به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعد نیوز به نقل از رکنا، زن بدکاره تهران عنوانی است که به تعدادی زن های اعدام شده پیش از انقلاب تعلق می گیرد.این ها که عنوان زن بدکاره تهران به آنها نسبت داده شده از کارگران جنسی شهرنو تهران بودند که بعد از انقلاب این محله تخریب شده و این افراد به عنوان زن بدکاره تهران به دار مجازات آویخته شدند.همان زمان بعد از اعدام زن بدکاره تهران، روزنامه کیهان گزارش مفصلی در این مورد چاپ کرد که در ادامه این مطلب می توانید جزئیات ماجرای مربوط به زن بدکاره تهران را دنبال کنید.
درون خانه های تنگ و تاریک قلعه و سر زبان هایی که از میان لب های رنگ پریده و داغمه [خشکی] بسته زنان و دختران بدکار بیرون می زند، پری بلنده، اشرف چارچشم و ثریا ترکه، نامی آشناست. اکثر آن ها این سه تن را از نزدیک می شناسند و عده ای شان نیز توسط خود آن ها به این خانه ها کشیده شده اند. معصومه یکی از آن هاست که به قول خودش اکنون دیگر درمانده و فرتوت شده است و پس از عمری «کار کردن» هنوز هم به پری بلنده بدهکار است. خبر اعدام او را که می شنود لب های بی رنگش را به نشانه لبخند رضایت از هم باز می کند و آهی می کشد که: «کاش زودتر شرش را از سرمان کم کرده بود.» ساعت یک بامداد پنجشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۵۸ به حکم دادگاه های انقلاب ۳ زن و یک مرد به جرم افساد فی الارض تیرباران شدند؛ سه زن اعدامی سردستگان شهرنو بودند به نام های: «سکینه قاسمی» مشهور به پری بلنده، «صاحب افشاری» مشهور به ثریا ترکه و «زهرا عافیها» مشهور به اشرف چهارچشم. مرد اعدامی نیز منصور باقریان نام داشت.
بخشی از رای صادره دادگاه انقلاب درباره این چهار تن به این شرح بود: «.. به جرم یک عمر فحشا و فساد و خرید و فروش دختران خردسال و زنان گول خورده و اغفال شده و دایر کردن مراکز فحشا و عشرتکده های مختلف که موجب انحراف نسل جوان این مملکت گردیده اند مفسد فی الارض شناخته شده به اعدام محکوم می گردید...» (کیهان، پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۵۸)
دو روز پس از اعدام این چهار تن، خبرنگار روزنامه کیهان به شهرنو رفت تا ببیند پس از اعدام آن 3 زن سردسته آن جا اهالی درباره آن ها چه می گویند و قربانیان نظرشان چیست. مشروح این گزارش میدانی را که روز یکشنبه ۲۴ تیر ۵۸ در روزنامه کیهان منتشر شد در پی می خوانید:
بر در خانه پری بلنده که معبر هزاران زن و دختر به بیراهه کشیده بود اکنون قفل بزرگی مهار زده است. نگاه های بی تفاوت کارگران خسته و تنهایی که کوچه های تنگ و تاریک «قلعه» را به هم می دوزند، قفل را برانداز می کند. یکی شان به تاسف سری تکان می دهد، با خود گویه می کند که «ای کشته که را کشتی...»
«پری» سال های سال از درون همین خانه شکارهایش را به خانه های فساد می فرستاد. شکار هایی که به قیمت نابودی هزاران خانواده به دام او افتادند تا «پری بلنده» ها و دار و دسته چهار هزار نفری باج خورهایش که در کوچه پس کوچه های نکبت زده قلعه می لولند، زالووار زندگی خود را ادامه دهند.
خانه ای که اکنون قفل خورده است، سال های سال مرکز توزیع زنان و دختران فریب خورده بوده است، اما قفلی که اکنون بر در این خانه خورده، آیا همان قفلی است که بایستی بر دست و پای فساد و فحشا در این مملکت بخورد؟ پری بلنده، اشرف چهارچشم و ثریا ترکه برای اولین بار در تاریخ به جرم «یک عمر فحشا» و منحرف کردن زنان و دختران بی گناه سحرگاه پنجشنبه به جوخه اعدام سپرده شدند. این ها سردستگان زنان بدکاره محله بدنام بودند. بسیاری از جمعیت چند صد نفری یا چند هزار نفری قلعه به وسیله پری بلنده و گروه باج خورهایش به منجلاب فساد کشانده شدند. نمونه های متعددش را می توان در هر کوچه و خانه محله بدنام پیدا کرد. پری بلنده و هم پالکی هایش یک تن و دو تن نبودند، سه نفرشان اعدام شدند و چندین ده نفر دیگر همچنان در تلاش اند.
جامعه شناسان فحشا را به صورت یک عارضه و بیماری اجتماعی بررسی می کنند و فاحشه ها را قربانیان این جریان اجتماعی می دانند. آن ها همچنین معتقدند که شیوع فحشا در یک جامعه بستگی به شرایط خاص آن جامعه دارد که مهم ترین آن ها عبارت اند از فقر اقتصادی، فقر فرهنگی، تنگنا های خانوادگی، زورگویی پدر و مادر، اختناق و دیکتاتوری حاکم بر جامعه و مسائلی از این قبیل. اما مهم ترین عامل همان میل به داشتن استقلال اقتصادی است و پری بلنده و دار و دسته اش به صورت این عارضه های اجتماعی وارد عمل می شدند.
تردیدی نیست که وجود این عوامل در اجتماع، جریان فساد را تسریع می کند و باعث گسترش روزافزون آن می شود؛ بنابراین محو این عوامل یا هدایت و ارشاد آن ها جزئی از برنامه پاکسازی یا براندازی فحشا و فساد است، اما تا وقتی که ریشه های این بیماری قطع نشود و به جای علت، معلول را از بین ببرند عملا نتیجه دلخواه عاید نمی شود. چراکه پری بلنده ها همه جا هستند و نه نابود کردن همه آن ها میسر است و نه کنترل شان.
همین الان ده ها زن و دختر در سنینی متفاوت درون خانه های قلعه از راه تن فورشی ارتزاق می کنند و می توان گفت که فقط ارتزاق می کنند، زیرا باقی درآمدشان به جیب باج خور ها و سردسته ها می رود که تعدادشان از شمار زنان بدکاره هم بیش تر است. پاره ای از آن ها توسط پری بلنده، اشرف چهارچشم، ثریا ترکه به این راه کشانده شده اند، ولی اکثریت شان به وسیله کسانی آمده اند که هنوز مگس وار در لجنزار فساد و تباهی دست و پا می زنند. در حال حاضر تنها در محله جمشید و شهرنو، بیش از ۴ هزار باج خور زندگی می کنند که تقریبا تمامی درآمد زنان بدکاره را از چنگ شان بیرون می آورند.
در گشت و گذاری که طی چند ساعت در کوچه پس کوچه های قلعه داشتیم متوجه شدیم که بسیاری از باج خور ها بعد از اعدام پری بلنده و دو سردسته دیگر، از قلعه فرار کرده اند. مسئول کمیته قلعه نیز تاکید می کند که ما دنبال عده ای از این سردستگان و باج خور ها هستیم و به زودی آن ها را نیز دستگیر می کنیم. وی اضافه می کند که در یک دو ماه گذشته بیش ترین سعی مان را کرده ایم تا اولا زنان جدیدی به این جا نیایند و شدیدا جلوی این کار را گرفته ایم، و ثانیا کوشیده ایم که زنان و دختران قلعه را که ندانسته اغفال شده اند و ناخواسته به این راه افتاده اند هدایت و ارشاد کنیم. به دنبال همین تلاش ها بوده که تاکنون ۲۰ تن از زنان قلعه به خانه و زندگی خویش برگشته اند و ۵ تن از آنان با ضمانت، ازدواج کرده اند.
بعد از اعدام زن بدکاره تهران 10 خانه بسته شد
همین طور که در کوچه پس کوچه های قلعه گشت می زنیم با چند تن از زنان و دخترانی که توسط پری بلنده و اشرف چارچشم و ثریا ترکه به این جا کشیده شده اند یا مثل کالا چندین دست گشته اند و از این شهر به آن شهر و از این سردسته به آن سردسته فروخته شده اند، گفتگو می کنیم. پیش از آن یکی از مسئولان کمیته شهرنو خبر می دهد که «این سه تن در بیش از ۱۰ خانه داخل قلعه فعالیت داشتند و بیش تر زنان گران قیمت قلعه نیز متعلق به آن ها بودند. به همین دلیل پس از اعدام این سه تن در این خانه ها نیز بسته شد و چند تن از سردسته های آن ها تحت تعقیب قرار گرفتند.»
