یکی از نام های زیبایی که می توان برای دختران خود انتخاب کرد سوگند می باشد. معنی اسم سوگند در زبان فارسی به معنی قسم، استواری بر پیوند بیان شده است. شما عزیزان همراه در ادامه می توانید با دیگر معانی، فراوانی و اسم های مشابه این نام اصیل دخترانه آشنا شوید پس تا پایان همراه ما باشید.
مشخصات اسم سوگند
- جنسیت: دختر
- افراد دارای این نام:50618
- ابجد کبیر:140
- ابجد صغیر:23
- ریشه نام:فارسی
- نام به انگلیسی:sowgand
- تلفظ به فارسی:سوگند
- تلفظ نام به انگلیسی:/so(w)gand/
معنی اسم سوگند در ثبت احوال
قسم، استواري بر پيوند، استواري بر گفتن و راست گفتن.
معنی اسم سوگند در لغت نامه دهخدا،فرهنگ معین،فرهنگ فارسی و عمید
- لغت نامه دهخدا:سوگند. [ س َ / س ُ گ َ ] ( اِ ) در اوستا «ونت سوکنتا» ( گوگردمند ) ، دارای گوگرد. ( از حاشیه برهان قا ...
- فرهنگ معین:( سَ یا سُ گَ ) ( اِمر. ) ۱ - قسم ، اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود می کند و خدا یا بزرگ ...
- فرهنگ فارسی:۱ - اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد گیرد قسم ( بخدا رسول ...
- فرهنگ عمید:قسم و عهد. &delta، در اوستا، سئوکنته به معنی گوگرد است و سوگند خوردن یعنی خوردن گوگرد که نوعی آزمایش ...
نام های هم آوا با سوگند
حنین،سوگل،گندم،سکینه،نوبر
شعر با اسم سوگند
سوگند بدان دل که شده است
او پستش
سوگند بدان جان
که شده است او مستش
جانا به جز از عشق تو
دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که بجای تو
کسم نیست
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
مردم همه
تو را به خدا
سوگند می دهند
اما برای من
تو آن همیشه ای
که خدا را به تو
سوگند می د هم.
سوگند به موی تو که از کوی تو رفتیم
از کوی تو آشفته تر از موی تو رفتیم
بگذار بمانند حریفان همه چون ریگ
ما آب روانیم که از جوی تو رفتیم
سوگند می دهم
به سر زلف خود ترا
کز من اگر شکسته تری یافتی
بگو
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
وآنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
وآنکه سوگند خورم جز به سر او نخورم
وآنکه سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟
سوگند یاد می کنم
که بر فراز تمام بلندی های آسیایی
به رکوع در آیم
برای پرستش تو…
عطر تو
به تندیسی
از یک بوسه بدل می شود و
آفتاب و زمین
سوگندهاشان را
به جا می آورند در برابرت
میان شاخه ها،
گیسوی تو را خواهم شناخت
و چهره ات را
که در دل برگی تصویر می شود
محبوبم!
سوگند می خورم که بازیچه
و شکست خورده ی تو باشم
سوگند یاد می کنم
نشان افتخار تو را بر شانه ی خویش
سزاوار باشم
که صدای چشمانت را بشنوم
که از حکمت لبانت سر بپیچم…
سوگند می دهم
به خدایت که بس کنی
گرچه عطا
چو عمر مکرر نکوتر است
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است
این خسته دل
که دعوی عشق تو می کند
سوگند راستش
بقد دلربای تست
سخن شمرده
و سنجیده گوی بی سوگند
که شاهد سخنان دروغ،
سوگندست
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد
سوگند می دهم
به سر زلف خود ترا
کز من اگر شکسته
تری یافتی بگو
هنوز با تو کنون
می خورد فلک سوگند
هنوز با تو کنون
می کند جهان میثاق
ز خاک کوی حبیبم،
مران، که سلمان را
بخاک پای و سر کوی یار،
سوگند است