هرگاه برف می بارد و زمین را سپیدپوش می کند، تماشای منظره های برفی حس شاعرانگی را پرورش می دهد و شاعران باریدن برف را دست مایه سرودن اشعار زیبا در فصل زمستان قرار می دهند. از بن مایه های مرتبط با برف، شعرهایی است که درباره آدم برفی سروده شده است. در مجموعه متن و شعری که پیش رو دارید، برای گردآوری شعرهای برفی، تمرکز را بر اشعار معاصر و همینطور متن و شعر با مضمون برف و آدم برفی گذاشته ایم. همراه ساعد نیوز باشید.
زیباترین متن و شعر ادبی با مضمون برف و آدم برفی
این روزها که جهان لبریز از سیاهی ها شده است و
به هر سو که می رویم غم از سروکولمان بالا می رود
دلم یک برف سنگین می خواهد…
از همان هایی که روزهای مدرسه می بارید و از خوشی تمام مسیر را این پا و آن پا می دویدیم.
ببارد و تعطیل کند تمام سختی ها را…
برای چندثانیه هم که شده غصه ی چیزی را نخوریم و در سردر دنیا بنویسیم:
“تا اطلاع ثانوی دیگر خبری از ناامیدی نیست”
و صبح که بیدار می شویم خبر اعلام کند:
“از دیشب موج سنگین غم از کشور خارج شده است”
چشمانم را ببندم و آدم برفی رویاهایم را بسازم.
ساده و بی آلایش…
دلم در این روزهای سرد دی ماه
عجیب یک اتفاقات خوب می خواهد با بارش سنگین شادی…
گوینده رادیو چه می داند
که مزخرف می گوید
که امشب آسمانی صاف خواهیم داشت…
و حال آنکه من خود با برف قرار دارم
و امشب زیر چراغ زرد
به انتظارش خواهم ایستاد.
❆❆❆❆❆❆❆
من
قطره، قطره، قطره
در قاپ چشمانت
آب می شوم
و تو
به انتظار رویش دیگری
نه
من آخرین برف زمستانم
تو با آفتاب
بیگانه نمان!!!
❆❆❆❆❆❆❆
و برف ببارد بی اختیار
و گریه کنم بیصدا!
و زمستان باشد همیشه!
چه فرق می کند؟؟!!
آسمان که بنفش نباشد
یعنی نیستم…!
❆❆❆❆❆❆❆
زمین عروس شد و آسمان به حرف آمد
چه شادباشی ازین خوب تر که برف آمد؟
❆❆❆❆❆❆❆
دانه برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
❆❆❆❆❆❆❆
می بینی ام وقتی به مویم برف غم باشد
روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد
❆❆❆❆❆❆❆
رفتی و آسمان به حرف آمد
تو نبودی چقدر برف آمد
❆❆❆❆❆❆❆
برف بارید به این شهر، کجایی بی من؟
کاش سردت نشود دل نگرانم برگرد
❆❆❆❆❆❆❆
رفتی و پشت سرت برف بدی می آمد
رفتی و ساخته ام جای تو آدم برفی
❆❆❆❆❆❆❆
از برف می تکاند و می ریزدم به هم
از شاخه درختِ خیالم، پریدنت
❆❆❆❆❆❆❆
هوایم بی تو چون گنجشک تنهایی ست
که در سرما، میان برف ها مانده
شبیه آن مهاجر مرغ دل خسته
که بی تقصیر از پرواز جا مانده
❆❆❆❆❆❆❆
نه مثل تگرگ، ناگهان، رگباری
نه چون باران، ریز و درشت و جاری
قربان تو ای برف! که در خلوت شب
با آن همه حرف، بی صدا می باری
❆❆❆❆❆❆❆
قطره قطره شد آب آدم برفی
شد آب در آفتاب آدم برفی
آب از سر او گذشت اما هرگز
بیدار نشد ز خواب آدم برفی
❆❆❆❆❆❆❆
پاییزم اما برف می بارد
هر لحظه دی لج می کند با من
دی بس کن این دیوانه بازی را
هی بغض ها را چیده ای تا من
❆❆❆❆❆❆❆
ببین باز می بارد آرام؛ برف
فریبا و رقصنده و رام؛ برف
عروسانه می آید از آسمان
در این حجله، آرام و پدرام؛ برف
جهان را سراسر سپیدی گرفت
به هر شاخه، هر شانه، هر بام؛ برف
نشسته به اندوه انبوه دشت
به بی برگی باغ ایام؛ برف
خزان هم به دامان مرگی خزید
کنون فصل سرد سرانجام؛ برف
فرو بسته یک شهر چشمان خویش
و می بارد آرام آرام؛ برف
❆❆❆❆❆❆❆
برف باریده بر این جاده و جایت خالی ست
دست در دست من اما ردپایت خالی ست
روی این جاده یخ بسته بی مقصد، آه
چه قدر جاذبه گرم صدایت خالی ست
امتدادی ست پر از برف و پر از دلتنگی
جای نجوای تو و زمزمه هایت خالی ست
آسمان صاف و زمین سرد و درختان دلگیر
جاده از بوی دل انگیز هوایت خالی ست
گرچه با فوجی از احساس قشنگم اما
سطرسطر دلم از حرف و هجایت خالی ست
ای پشیمان پریشان شده در باد هنوز
کلبه شعر و غزل نیز برایت خالی ست
❆❆❆❆❆❆❆
غمگین تر از یک آدم برفی، که روی ریل ساخته باشند
در انتظار سوت قطارم، با گریه ای شبیه به لبخند
پیپ پدر بزرگ به لب هام، یک کیف پاره پاره به شانه
بینی من مداد درازی، بر پای من دو پوتین، بی بند
یک ساعت قدیمی کوکی روی سرم شبیه به یک تاج
بی آنکه هیچ گاه بپرسم: پس ساعت دقیق سفر، چند؟
ریل طویل گم شده در مه مثل پل معلق دوزخ
با غربت دو خط موازی در آرزوی نقطه پیوند
آنک قطار می رسد از راه هی سوت های ممتد اخطار
هی سوت سوت سوت، ولی من، مانند یک مترسک، پابند
من ایستاده ام که بیایی، در این غروب، روی همین ریل
تنها تر از یک آدم برفی که روی ریل ساخته باشند
دلم برای تو می سوزد
که هنوز دلت برای کودکانی که دستکش ندارند
می سوزد
کاش دل آدم ها هم
مثل دل آدم برفی سفید بود
❆❆❆❆❆❆❆
تو شب ساکت و برفی
ته کوچه تک و تنهاست
با تموم انتظارش
چشم به راه صبح فرداست
به سپیدی خیره مونده
با دو تا چشم زغالیش
می خواد آسمون بخنده
توی فردای خیالیش
رو تن ساکت و سردش
دونه های برف می شینه
اگر آدمک بخوابه
خواب خورشیدو می بینه
عشق خورشید توی قلبش
داره آشیون می سازه
نمی دونه پای این عشق
باید عمرش رو ببازه
نمی دونه چتر آفتاب
هستیش رو ازش می گیره
گم می شه تو دست خورشید
توی تنهایی می میره
صبح فردا، ته کوچه
ساکت و سرده و خالی
اون طرف تر روی برفا
مونده چشم های زغالی
❆❆❆❆❆❆❆
من برف ندیده ام
خواهر و برادرم نیز برف ندیده اند
اما پدرمان آدم برفی بود
که در حسرت شال و کلاهی برایمان
قطره قطره آب شد
❆❆❆❆❆❆❆
من یه آدم برفی بودم
که شدم عاشق خورشید
آخه اون یه دنیا گرما
به دلی یخ زده بخشید
شدم عاشق نگاهش
چه قشنگ و مهربون بود
دستاشو خواستم بگیرم
نشد اون تو آسمون بود
با نگاهی توی چشماش
گفتم حرفای دلم رو
گفتم از وقتی رسیدی
بردی سرمای دلم رو
گفت اگه با من بمونی
می میری توی جوونی
برو زُل نزن تو چشام
تو باید زنده بمونی
چرا چشم به من می دوزی
زل نزن به من می سوزی
گفت بخون، بخون عزیزم
می سوزونمت یه روزی
❆❆❆❆❆❆❆
زمین عروس شد و آسمان به حرف آمد
چه شادباشی ازین خوب تر که برف آمد؟
❆❆❆❆❆❆❆
دانه برفی و آنقدر ظریفی که فقط
باید از این طرف شیشه تماشا بشوی
❆❆❆❆❆❆❆
می بینی ام وقتی به مویم برف غم باشد
روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد
❆❆❆❆❆❆❆
رفتی و آسمان به حرف آمد
تو نبودی چقدر برف آمد
❆❆❆❆❆❆❆
قطره قطره شد آب آدم برفی
شد آب در آفتاب آدم برفی
آب از سر او گذشت اما هرگز
