دو زبان ترکی و انگلیسی می نویسد، او تا کنون هفده کتاب منتشر کرده است، که یازده از آنها رمان می باشد، از جمله پرفروش ترین آنها: حرامزاده استانبول، ملت عشق (چهل قاعده عشق) و سه دختر حوا است. نوشته های او به پنجاه زبان مختلف ترجمه شده است. هم چنین در سال 2017 توسط Politico به عنوان یکی از دوازده نفری که جهان را به جایی بهتر تبدیل می کنند، انتخاب شد.

از دیگر آثار او می توان به موارد زیر اشاره کرد:

آناتولی ای برای چشم های بد

  • پنهان
  • برزخ
  • صوفی
  • آینه های شهر
  • مَحرم
  • شپش پالاس
  • تقدس نخستین دیوانگی ها
  • پدر و حرام زاده
  • شرافت
  • من و استادم
  • آینه های شهر
  • کتاب شیر سیاه
  • کتاب اسکندر( بعد از عشق)

الیف شافاک

برخی دیدگاه ها درباره کتاب بهترین زمان مردن

  • گودریدز: کاوشی پرجوش و خروش درباره ی عشق، دوستی، فرهنگ، ملیت، دوری از خانه و احساس تعلق خاطر.
  • آمازون: بسیار خردمندانه و طنزآمیز.
  • واشنگتن پست: این کتاب، یک صدای شگفت انگیز جدید در داستان های بین المللی را به ما معرفی می کند.

قسمتی از کتاب بهترین زمان مردن

روز جدایی فرا رسیده است. گالی و عمر بعد از ده روز مسافرت از شهر جدا می شدند. هواپیما راس ساعت 15:30 به پرواز درخواهد آمد. یک روز مانده برای خداحافظی از خانواده عمر به قسمت آسیایی استانبول رفتند. مانند هر زمان دیگری عمر کارهایی را که قرار بود انجام دهند را برنامه ریزی کرده بود ولی مانند هر زمان دیگری بر اساس این برنامه روزانه عمل نکرده بودند.

برنامه ای که طراحی شده اول یک صبحانه زودهنگام با خانواده، سپس برگشتن به هتل و جمع کردن چمدان ها بود. بعد از آن نیز طراحی کرده بود برای این که بتوانند صبح زود از خواب بیدار شوند شب زود بخوابند. ولی زمانی که به خانه رفتند؛ صبحانه به شام، شام به ضیافت بزرگ و گالی به بالون تبدیل شد. مادر عمر اصرار کرده بود که شب را آن جا سپری کنند و صبح زود از آن جا به هتل برگردند. زمانی که از خواب بیدار شدند بار دیگر با یک میز ضیافت روبه رو شده بودند. از آن جایی که دیر از خانه بیرون آمدند تصمیم گرفتند برای رفتن به بخش اروپایی استانبول از تاکسی استفاده کنند و یکی از بزرگ ترین اشتباهاتی را که می توانستند در استانبول مرتکب شوند را انجام دادند: عبور از پل بسفر در ترافیک صبحگاهی، از آن جایی که به راه افتاده بودند همان جا بدون کوچک ترین حرکتی مانده بودند. در بین لاین های بی شمار پل که پر از خودروهای بی پایان بود گیر کرده بودند.

در زیر رگبار هیجانی که در اثر پخش مسابقه فوتبال از برزیل به وجود آمده و در سایه حرکات هیجانی تر راننده تاکسی در صندلی پشت تاکسی نشسته بودند. در درون جثه کوچک راننده صدای بسیار کلفتی نهفته بود. ساعت 08:18 بیرون تاکسی نسیم دلنوازی وجود داشت. یک مه زیبا، شاید هم یک مه نبود و ابری نازک از آلودگی هوا بود. ولی باز هم زیبا بود. زیرا ابر آلودگی بیشتر شبیه مه است. عمر که هیچ ارتباطی با فوتبال نداشت و نمی توانست درک کند که چرا هم جنس هایش این گونه دیوانه این ورزش می شوند؛ هندزفری اش را روی گوشش گذاشت و صدایش را تا آخر بالا برد. آهنگ "باتلاقی که در آن غرق شدیم" را از هاروی پی.جی گوش داد. از این که ساعت استفاده نمی کرد عصبی شده بود و هر از گاهی با اخم به مچ دستش نگاه می کرد. اگر از ساعت استفاده می کرد؛ و یا حداقل به فکرش می رسید به ساعت کس دیگری نگاه کند به احتمال زیاد در زمان بهتری راه می افتادند و اکنون در یک جای راحت تر به کاری مفیدتر می پرداخت.


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها