به گزارش پایگاه خبری ساعدنیوز، عبدالله گنجی در فارس نوشت:
در چهار انتخابات سراسری اخیر کشور نرخ مشارکت بین 40 تا 50 درصد متغیر بود و در کل از عدد 50 درصد عبور نکرد. برای چرایی این کاهش هرکس فهمی و ذهنیتی دارد. افراد متناسب با نسبتی که با جمهوری اسلامی دارند برای آن علل ردیف میکنند و پدیده «مرگ مؤلف» اتفاق نمیافتد. نگارنده حدود 10 پدیده و 30 روند را برای این مهم احصا نموده است که در این مختصر نمیگنجد، اما دو معادله را بررسی خواهیم نمود. معادله اول این است که طیفی مسئله را معیشت میداند و آن سرمعادله علت را عبور بخشی از مردم از جمهوری اسلامی قلمداد میکند. البته برخی وارد جزئیات نمیشوند و صرفاً «ناامیدی» را علت میدانند.
در بررسی معادله باید گفت مردمی که مشارکت میکنند همانهایی نیستند که بیشترین مشکلات معیشتی را دارند؟ اگر فرض این است که روستاها مشکلات بیشتری دارند مشارکت در روستاها بیشتر است. در کهگیلویه و بویراحمد و خراسان جنوبی که جزو مناطق کمتربرخوردارند، مشارکت اول است. در جنوب تهران مشارکت از شمال بیشتر است. در استان تهران (عمده حاشیه نشینان) مشارکت از شهر تهران بیشتر است. پس همه عدم مشارکت به معیشت برنمیگردد، اما معیشت و تورم مستمر عامل مهمی محسوب میشود. آن سر معادله آیا مردمی که رأی نمیدهند از جمهوری اسلامی عبور کردهاند و به عناد رسیدهاند؟ دو نظرسنجی علمی توسط دانشگاه مریلند امریکا و یک سازمان قابل اتکای داخلی نشان میدهد اینگونه نیست. در نظرسنجی دانشگاه مریلند در زمستان 1399، حدود4/9درصد از ایرانیان اساس جمهوری اسلامی را قبول ندارند در نظرسنجی گسترده و سراسری یک سازمان داخلی این عدد 7 درصد است. پس 93 تا 95 درصد ایرانیان با جمهوری اسلامی عناد ندارند و مسئلهشان حل شود به صندوق برمیگردند، اما معادله دوم که به زعم نگارنده مسئله اصلی اینجاست. یک سر این معادله سردرگم کردن علل مشکلات موجود در ذهن مردم است. وقتی تأثیر تحریم در زندگی مردم را کم میدانیم و علت واقعی تحریم را نیز تبیین نمیکنیم که اصلا مسئله هستهای و موشکی نیست، مردم علت را به کجا ارجاع میدهند؟ وقتی علت اصلی تحریم نیست، پس چیست؟ اینجاست که سؤال برای رأیدهنده پیش میآید که اگر تحریم نیست پس مدیریت و سیاست است.
حال اگر طیفهای مختلف سیاسی-فکری که میآیند و میروند و بر کرسی دولت و مجلس مینشینند، اما تغییری حاصل نمیشود برای چه باید رأی دهیم؟ اگر دولتها و مجالس مختلف میآیند و میروند و مشکلات پابرجاست، رأی دادن ما چه فایدهای دارد؟ و اینجاست که یأس نسبت به صندوق شروع میشود و امید به کنجی تاریک میخزد. نگارنده بررسی کردهام که در دوران خاتمی فشار تحریم به دلایلی که موضوع آن اینجا نیست کم شد و خاتمی که هیچ حرف و شعار اقتصادی نداشت الان مفتخر است بالاترین رشد را داشته است. چند سال اول احمدینژاد که مذاکرات ادامه داشت ثبات هم بود، اما از سال 1391 که اوباما نفت ما را تحریم کرد طلا، ارز و مسکن سه برابر شد. پنج سال اول روحانی که مذاکره میکردیم ارز ثابت و تک نرخی بود و مقام معظم رهبری هم به خاطر آرامش موجود از روحانی تشکر کرد. اما از اواخر 1396 که زمزمه خروج از برجام و روشن شدن موتور تحریم اتفاق افتاد ارز از 3 هزارو 600 تومان به 29 هزار تومان رسید و سال 1397 سختترین سال اقتصادی ملت ایران شد. چای دبش اگر فساد محسوب میشود، اگر نماینده مجلس خودرو با قیمت تمام شده میگیرد و متهم به فساد است به دلیل چند نرخی بودن ارز است و این چند نرخی به خاطر تحریم است. ایران به دلیل صادرات نفت و گاز و پتروشیمی در حالت عادی اصلاً مشکل ارزی ندارد. شق دوم این معادله به اصلاح طلبان برمیگردد، سیاه مطلق نشان دادن کشور، جامعه، رفتار حکومت، تعاملات بین المللی، 100 برابر کردن فساد در ذهن مردم و غیر عادی نشان دادن همه چیز است. به جرئت میتوان گفت اصلاحطلبانی که میگویند و مینویسند در سه سال گذشته حتی یک نقطه مثبت در کارنامه جمهوری اسلامی ندیدهاند.
ایران در همه جداول آخر است! از انتخابات تا محیط زیست، از تورم تا تولید، از حمایت از محکومان امنیتی تا اغتشاشات، همه توسط اصلاح طلبان با چند برابر کردن «نمود» نسبت به «بود» منتشر میشود و دوستانشان در رسانههای فرامرزی به کمکشان میآیند. این سیاهی مطلق به صورتی شد که مردم از خود آنان نیز عبور کردند و در این انتخابات به التماس و وحشتافکنی آنان وقعی ننهادند و باز عدهای مشارکت نکردند. خلاصه اینکه اگر تحریم بیاثر یا کم اثر است، جایگزین آن چیست؟ مردم چه چیزی را علل بدانند؟ و داخلی کردن علل کدام امید را برای مشارکت باقی میگذارد؟ دهه 60 نیست که مشارکت همه تکلیفی- شرعی باشد. هنوز بخشی از جامعه چنین هستند، اما نسلهای نوظهور میپرسند برای چه رأی بدهیم؟ آن دفعه رأی دادیم چه شد؟ به ایشان رأی دادیم چه کرد؟ و...
امید است در تبیین علل مشکلات از یک سو و بازگشت اصلاحطلبان به قدرت از سوی دیگر، سیاهنمایی کاهش یابد و گرهگشایی از زندگی مردم، ریل مشارکت را به سر جای خود برگرداند. رفع تحریم دست ما نیست، اما دوگانه تلاش از طریق مذاکره و تلاش برای بیاثر کردن تحریم از روشهای مختلف دیگر با همان سه اصلی که آقای پزشکیان تأکید دارند (عزت، حکمت، مصلحت) باید در دستور کار قرار گیرد. تجربیات دولت سیزدهم در این حوزه مهم است.