نفرین عاشقانه مولانا ...؛ زیباترین عاشقانه مثنوی و معنوی مولانا از زبان رشید کاکاوند/ لذت بخش‌ترین ویدیویی که میشه هرروز تماشاش کرد

  دوشنبه، 27 مرداد 1404
نفرین عاشقانه مولانا ...؛ زیباترین عاشقانه مثنوی و معنوی مولانا از زبان رشید کاکاوند/ لذت بخش‌ترین ویدیویی که میشه هرروز تماشاش کرد
ساعد نیوز: با یکی از سروده های زیبای مولانا و توضیحات جالب و شنیدنی رشید کاکاوند همراه ما باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعد نیوز، مولانا جلال الدین محمد بلخی متولد سال 604 هجری قمری در بلخ است. پدرش به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما معروف و از عارفان بزرگ صوفیه بود. آوازه مولانا و اشعارش از مرزهای ایران فراتر رفته و اکنون شعرهای او به زبان‌های مختلف ترجمه و حتی تدریس می‌شوند. ترجمه اشعار مولانا که در دوردست با نام «رومی» او را می‌شناسند، از پرفروش‌ترین و پرطرفدارترین آثار و خودش محبوب‌ترین شاعر غیرآمریکایی است.

آثار مولانا اکثراً به زبان فارسی هستند اما او در سرودن اشعارش از زبان‌های عربی، ترکی و یونانی نیز بهره برده است. او مجموعه غزلیاتش را دیوان شمس تبریزی نام‌گذاری کرده است. اما دوستدارانش که دل خوشی هم از شمس نداشتند به این غزلنامه «دیوان کبیر» می‌گفتند. در ادامه اندکی از شمس خواهیم گفت.

مثنوی، مشهور به مثنوی معنوی (یا مثنوی مولوی)، نام کتاب شعری از مولانا جلال‌الدین محمد بلخی است. این کتاب حدوداً از 26٬000 بیت و 6 دفتر تشکیل شده اما در چاپ حاضر تعداد ابیات آن که برابر با ابیات تصحیح و طبع نیکلسون استمولوی در این کتاب مجموعه‌ای از اندیشه‌های فرهنگ ایرانی-دینی را گرد آورده است. این کتاب به انتخاب نشریه گاردین جزو 100 کتاب برتر تاریخ بشریت برگزیده شده است.

مثنوی به خط احمد بن حاجی ابی بکر کاتب تکمیل شده در سنهٔ 865 هجری قمری »

نسخه خطی نی نامه

متن شعر

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جدایی‌ها حکایت می‌کند

کز نِیِستان تا مرا بُبریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شَرحه شَرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصلِ خویش

باز جوید روزگارِ وصل خویش

من به هر جمعیّتی نالان شدم

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هر کسی از ظّن خود شد یار من

از درون من نجُست اسرار من

سرِّ من از نالهٔ من دور نیست

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

لیک کس را دیدِ جان دستور نیست

آتش است این بانگِ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد

جوشش عشق است کاندر میْ فتاد

نی حریف هر که از یاری بُرید

پرده‌هااَش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تَریاقی که دید

همچو نی دمساز و مشتاقی که دید

نی حدیثِ راهِ پُر خون می‌کند

قصّه‌های عشقِ مجنون می‌کند

محرم این هوش جُز بی‌هوش نیست

مر زبان را مُشتری جز گوش نیست

در غمِ ما روزها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حالِ پُخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسّلام

بندْ بگسل باش آزاد ای پسر

چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

چند گنجد‌ قسمتِ یک روزه‌ای

کوزه‌ٔ چشم حریصان پُر نشد

تا صدف قانع نشد پُر دُر نشد

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیبْ کُلّی پاک شد

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیبِ جمله علّت‌های ما

ای دوای نَخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشقْ جانِ طور آمد عاشقا!

طور مست و "خَرَّ مُوسیٰ‏ صَعِقا"

با لبِ دمسازِ خود گر جفتمی

همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

هر که او از هم‌زبانی شد جدا

بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا

چون که گُل رفت و گلستان درگذشت

نشنوی زان پس ز بلبل سَرگذشت

جمله معشوق است و عاشق پَرده‌ای

زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای

چون نباشد عشق را پروای او

او چو مرغی ماند بی‌ پَرْ وایِ او

من چگونه هوش دارم پیش و پس

چون نباشد نورِ یارم پیش و پس

عشق خواهد کاین سخن بیرون بود

آینه غمّاز نبود چون بود

آینه‌ت دانی چرا غمّاز نیست

زآن که زنگار از رخش مُمتاز نیست

چنانچه علاقه مند به شعر و داستانهای صوتی هستید اینجا کلیک کنید

دیدگاه ها


  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر