به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از رکنا، جوان 22ساله که با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) و به اتهام مشارکت در قتل عمدی مرد پژوسوار دستگیر شده است، پس از آن که به سوالات کارآگاه نجفی (افسر پرونده) درباره چگونگی و جزئیات این جنایت هولناک پاسخ داد، به تشریح سرگذشت اسفبارش پرداخت و گفت: 22سال قبل در یکی از روستاهای سرخس به دنیا آمدم و دیپلم کشاورزی را در هنرستان گرفتم.
سال 95 بود که در رشته دانشگاهی تولیدات باغی پذیرفته شدم اما در همان ترم اول دانشگاه ترک تحصیل کردم و به روستا بازگشتم چرا که احساس می کردم درس خواندن برایم سخت است و از سوی دیگر هم تامین هزینه رفت و آمد و دیگر مخارج تحصیلی برایم دشوار بود، اما در روستا به رفیق بازی و دور هم نشینی پرداختم و به عنوان تفریح، مواد مخدر مصرف می کردم. البته مصرف تفریحی مواد را از چند سال قبل و با سرقت مقداری از مواد مصرفی پدرم آغاز کرده بودم. پدرم نیز متوجه ماجرا نبود چرا که هر بار مواد مخدر زیادی برای خودش خریداری می کرد و دستبردهای من به مواد مخدرش نمایان نبود.
خلاصه، به خاطر مجانی بودن مواد مخدر خیلی از دوستانم دور و بر من جمع شده بودند و از این مواد استفاده می کردند. این مصرف های پنهانی ادامه داشت تا این که در سال 97 زمانی که هشت ماه به پایان خدمت سربازی ام باقی مانده بود با یکی از بستگان خاله ام نامزد کردم. چند ماه اول همه چیز رنگ و بوی عاشقانه داشت ولی خیلی زود با پایان خدمت سربازی اختلافات ما نیز آغاز شد چرا که من یک کارگر ساده بودم و نمی توانستم خواسته های مادی نامزدم را فراهم کنم.
از سوی دیگر هم به دلیل اعتیاد پنهانی کمتر سر کار می رفتم و از عهده خرید هدایا و پوشاک همسرم بر نمی آمدم. آرام آرام چهره ام داد می زد که معتاد هستم اما من همچنان این موضوع را انکار می کردم. پدرم که دیگر همه چیز را فهمیده بود، نصیحتم می کرد که مصرف مواد آخر و عاقبت خوبی ندارد. او می گفت من نمونه عینی یک معتاد در برابر چشمانت هستم، خودت را بدبخت نکن! ولی من همچنان بر طبل انکار می کوبیدم و طلبکارانه فریاد می زدم اگر باور ندارید آزمایش بدهم و ...
مرد افیونی زندگی اش را دود کرد و عاقبت قاتل شد
خلاصه، همه این عوامل موجب شد تا اختلافات من و همسرم رنگ قهر و آشتی چند ماهه به خود بگیرد، به گونه ای که دیگر بزرگ ترها هم از آشتی دادن ما خسته شده بودند. در همین حال، خانواده همسرم به ماجرای اعتیادم پی بردند و اوضاغ بغرنج تر شد چرا که من برای فرار از این درگیری های خانوادگی بیشتر به مواد پناه می بردم و مصرفم هر روز بالاتر می رفت.
سیزده به در سال گذشته هم زمانی که به کوه و بیابان رفته بودیم، مادرزنم متوجه استعمال مواد مخدر من و برادر باجناقم شد به طوری که نمی توانستم موضوع را انکار کنم. بالاخره بعد از شش ماه جدایی عاطفی، در نهایت خانواده همسرم از من خواستند تا دخترشان را طلاق بدهم.
من که دیگر چاره ای نداشتم، اوایل امسال در حالی نامزدم را طلاق دادم که دیگر مصرف مواد مخدرم علنی شده بود. حتی بدون شرم و حیا نزد پدر و مادرم نیز مصرف می کردم. تا این که برادر بزرگم از من خواست برای چند روز به مشهد بیایم. قبلا وقتی نزد برادرم می آمدم به طور پنهانی مواد می کشیدم تا او متوجه اعتیادم نشود اما این بار وقتی به خانه مجردی برادرم آمدم که یک زن غریبه برایش اجاره کرده بود، به شدت خمار شدم و جای دیگری هم برای استعمال مواد نداشتم، این بود که حقیقت اعتیادم را برای برادرم بازگو کردم ولی او در میان حیرت و تعجب من کنارم نشست و به همراه من مصرف کرد.
قتل در خانه مجردی / مرد پولدار مشهدی را کشتند
دیگر خیالم راحت شد و از برادرم خواستم تا موضوعی را بیان کند که به خاطر آن مرا به مشهد کشانده بود. سپس برادرم با یک مقدمه چینی طولانی و با بیان این که شوهر زن غریبه ای که منزل را برایش اجاره کرده است مردی پولدار است که چندین واحد آپارتمان و مغازه دارد، ادامه داد اگر شوهر او را بکشیم همه این اموال به من و آن زن می رسد و تو هم در یکی از مغازه هایی که به نامت سند می زنیم کار و کاسبی و تجارت می کنی. من هم که با این رویاهای دروغین فریب خورده بودم و از طرفی می توانستم به راحتی در کنار برادرم مواد مصرف کنم، قبول کردم و با نقشه شوم آن زن غریبه، شوهرش را در همان خانه مجردی کشتیم .