شعر در مورد قرنطینه
قرنطینه ...
کدخدا گفته که از خانه کسی در نرود
دِه قرنطینه و با قفل کسی وَر نرود
همچنین گفته که اینترنت تان مجّانی ست
تا که در خانه کسی حوصله اش سر نرود
گاوتان مُرد اگر هم به در َک! هیچ کسی
خارج از خانه پیِ یونجه و شبدر نرود
مؤمنان! کلّ عباداتِ جماعت تعطیل
شیخ هم قولِ شرف داده که منبر نرود
راستی عقد و عروسی شده موکول به بعد
بابت صیغه کسی جانبِ محضر نرود
کدخدا گفت نه تنها که شمال آلوده است
هیچ کس سمت قم و مشهد و بندر نرود
عاشقان در کف معشوق بمانند ولی
عاشقی دور برِ خانه ی دلبر نرود
قول داده ست که بهداشت به ما ماسک دهد
تا کسی سمت دو تا برگ چغندر نرود
مَردمِ دِه بخدا وضع خراب است! کمک!!
تا که اوضاع از این مرحله بدتر نرود
کدخدا خسته شد و سُرفه خشکی زد و گفت
بخدا آب گـَلو بود...! کسی در نرود
شیخ با خسته نباشید، دم گوشش گفت
حرف در کلّه ی این... خواهرمادر..! نرود!
دستان پر از محبتت ما را کشت
آغوش پر از حرارتت ما را کشت
اینها به کنار، چشم بادامی من
تست کرونای مثبتت ما را کشت
هی بست به کار همّتش را نامرد
تا نشر دهد محبتش را نامرد
بوسید مرا، سپس نشان داد به من
تست کرونای مثبتش را نامرد!
شنیدم کرونا از ایران زمین
فرستاد پیکی به دربار چین
رسید و زبان پیش خاقان گشود
به چینی خدا را ستایش نمود
اوهاهی اوهاهو هیامی
هیوهوه هو مهاهی هیاوی تیو
قضا خواست ما را به ایران برد
و البته همراه ،، ماهان،، برد
همان روز در قم فرود آمدیم
و مابین مردم فرود آمدیم
چنان گرم ما را پذیرا شدند
گمانم که دلبسته ی ما شدند
نزد دست رد هیچ برسینه مان
نکردند حتی قرنطینه مان
ز تهران و تبربز تا شهر ری
نکردند الکل به ما اسپری
ندیدم مریضی خطابم کنند
به ضلعِ چپ خود حسابم کنند
وزیران به ما مبتلا گشته اند
ولی در شگفتم چرا گشته اند
هدف ابتلای وزیران نبود
جسارت به قشر مدیران نبود
ولی سالها مانده تا همچنان
درارم سر از کار ایرانیان
به جان خودم گونه ای نادرند
که در چرخه مرگ هم تاجرند
در این هیرو ویری که ما آمدیم
و در مرکز شهر اردو زدیم
به کل الکل و ماسک نایاب شد
به هر گوشه ای شایعه باب شد
به یک باره شد نرخ صابون گران
دلم سوخت از بهر صابونیان
چنان بلبشویی شد اندر کرج
که از بیخ و بن زندگی شد فلج
یکی گفت درمان پیاز است و سیر
که تایید کرده ست شخص وزیر
یکی فکر تجویز ،بهنوش، بود
که داروی درمانِ ما توش بود
یکی از خواص فلان چیز گفت
ز بابونه با چای و گشنیز گفت
و تا شیخ این ماجرا را شنفت
کلیپی فرستاد در پیج و گفت
هر آنکس نشد سیر از جان خود
کند روغن و پنبه در کان خود
مرا تاب آزار این خلق نیست
بفرما در این برهه دستور چست؟
فرستاده را داد پاسخ پکن
کماکان در آن خطه اردو بزن
برو خلق بدبخت را نفله کن
همان قشر جان سخت را نفله کن
مبادا روی سمت مسئولها
روی یک قدم سوی خرپولها
که ایران به بازار ما آشناست
خریدار بنجلترین جنس ماست
چو ایران نباشد پکن هم مباد
و در دخل ما یک تومَن هم مباد