درباره کتاب مستأجر
«مستأجر» داستانی تاثیرگذار و شوک برانگیز نوشته رولان توپور فرانسوی است. توپور در اروپا بسیار محبوب است اما در جاهای دیگر دنیا کمتر او را می شناسند. در حالی که به عنوان یک هنرمند سنت شکن، زمینه های متنوعی را برای ارائه دیدگاه های پوچ گرایانه اش درباره جهان برگزیده بود. گرافیک، بازیگری، کاریکاتور، نویسندگی، شاعری، نمایش نامه نویسی، فیلم سازی و.... توپور در همه فعالیت های هنری اش، مناسبات و روابط اجتماعی زمانه اش را بی رحمانه نقد می کرد. او چه در ادبیات و چه در طراحی، با تکیه بر ضمیر ناخودآگاه خود، دست به خلق تصاویری می زد که ناخواسته دنیای ناشناخته، وهم آلود و تمثیلی سوررئالیست ها را تداعی می کرد. توپور در نویسندگی از ترکیب طنز سیاه و سوررئالیسم استفاده می کرد و در مستاجر هم از همین ترکیب استفاده کرده است. داستان مستاجر درباره مردی است که در محیطی اجباری گرفتار می شود محیطی که باید به ناچار آن را بپذیرد و راه فراری از آن نیست. ترلکوفسکی به دنبال خانه می گردد، او اتاقی مناسب در آپارتمانی پیدا می کند اما پس از مدتی متوجه می شود که ساکن قبلی اتاق چند روز قبل از این که او بیاید، به طرز مشکوکی خودکشی کرده است. او کم کم نسبت به فضای آپارتمان مشکوک می شود، همسایه ها توجه او را جلب می کنند و می فهمد که جریانی مرموز در خانه وجود دارد، جریانی که بذر شک را در دل او می کارد. شکی که تا پایانی شوم همراهی اش می کند. توپور در این رمان، ترلکوفسکی را نماد انسان و خانه را نماد جهان معرفی کرده است. انسانی که در این جهان، هویت و انسانیت خود را از دست می دهد و تبدیل به موجودی دیگر می شود؛ آن هم به دست حوادث و آدم هایی که معلوم نیست وجود خارجی دارند یا ساخته ذهن خودش هستند. مستاجر در ۱۹۶۶ منتشر شد و رومن پولانسکی از روی آن فیلم مستاجر را ساخت و خودش هم نقش اول را بازی کرد. از رولان توپور هزاران دست نوشته، شعر و کاریکاتور به جا مانده که همگی نمایش گر برهه ای از رویدادهای جامعهٔ فرانسه است. توپور در سن ۵۹ سالگی، در ۱۶ آوریل ۱۹۹۷، بعد از چند روز بیهوشی درگذشت و جهان یکی از منتقدان سرسخت و پیگیر خود را از دست داد.
خلاصه داستان مستأجر
داستان مستاجر درباره مردی است که در محیطی اجباری گرفتار می شود محیطی که باید به ناچار آن را بپذیرد و راه فراری از آن نیست.
ترلکوفسکی به دنبال خانه می گردد، او اتاقی مناسب در آپارتمانی پیدا می کند اما پس از مدتی متوجه می شود که ساکن قبلی اتاق چند روز قبل از این که او بیاید، به طرز مشکوکی خودکشی کرده است. او کم کم نسبت به فضای آپارتمان مشکوک می شود، همسایه ها توجه او را جلب می کنند و می فهمد که جریانی مرموز در خانه وجود دارد، جریانی که بذر شک را در دل او می کارد. شکی که تا پایانی شوم همراهی اش می کند.
توپور در این رمان، ترلکوفسکی را نماد انسان و خانه را نماد جهان معرفی کرده است. انسانی که در این جهان، هویت و انسانیت خود را از دست می دهد و تبدیل به موجودی دیگر می شود؛ آن هم به دست حوادث و آدم هایی که معلوم نیست وجود خارجی دارند یا ساخته ذهن خودش هستند.
درباره نویسنده کتاب مستأجر
رولان توپور (زاده ۱۹۳۸– درگذشته ۱۹۹۷) تصویرگر، نقاش، کاریکاتوریست و نویسنده فرانسوی بود.
