فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری معروف به شیخ عطار نیشابوری، از شاعران و عارفان مشهور ایرانی قرن ششم و هفتم هجری است. این شاعر بزرگ در روستایی به نام کدکن در حوالی نیشابور متولد شد و با خلق آثار معروف و بی نظیر خود، توانست افتخاری برای همه مردم ایران زمین باشد. عطار نیشابوری یکی از برترین مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران بوده که کلام ساده و بی آرایش او در اشعارش به زیبایی در دل نقش می بندد.
اگر ادبیات را منشوری منعکس کننده نیازها و آمال آدمی بدانیم، یکی از پررنگترین طیفها و بزرگترین کارکردهای این منشور خیال انگیز، بازتاب احساسات، ادراکات و باورهای مشترک انسانی است که از میان همۀ آثار ادبی آنها که به درجۀ شاهکاری نائل شده اند، این مهم را بیش و به از دیگر همرسته های خود به جا آورده اند. به گونه ای که با ورق زدن هر یک از شاهکارهای ادبی میتوان ادعا نمود در حال ورق زدن برگی از اوراق هویت و بعد جمعی انسان، این پیچیده ترین موجود خلقت هستیم که از همین رهگذر یکی از برترین منابع برای مطالعه بشر همانا همین شاهکارهای برآمده از ریزنگری و تیزنگری اندیشمندانی است که دغدغه های انسانشناختی ایشان، محرک خلق کلان آثاری ملقب به شاهکار شده است.
براستی اگر نگاهی گذرا به کلیت آثار ادبی برگزیده ملل جهان بیندازیم، بروشنی میتوان دید که عطار، مولوی، سعدی، حافظ، شکسپیر، گوته، هوگو و تولستوی در واقع کالبدشکافان شخصیت جمعی بشر هستند که تقریباً هیچ جنبه از جنبه های وجودی آدمی از نیازهای اولیه وی گرفته تا نیازهای فرامادیاش را در موشکافی های خود از قلم نینداخته اند و همچون مشعل دارانی راهنما بر بلندای قلل رفیع روشنگری، در کورسوی بحرانهای فراگیر اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، با زبان و بیان فرازمانی و فرامکانی ادبیات، چراغ هدایت فرا راه بشر سردرگم و درمانده داشته اند.
عشق محوری خلقت و هدف آفرینش
آنچه متفکران و اندیشمندانی چون عطار نیشابوری را زبانزد و پرخواهان نموده تنها آن نیست که با آفرینش آثاری اثرگذار و درخور ستایش (اعم از شعر و نثر: دیوان اشعار، منطق الطیر، الهی نامه، اسرارنامه، تذکره الاولیا و ...)، مخاطبان خود را به وجد آوردهاند بلکه در حقیقت بخشی از راز ماندگاری و محبوبیت ایشان را نیز باید در این توفیق جستجو کرد که با تولیدات ادبی خود، حلقه ارتباط و اتصالی سرنوشت ساز میان گذشته و اکنونی رقم زده اند که بیش از هر برهه تاریخی دیگر در عطش معارف نجات بخش میسوزد. از سوی دیگر، شاعری چون عطار نیشابوری با طرح مباحث و آموزههایی ژرف چون بازگشت به اصل، کشف گوهر درون، خدایگونگی انسان، عشق محوری خلقت، تعصب نکوهی، ریاستیزی، استقلال شخصیت، مرگ اندیشی، غنیمت وقت، دنیاگریزی و دانش دوستی، ذهن و خرد جمعی بشر را با این بن مایه های انسان ساز آشنا و خوگر ساخت.
در کتاب گرانسنگ ایران را از یاد نبریم میخوانیم: «ادب فارسی بزرگترین ابرازگر نیرو و نبوغ ایرانی است. میتوان گفت هرآنچه ممکن بود به ذهن بشر برسد در آن جای گرفته است، منتها به زبان اشراقی و ذوقی! هیچ نکتهای درزمینه اجتماع، روانشناسی، آفرینش و مفهوم هستی و نیستی نیست که درادب فارسی به آن پرداخته نشده باشد». (اسلامی ندوشن، 1373: 55)
در نظر عطار نیشابوری بهترین راه انسان برای رسیدن به درک معنای هستی و زندگی، شناخت خود است. این پرسش که خلقت اصلاً چرا اتفاق افتاده است از جمله دغدغه های فلسفی درطول دورانها بوده است. ایمان به انگیزه تجلی از جمله باورهای عرفان ایرانی-اسلامی درباره علت آفرینش است که همواره محرک آن را حرکت حبی یا انگیزش عشقی معرفی میکند؛ بدان معنا که عشق الهی ناگزیر از بروز برای موضوعیت یافتن بوده است و این بروز با جلوه گر شدن ذات باریتعالی در قالب تعینات و تکثرات محقق شده است. از این رو عشق، هدف از خلقت و تجلی، چگونگی رخداد آن بوده است. این نگرش در عرصه ادبیات فارسی بیش از همه در سروده های عطار نیشابوری و مولوی پردازش شده است؛ چندان که عطار عشق بازی با مخلوق را هدف از آفرینش میداند:
ببین کایینه کونین عالم جمال بی نشانی را نشانه است
نگاهی می کند در آینه یار که او خود عاشق خود جاودانه است
به خود میبازد از خود عشق با خود خیال آب و گل در ره بهانه است (عطار، 1392: 18)
برآیند تجلی، وجود محض، وحدت وجود و بازگشت است
در عرفان ایرانی-اسلامی نیز جزء جداییناپذیر اصل تجلی است و آن، محض و بیت عین بودن منبع وجود، وحدت در عین کثرت و اصل بازگشت مکثرات به این منبع بی چند و چون است که در حوزه نظری اسلام به آیات و احادیثی چون «انا لله و انا الیه راجعون» و « کل شی یرجع الی اصله» مستند است.
این آرا همگی دقیقاً همان انگاره هایی است که در آثار عرفای پارسیسرا هم بازتابی مشروح یافته است. رهسپاری سی عدد مرغ به جستجوی سیمرغ در منظومه منطقالطیر عطار نیشابوری یکی از برجستهترین پردازشهای ادبی اصل وحدت وجود در قلمرو ادبیات جهان است. در این داستان تأثیرگذار، سی مرغ مذکور پس از توفیق در طی هفت وادی طاقتفرسا به مقصد که همان کوه قاف باشد میرسند و آنجا به انتظار مشاهده حضرت سیمرغ می نشینند اما:
چون نگه کردند آن سی مرغ زود بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود
در تحیر جمله سرگردان شدند باز از نوعی دگر حیران شدند
خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ سی مرغ مدام
چون سوی سیمرغ کردندی نگاه بود این سیمرغ این کین جایگاه
ور بسوی خویش کردندی نظر بود این سیمرغ ایشان آن دگر
ور نظر در هر دو کردندی بهم هر دو یک سیمرغ بودی بیش و کم (عطار، 1391: 222)
رهايي از خود و بازگشت به خويشتن
