متن آهنگ آشوب از مسعود مکاری
من از آن حال خرابم گویم تو ازآن خنده ی تلخت گویی. من ازآن عمق نگاهت خواندم که کسی راغیرمن میجویی. گفتنی هارا گفتم به تو من. من بااین درد جدایی چه کنم. عهد کردم که بمانم باتو بگو با عشق و رهایی چه کنم. آشوبم توکه ازحال دلم بی خبری. ارومم کن ودربیارازاین بی رمقی داغونم بیاتوببند این بال مرا بارونم دیگه خوب نمیکند حال مرا. گفتی دوستم داری ...درست دردعشقی کشیدم که مپرس. توکه چشمان مرا تر کردی تو به من بد کردی من توراشیفته ام باور کن عجبا چه کرده ای بامن توو... من به تو مبتلایم چه کنم .. گفتنی ها را گفتم به تومن...