بیدار نشد ز خواب آدم برفی
ببین باز می بارد آرام؛ برف
فریبا و رقصنده و رام؛ برف
عروسانه می آید از آسمان
در این حجله، آرام و پدرام؛ برف
جهان را سراسر سپیدی گرفت
به هر شاخه، هر شانه، هر بام؛ برف
نشسته به اندوه انبوه دشت
به بی برگی باغ ایام؛ برف
خزان هم به دامان مرگی خزید
کنون فصل سرد سرانجام؛ برف
فرو بسته یک شهر چشمان خویش
و می بارد آرام آرام؛ برف
❆❆❆❆❆❆❆
غمگین تر از یک آدم برفی، که روی ریل ساخته باشند
در انتظار سوت قطارم، با گریه ای شبیه به لبخند
پیپ پدر بزرگ به لب هام، یک کیف پاره پاره به شانه
بینی من مداد درازی، بر پای من دو پوتین، بی بند
یک ساعت قدیمی کوکی روی سرم شبیه به یک تاج
بی آنکه هیچ گاه بپرسم: پس ساعت دقیق سفر، چند؟
ریل طویل گم شده در مه مثل پل معلق دوزخ
با غربت دو خط موازی در آرزوی نقطه پیوند
آنک قطار می رسد از راه هی سوت های ممتد اخطار
هی سوت سوت سوت، ولی من، مانند یک مترسک، پابند
من ایستاده ام که بیایی، در این غروب، روی همین ریل
تنها تر از یک آدم برفی که روی ریل ساخته باشند
❆❆❆❆❆❆❆
من یه آدم برفی بودم
که شدم عاشق خورشید
آخه اون یه دنیا گرما
به دلی یخ زده بخشید
شدم عاشق نگاهش
چه قشنگ و مهربون بود
دستاشو خواستم بگیرم
نشد اون تو آسمون بود
با نگاهی توی چشماش
گفتم حرفای دلم رو
گفتم از وقتی رسیدی
بردی سرمای دلم رو
گفت اگه با من بمونی
می میری توی جوونی
برو زُل نزن تو چشام
تو باید زنده بمونی
چرا چشم به من می دوزی
زل نزن به من می سوزی
گفت بخون، بخون عزیزم
می سوزونمت یه روزی
تو را ساختم با اون برفا ، آدم برفی
تو اون شب اومدی دنیا ، آدم برفی
شبی که عمرش از هر شب دراز تر بود
به او شب ما می گیم ، یلدا ،
آدم برفی
یه جورایی من و تو عین هم هستیم
توام تنها ، منم تنها ، آدم برفی
من عاشق بودم و خواستم پناهم شی
توام عاشق بودی اما ، آدم برفی
همه انگار پی اونن که کم دارن
تو بودی عاشق گرما ، آدم برفی
منم از عشقم و اسمش واست گفتم
نوشتم با دسام زیبا ، آدم برفی
تو خندیدی و گفتی ، قلبت از یخ نیست
تو عاشق بودی عین ما ، آدم برفی
تو گفتی که ...
❆❆❆❆❆❆❆
انسان بود
می خواند سرودی از انسانیت
با نشاطی خیره کننده
از انسانیت سرودی می خواند
از خودش قلبش
اقیانوس عشق
صخره ی سخاوت وسکوت
آواز سر می داد از آدمیتش
❆❆❆❆❆❆❆
وسوسه را بلعید
بست چشمان صبوری را
چشید آسایش بی آرامش شب را
آدمیت ،آدمک شد
قلبش را تف کرد
خون رگانش از پا افتاد
آدم برفی شد
❆❆❆❆❆❆❆
آه ، آدم برفی
دلم برای تو می سوزد
که هنوز دلت برای کودکانی که دستکش ندارند
می سوزد !!!
کاش دل آدم ها هم
مثل دل آدم برفی سفید بود !! ...
❆❆❆❆❆❆❆
دیر گاهیست
آوای تاریک بهار
از حنجره بی جان زمستان نمی آید
و آدم برفی ها
هنوز به امید چشمه جاری ابر
در فصل لالایی برفها به خواب رفته اند
و انگار حرفهایشان بوی غربت گرفته
نگاهشان سرد
و خاطرشان آزرده است
دلشان ز سردی دل آدمها مرده است ...
امیدوارم از مطالب ارائه شده با مضمون برف وآدم برفی لذت برده باشید. برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر به به بخش سرگرمی(اس ام اس) ساعد نیوز مراجعه نمایید.