زیباترین شعر مولانا با صدای بی‌همتای استاد ماحوزی / مولانا هزار سال پیش انقد زیبا کارما رو توضیح داد / چاه مظلم گشت ظلم ظالمان...هر که ظالم‌تر چهش با هول‌تر

  دوشنبه، 08 دی 1404
زیباترین شعر مولانا با صدای بی‌همتای استاد ماحوزی / مولانا هزار سال پیش انقد زیبا کارما رو توضیح داد / چاه مظلم گشت ظلم ظالمان...هر که ظالم‌تر چهش با هول‌تر
ساعدنیوز: با یکی از زیباترین شعرخوانی استاد ماحوزی با شعری از مولانا همراه ما باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ وهنر ساعدنیوز، مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. وی در سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر وی بهاءالدین که از علما و صوفیان بزرگ زمان خود بود به سبب رنجشی که بین او و سلطان محمد خوارزمشاه پدید آمده بود از بلخ بیرون آمد و بعد از مدتی سیر و سیاحت به قونیه رفت. مولانا بعد از فوت پدر تحت تعلیمات برهان‌الدین محقق ترمذی قرار گرفت. ملاقات وی با شمس تبریزی در سال 642 هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. وی در سال 672 هجری قمری در قونیه وفات یافت. از آثار او می‌توان به مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره کرد.

چونک شیر اندر بر خویشش کشید

در پناه شیر تا چه می‌دوید

چونک در چه بنگریدند اندر آب

اندر آب از شیر و او در تافت تاب

شیر عکس خویش دید از آب تفت

شکل شیری در برش خرگوش زفت

چونک خصم خویش را در آب دید

مر ورا بگذاشت و اندر چه جهید

در فتاد اندر چهی کو کنده بود

زانک ظلمش در سرش آینده بود

چاه مظلم گشت ظلم ظالمان

این چنین گفتند جملهٔ عالمان

هر که ظالم‌تر چهش با هول‌تر

عدل فرمودست بتر را بتر

ای که تو از جاه ظلمی می‌کُنی

دانک بهر خویش چاهی می‌کَنی

گرد خود چون کرم پیله بر متن

بهر خود چه می‌کنی اندازه کن

مر ضعیفان را تو بی‌خصمی مدان

از نبی ذا جاء نصر الله خوان

گر تو پیلی خصم تو از تو رمید

نک جزا طیرا ابابیلت رسید

گر ضعیفی در زمین خواهد امان

غلغل افتد در سپاه آسمان

گر بدندانش گزی پر خون کنی

درد دندانت بگیرد چون کنی

شیر خود را دید در چه وز غلو

خویش را نشناخت آن دم از عدو

عکس خود را او عدو خویش دید

لاجرم بر خویش شمشیری کشید

ای بسا ظلمی که بینی در کسان

خوی تو باشد دریشان ای فلان

اندریشان تافته هستی تو

از نفاق و ظلم و بد مستی تو

آن توی و آن زخم بر خود می‌زنی

بر خود آن دم تار لعنت می‌تنی

در خود آن بد را نمی‌بینی عیان

ورنه دشمن بودیی خود را بجان

حمله بر خود می‌کنی ای ساده مرد

همچو آن شیری که بر خود حمله کرد

چون به قعر خوی خود اندر رسی

پس بدانی کز تو بود آن ناکسی

شیر را در قعر پیدا شد که بود

نقش او آنکش دگر کس می‌نمود

هر که دندان ضعیفی می‌کند

کار آن شیر غلط‌بین می‌کند

می‌ببیند خال بد بر روی عم

عکس خال تست آن از عم مرم

مؤمنان آیینهٔ همدیگرند

این خبر می از پیمبر آورند

پیش چشمت داشتی شیشهٔ کبود

زان سبب عالم کبودت می‌نمود

گر نه کوری این کبودی دان ز خویش

خویش را بد گو مگو کس را تو بیش

مؤمن ار ینظر بنور الله نبود

غیب مؤمن را برهنه چون نمود

چون که تو ینظر بنار الله بدی

در بدی از نیکوی غافل شدی

اندک اندک آب بر آتش بزن

تا شود نار تو نور ای بوالحزن

تو بزن یا ربنا آب طهور

تا شود این نار عالم جمله نور

آب دریا جمله در فرمان تست

آب و آتش ای خداوند آن تست

گر تو خواهی آتش آب خوش شود

ور نخواهی آب هم آتش شود

این طلب در ما هم از ایجاد تست

رستن از بیداد یا رب داد تست

بی‌طلب تو این طلب‌مان داده‌ای

گنج احسان بر همه بگشاده‌ای


برای مشاهده سایر اشعار با سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز همراه باشید.

دیدگاه ها


  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر