ضرب المثل دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
داستان ضرب المثل دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
روزی روزگاری، در سال ها پیش حكیم و دانشمند بزرگ ایرانی «محمد بن زكریای رازی» در شهر ری در جنوب تهران امروزی به دنیا آمد. رازی بعد از سال ها درس خواندن و شاگردی در محضر اساتید بزرگ تبدیل به حكیم كار بلدی شد كه روز به روز به جهت طبابت صحیح اش مشهورتر می شد. طوری كه نام یكی از معروفترین پزشكان یونانی به نام «جالینوس» را به او نسبت داده بودند.
زكریای رازی شاگردان فراوانی را تربیت كرد تا بتواند به بیماران بیشتری كمك كند. شاگردان زكریای رازی كه به مهارت و كاردانی استادشان آگاه بودند به رفتار او به دقت توجه می كردند و سخنانش را به خوبی گوش می كردند تا بتوانند در آینده طبیبی به كاردانی استادشان باشند.
یك روز زكریای رازی از محل كارش خارج شد، تا به خانه اش برود. ولی عدّه ای از شاگردان كه از او سؤال داشتند در طول مسیر استاد را رها نكردند و دائم در مورد روش تشخیص بیماری ها و داروی مناسب برای بیماران مختلف از او سؤال می پرسیدند و استاد در حد مجال به آنها پاسخ می داد.
همینطور كه آنها در مسیر حركت می كردند، دیوانه ای از راه رسید و بدون توجه به گفتگوی استاد با شاگردانش مستقیم به سراغ زكریای رازی رفت. شاگردان كنار رفتند و با تعجب به رفتار شخص دیوانه نگاه می كردند تا ببینند دلیل رفتار دیوانه چیست؟ در این میان دو نفر از شاگردان كه تنومندتر و قوی هیكل تر بودند خودشان را به استاد نزدیك تر كردند تا اگر دیوانه خطری برای استاد ایجاد كرد بتوانند از استاد دفاع كنند.
دیوانه جلوتر كه آمد دستش را دراز كرد تا با زكریای رازی دست بدهد. استاد با او دست داد و بعد مرد دیوانه سعی كرد با جملات بی سروتهی حرفی را به استاد بزند. زكریای رازی با اینكه مفهوم درستی از حرف های او درك نمی كرد ولی سعی كرد با دقت به حرفهایش گوش بدهد تا بتواند جوابی به او بدهد.
كمی گذشت دیوانه تند و تند برای استاد حرف هایی را زد، بعد چند قدمی با هم راه رفتند. سپس دیوانه روی استاد را بوسید با او دست داد خداحافظی كرد و از آنجا رفت.
شاگردان زكریای رازی كه دراین مدت تماشاگر صحبت استاد با فرد دیوانه بودند با رفتن فرد دیوانه دوباره سراغ استاد آمدند و بحثشان رابا ایشان از سر گرفتند. ولی زكریای رازی دیگر حواسش آنجا نبود و جوابی به انها نمی داد. كم كم شاگردان ساكت شدند و دیگر حرفی نمی زدند. با رسیدن استاد به خانه اش شاگردان خداحافظی كردند و خواستند بروند كه زكریای رازی رو به شاگردانش گفت: نه، كجا میروید؟ باید به خانه ي من بیایید من حالم بد است باید دارویی برای درد من بسازید.
شاگردان برای كمك به استاد به خانه اش رفتند. زكریای رازی نام چندین رقم دارو را برد و از انها خواست این داروها رابا هم تركیب كنند. شاگردان واقعاً متعجب شده بودند. این دیگر چه جور دارویی است؟
استاد چه احتیاجی به این دارو دارد؟ تا اینكه یكی از شاگردان گفت: استاد این دارویی كه شما از ما خواستید تا باهم تركیبش كنیم مگر دارویی نیست كه شما برای درمان دیوانگان تجویز می كنید؟
زكریای رازی كه از این همه ی تیزهوشی و ذكاوت شاگردش خوشش آمده بود گفت: آفرین، درست فهمیدی؛ شاگرد گفت:
ولی استاد، شما كه دچار دیوانگی نشده اید. این دارو را برای كسی میخواهید؟
زكریای رازی گفت: ان دیوانه كه در كوچه دیدیم، اصلاً بشما توجهی نكرد. انگار فقط با من كار داشت. او فقط از دیدن من خوشحال شد و خندید. حتما او من را از همه ی شما به خودش شبیه تر دیده و فكر كرده فقط منم كه حرفهای بی سروته وی را درك می كنم كه یك راست به سراغ من آمد. می خواهم از جنون كاملم جلوگیري كنم و قبل از اینكه كاملاً دیوانه بشوم شروع به مصرف دارو نمایم.
معنی دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید یعنی چه؟
۱- یعنی کسانی که افرادی را شبیه به خودشان در رفتار و عملکرد می بینند لذت می برند.
۲- زمانی این ضرب المثل را به کار می برند که کسی بعد از مدت ها همدم خود را بیابد و از این که اشتراکات اخلاقی دارند لذت ببرد.
۳- کسی که کسی را از بین تمام آدم ها انتخاب کند و او را مناسب دوستی با خود بداند، این ضرب المثل شامل حالش می شود.