به گزارش سایت خبری ساعد نیوز به نقل از سیمرغ، دخترکم ترا مثل ساقه های نازک گندم با داس گردن زدند، دروکردند، وقتی که فصل درو نبود … اخرین شب زندگیت را با ترس خوابیدی، نه؟ چرا که گفته بودی ترا به دست پدر ندهند، مرد آن خانه که پشت به پرده های گلدار با شال آبی کنار بنفشه های زردش لبخند به لب عکس گرفتی، پدرت بود؟ همان مرد ابرو داری که بقول فروغ نجات باغچه را در انهدامش می دانست…برای تو همه چیز تمام شد. خوابیدی و بیدار نشدی ، ولی چه کسی میداند سایه پدر داس بدست بر سر چند دختر دیگر خواهد افتاد….
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش
5 سال پیش