درباره کتاب روباه و گل های کاملیا
کتاب حاضر، مشتمل بر مجموعه داستان های کوتاه ایتالیایی و با موضوع تنهایی انسان ها است. عنوان داستان ها عبارتند از: «بومرنگ»؛ «دیگر تنها نیستی»؛ «دانشمند»؛ «دو ماهیگیر»؛ «یک رُز کوچک»؛ «لحظه»؛ «درس زیر دریا»؛ «مسئول کنترل»؛ «انتهایی و عصیان دفاع وسط پولدو» و «آه». داستان «دیگر تنها نیستی» ماجرای مردی است که به شغل انبارداری مشغول است. او ظاهری نه چندان دلچسب دارد و اکثر مواقع تنهاست و دوستی ندارد. به زودی سبزی فروشی زیر آپارتمان مرد بسته شده و به جای آن یک مغازه لوکس خدمات تلفن ساخته چینی ها و ژاپنی ها باز می شود. دو دختر زیبارو، با اطلاعات کامل به بازاریابی تلفن مشغول می شوند.
مرد تنها با تبلیغات دختران، اقدام به خرید گوشی «خورشید» با پیام «دیگر تنها نیستی» می کند. زندگی او برای مدتی متحول می شود و خیلی سریع متوجه تغییر دیدگاه مردم نسبت به خود می شود. او از تنهایی درمی آید و سپس چهارگوشی دیگر خریده و در هر مکان شلوغی با زنگ زدن به خود با گوشی دیگرش، وانمود می کند که سرش شلوغ و بسیار فعال است. به زودی چهار گوشی وی، به دلیل نپرداختن قبض پرهزینه مسدود شده و مرد عصبانی با گلوله ای به سمت یک ژاپنی شلیک می کند. مرد، ژاپنی را مسئول بدبختی خود می داند و اینک در زندان شرح ماجرای خود را برای دکتری تعریف می کند.
یکی از مزدوران فاشیست مأموریت می یابد تا در عملیاتی مخفی یکی از روستاییان را که فعالیت های ضدفاشیستی دارد، به قتل برساند. اما در پی برخی حوادث دلباخته دختر همان روستایی مبارز می شود. این عشق سبب می گردد تا او تعهدات سیاسی اش را زیر پا گذارده و با خیانت به حزب، وفاداری اش را به عشق تازه یافته اش ابراز نماید؛ و البته تاوان این تمرد را با اقدامی خودخواسته می پردازد... روباه و گلهای کاملیا حکایت مرگ فاشیسم در نخستین خاستگاه آن ـ ایتالیا ـ، و تولد متعالی ترین خصایص بشری در گستره زمین است
خلاصه داستان روباه و گل های کاملیا
روباه و گل های کاملیا داستان جدالی است در یک سوی آن عشقی انسانی ایستاده است و در سوی دیگرش تعهدی نافرجام. اینیاتسیو سیلونه، نویسنده معاصر ایتالیایی و خالق رمان به یادماندنی نان و شراب این بار نیز بر همان زمینه مالوف داستان هایش، یعنی فاشیسم، به کنکاش در زندگی روستاییانی پرداخته است که در میان دو تیغه زندگی مشقت بار روستایی و سلطه نظام فاشیستی، درگیر نبردی بی امانند؛ و در این گیرودار طلوع عشق ـ به مثابه گوهر شرافت انسانی ـ پرتو گرمابخش خویش را بر همه حوادث داستان می افکند. یکی از مزدوران فاشیست ماموریت می یابد تا در عملیاتی مخفی یکی از روستاییان را که فعالیت های ضد فاشیستی دارد، به قتل برساند. اما در پی برخی حوادث دلباخته دختر همان روستایی مبارز می شود. این عشق سبب می گردد تا او تعهدات سیاسی اش را زیر پا گذارده و با خیانت به حزب، وفاداری اش را به عشق تازه یافته اش ابراز نماید؛ و البته تاوان این تمرد را با اقدامی خودخواسته می پردازد... روباه و گل های کاملیا حکایت مرگ فاشیسم در نخستین خاستگاه آن ـ ایتالیا ـ ، و تولد متعالی ترین خصایص بشری در گستره زمین است.
درباره نویسنده کتاب روباه و گل های کاملیا
سیلونه دوران کودکی را با فقر و تنگدستی گذراند و در زمین لرزه سال ۱۹۱۵ ایتالیا پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد. در ۱۹۲۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به مبارزه پرداخت. در ۱۹۲۷ سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر مانند همکاران دیگر خود آندره ژید و آرتور کوستلر و غیره راه مستقلی در پیش گرفت، چنان که در ۱۹۳۰ از حزب کمونیست استعفا داد. وی به علت فعالیتهای سیاسی ناگزیر شد در ۱۹۳۰ به سویس بگریزد.
قسمتی از کتاب روباه و گل های کاملیا
لودویکو معتقد بود که همه کتاب ها، حتی ساده ترین و بی آلایش ترین آن ها باعث اتلاف وقت است. به نظر او، یک مرد مسیحی خوب – و طبیعتاً یک زن مسیحی خوب، خیلی بیشتر – می بایستی جلوی تصورات خود را بگیرد، چون پر و بال تصورات را نمی توان مانند پر و بال کبوترهای اهلی چید. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۱۰)
نه، نه، نه، تو اصلا دانیله را نفهمیده ای، وضع او غیر از تصور تو و حتی خیلی بدتر از آن است. قیام او قیام جسمانی نیست، یک قیام روانی است. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۱۶)
بشر حتی اگر سرش فقط به کار خودش مشغول باشد باز هم گرفتار است. حتی اگر انسان درست و شریفی باشد. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۴۹)
هیچ چیز بدتر از این نیست که کسی احساسات شخصی خود را با سیاست مخلوط کند. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۶۶)
در زمان من، برای تعریف از یک پارچه، نمی گفتند قشنگ است، بلکه می گفتند بادوام است. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۹۰)
دریاچه، شبیه یک ملافه بزرگ خاکستری رنگ بود که جابه جا با رنگ سیاه، پاره شده بود. دور تا دور دریاچه لکه های سبز مایل به قهوه ای رنگ، درختان بید و تبریزی به چشم می خورد. اولین نشانه های فصل بهار، در هوا، بیشتر احساس می شد. از زمین بذرافشانی شده ماه مارس، از ساقه های خشک سوخته، از اولین جوانه های سمغ، از اولین دانه هایی که داشتند از خاک بیرون می آمدند، عطر لطیفی بلند می شد. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۹۲)
بی شرف بودن، زیر لوای یک دیکتاتوری، کار بسیار ساده ای است. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۹۷)
-حتی یک قطره اشک هم نمی ریزد.
مادر با تعجب گفت:
-یا مریم مقدس، کاش لااقل گریه می کرد.
دخترک با اعتراض گفت:
-اشک ریختن به چه درد می خورد؟
مادر گفت:
-وقتی فاجعه ای رخ می دهد، فقط باید اشک ریخت و بس. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۱۲۰)شرافت، مردانگی، غرور. متاسفانه باید بگویم که بدون این چیزها زندگی برایش مفهومی ندارد. (کتاب روباه و گل های کاملیا – صفحه ۱۲۱)
شناسنامه کتاب روباه و گل های کاملیا
نویسنده: اینیا تسیو سلیونه
مترجم: بهمن فرزانه
ناشر: امیر کبیر
تعداد صفحات: 144