رولان توپور در ۷ ژانویه ۱۹۳۸ به دنیا آمد. پدر و مادرش لهستانی بودند. پدرش نقاش بود و او نیز خود نخست به نقاشی روی آورد. در دانشکدهٔ هنرهای زیبای پاریس درس خواند و در بیست سالگی نخستین طرحش در مجله ای منتشر شد و او به زودی به عنوان کاریکاتوریستی متفاوت و جسور شناخته شد.
رومن پولانسکی در ۱۹۷۶ فیلم مستاجر را بر اساس رمانی به همین نام، که توپور در ۱۹۶۶ نوشته بود، ساخت. او همچنین در سال ۱۹۷۹ در فیلم راتاتاپلان بازی کرد.
آثار توپور در دهه های ۱۹۶۰ و ۷۰ الهام بخش بسیاری از کارتونیست های نخبه گرای اروپا و آسیا بوده اند خصوصاً موج اول کارتون روشنفکرانه ایران بسیار از شیوه ی کار و نگاه او تأثیر گرفته. هنوز هم می شود ردپای توپور را در آثار روشنفکرانه نسل نو دید.
رولان توپور در ۱۶ آوریل ۱۹۹۷ درسن ۵۹ سالگی در گذشت در حالی که تا آخرین روز های زندگی خلاقیت و آفرینندگی یگانه اش را از دست نداد.
قسمتی از کتاب مستأجر
ترلکوفسکی عادت نداشت زیاد به مرگ فکر کند. نه این که نسبت به آن بی اعتنا باشد، بلکه – کاملاً برعکس – دقیقاً به همین دلیل که نسبت به آن بی اعتنا نبود، آگاهانه از فکر کردن به آن اجتناب می کرد. (کتاب مستأجر – صفحه ۴۸)
اگر موفق می شد مرگ را به موضوعی تمثیلی بدل سازد، چه بسا همین می توانست راهی برای خلاصی از آن باشد… مرگ، همان زمین بود و اشکال گوناگون و در حال رشد زندگی که از دل آن روئیده و سر برافراشته بودند در پی آن بودند تا خودشان را از حیطه اقتدارش رها کنند. برای همین توجه شان را به فضاهای آزاد معطوف کردند. به خاطر علاقه ای که مرگ به زندگی داشت، آزادشان گذاشت تا دست به هر کاری می خواهند بزنند و تنها به زیر نظر گرفتن مخلوقاتش اکتفا کرد و وقتی احساس کرد کاملاً به ثمر رسیده اند، همگی شان را همچون چند لقمه ی چرب و نرم در کام خود فرو برد. بعد با خوشحالی و رضایت خاطر یک گربه ی لوس و از خود راضی، به پشت دراز کشید تا خوراکی را که موجب باروری مجدد زهدانش می شد، به آرامی هضم کند. (کتاب مستأجر – صفحه ۴۹)
احساس می کرد حالا دیگر صِرفِ دیدن او بدترین وجوه شخصیت آن ها را بیدار می کند. کافی بود بوی صید به مشام شان بخورد، تا به راحتی به صیادی وحشی تبدیل شوند. (کتاب مستأجر – صفحه ۷۲)
«…قهوه آدم رو عصبی می کنه. اما من اون قدر بهش عادت کردم که دیگه نمی تونم روزم رو بدون قهوه شروع کنم.» پیشخدمت با خود پسندی گفت: «لابد همین طوره. به هر حال به نظر نمی رسه مشکلی داشته باشید. اما روزی که حال تون خراب شد، خودتون دست از قهوه خوردن برمی دارید.» (کتاب مستأجر – صفحه ۸۵)
ترلکوفسکی هیچ وقت نفهمیده بود چرا مردم اصرار دارند قیل و قال پرندگان را نوعی موسیقی بدانند. پرندگان آواز نمی خوانند، جیغ و داد می کنند و صبح ها هم به صورت دسته جمعی جیغ و داد می کنند. ترلکوفسکی با صدای بلند خندید. حتا صرف ایده ی کنار هم قرار دادن چنین فریادهای گوش خراشی با یک آواز، بدون شک، کاری به غایت عبث و بیهوده بو د. فکر کرد چه می شد اگر ناگهان مردم با در پیش گرفتن این شیوه عجیب و غریب سلام و احوالپرسی، روزشان را با همسُرایی فریادهای نومید کننده آغاز کنند. (کتاب مستأجر – صفحه ۱۱۱)
شناسنامه کتاب مستأجر
نویسنده: رولان توپور
مترجم: کوروش سلیم زاده
ناشر: چشمه
تعداد صفحات: 202