پری بلنده زن بدکاره تهران بود؟
درون خانه های تنگ و تاریک قلعه و سر زبان هایی که از میان لب های رنگ پریده و داغمه [خشکی]بسته زنان و دختران بدکار بیرون می زند، پری بلنده، اشرف چارچشم و ثریا ترکه، نامی آشناست. اکثر آن ها این سه تن را از نزدیک می شناسند و عده ای شان نیز توسط خود آن ها به این خانه ها کشیده شده اند. معصومه یکی از آن هاست که به قول خودش اکنون دیگر درمانده و فرتوت شده است و پس از عمری «کار کردن» هنوز هم به پری بلنده بدهکار است. خبر اعدام او را که می شنود لب های بی رنگش را به نشانه لبخند رضایت از هم باز می کند و آهی می کشد که: «کاش زودتر شرش را از سرمان کم کرده بود.»
یکی دیگر از زنان قلعه که از شنیدن خبر اعدام پری بلنده هم ترسیده و هم خوشحال است درباره پری می گوید: «پری چهره ظاهرا مهربان و آرامی داشت، ولی خدا می داند که در باطن او چه دیوی خوابیده بود. دختران و زنان بیگناه را از راه به در می کرد و با قرار دادن آن ها زیر فشار قرض و ناتوانی مالی که تمام عمر همراه شان بود کاری می کرد که تا زنده اند نتوانند از این خانه بیرون بروند.»
پری بلنده و اشرف چهارچشم و امثال آن ها را درون قلعه به عنوان «سردسته» می شناسند. سردسته در ارتباط دائم با باج خور ها هستند که زنان و دختران ناآگاه و بیگناه را با انواع حقه ها و فریب ها شکار می کنند و به قیمت کلان به سردسته ها می فروشند. بسیار اتفاق افتاده که یک باج خور با فروش یک زن یا دختر به سردسته های متعدد در طول سال ها، ده ها و صد ها و هزار تومان به جیب می زده و تمام عمر نیز آن ها را فریب می داده که بالاخره آن ها را خواهد گرفت.
یکی از قربانیان همین باج خور ها مژگان ۱۵ ساله است که توی محله بدنام به زن های ۳۰-۴۰ ساله می ماند. سرگذشت زندگی اش را چنین تعریف می کند: «دو سال و نیم پیش در خیابان همدان ایستاده بودم که مرد جوانی با اتومبیل جلوی پایم توقف کرد. دردسرتان ندهم ناگهان خودم را در جاده کرمانشاه دیدم در حالی که مرتب تهدید شده بودم که سکوتم را نشکنم. در کرمانشاه و بعد در تهران کسی حاضر نشد مرا بخرد، چون خیلی کوچک بودم. بالاخره مرا به اهواز برد و به زنی به اسم «فریده ساچمه ای» به ۵۰ هزار تومان فروخت. وقتی به اندازه ۵۰ هزار تومان برای فریده کار کردم دوباره همان مرد به سراغم آمد و در کرمانشاه مرا به یک سردسته دیگر به ۲۲ هزار تومان فروخت. مدتی بعد دوباره به اهواز کشیده شدم و وجه المعامله ۴۰ هزار تومان پول قرار گرفتم. ده هزار تومان دیگر هم از من گرفت و برای مدتی ناپدید شد. در این مدت من فقط توانستم قرض او را بپردازم. بعد از مدتی باز برای ساختن خانه اش ۲۵۰ هزار تومان پول خواست که، چون نه من و نه سردسته ای که برایش کار می کردم نداشتیم مرا به زن دیگری به اسم «افسانه سیبیل» فروخت و پولش را از او گرفت. مدتی بعد در یک خانه تلفنی در تهران مشغول کار شدم و بالاخره به قلعه آمدم. با آن که «محمود» از همان اول قول داده بود مرا به زنی خواهد گرفت هرگز به قولش وفا نکرد و حتی تهدید کرد که اگر ازدواج کنم مرا خواهد کشت، چون دیگر نمی توانست از پهلوی من خرج عیاشی هایش را درآورد.