بر اساس این باور در مشرب عرفان، فرد میتواند در اثر استغراق و مکاشفه و خروج از چنبره غفلت و جهل از مرزهای زندگانی و مسایل روزمره فراتر رود و به وسعت و عمق بینشی دست یابد که وی را قادر به درک ابعادی عمیقتر از مقوله وجود میسازد و این توسّع دایره دید، همان بصیرت است که از جمله نتایج برخورداری از آن، ایمان به نیاز و تلاش ذاتی روح برای بازگشت به مبدأ و اصالت بخشی به روح در مقابل جسم مادیگراست؛ اما اجابت میل بازگشت روح مادامی که در قید و بند نفس و دنیاست ممکن نیست مگر با قطع کامل تعلق خاطر به نفسانیات و مادیات، چنانکه گویی فرد دیگر عملاً در جهان فرودین حضور ندارد. این فرایند که به تعبیر عرفا مرگ پیش از مرگ نام دارد به خودی خود به معنای تولد دوباره نیز هست؛ زیرا با مردن از خصایل و هوایج دون، نوزایی معنوی و روحانی اتفاق میافتد. عطار اینگونه در کوس لزوم موت پیش از موت میدمد:
اگر پیش از اجل یک دم بمیری در آن یک دم همه عالم بگیری (عطار)
جهانپنداري آدمي آن هم جهاني بس فراختر و رمزآميزتر از جهان هستي و همچنين مكنون دانستن سرّ وجود در اين جهان مرموز، در آرا و اقوال عرفاي ايران زمين بويژه عطار و مولانا نيز بازتابي آشكار دارد؛ تا جايي كه عطار بر پايه همين ايمان به كيهان وارگي آدمي و بر اساس حديث معروف «هر كس خود را شناخت، خدايش را شناخت»، همواره وي را به سير و سفر در عوالم درون ترغيب ميكند؛ سياحتي كه در صورت به اتمام و انتها رسيدن موجب رفعت مرتبه آدميت تا حتي برتر از منزلت فرشتگي ميشود:
تا سفر در خود نياري پيش تو كي به كُنه خود رسي از خويش تو
گر به كنه خويش ره يابي تمام قدسيان را فرع خود يابي مدام (عطار)
عطار در سرزنش خود از غفلت از اين خويشتن خويش مي سرايد:
اي دريغا ره سپردم عالمي ليك قدر خود ندانستم همي
گر همه در جان خود ميگشتمي من به هر يك ذره صد ميگشتمي (عطار)
باری، آثار عطار، عموما حول محور شناساندن ابعاد روحانی وجود انسان می چرخد و از این جهت، برای ما پیامهای سازنده ای دارد. به نوشته ی دکتر شفیعی کدکنی: «منطق الطیر، نوعی سفر در درون است و آگاهی بخشیدن به انسان که هرچه هست، تویی و هرچه هست، در جان و روان تو نهفته است. رمزگشایی سفر مرغان در ساده ترین و ابتدایی ترین بیان، همین است و جز این نیست. در مصیبت نامه نیز، سالک فکرت، از پس آن همه جستجوها و پرسشها، سرانجام درمی یابد که:
تا سفر در خود نیاری پیش تــــو کــی به کنه خود رسی از خویش تو
گــر به کنه خویش ره یابی تمام قدسیان را فــرع خود یابی مــــدام
در الهی نامه نیز همین پیام به گونه ای دیگر و با چشم اندازی متفاوت، از زبان عطار شنیده می شود».
به باور عطار، شناخت خود، مقدمه ی ضروری شناخت دیگری است و این دیدگاه، حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را فرا یاد می آورد که عرفا بر آن تأکید ورزیده اند:
چون نبودم تا که بودم خودشناس دیگری را کی شناسم در قیاس
او «معرفت» را از وادیهای هفتگانه ی سلوک می داند و راه کسب آن را بی پایان می شمارد:
هیچ دانی راهرو چون دید راه هرکه افزون رفت افزون دید راه
با این حال، پیشنهاد وی برای این منظور، دریافت آیینگی دل است تا پرتو جمال و جلال یار را بنماید:
گر تو می داری جمال یار دوست
دل بدان کایینهٔ دیدار اوست
دل بدست آر و جمال او ببین
آینه کن جان جلال او ببین
پادشاه تست بر قصر جلال
قصر روشن ز آفتاب آن جمال
به اعتقاد عطار، لازمه ی این دریافت، چیزی جز «مجاهده» نیست:
کنون تو ای پسر چیزی که جستی
همه در تست و تودر کار سستی
اگر در کار حق مردانه باشی
تو باشی جمله و هم خانه باشی
توئی بیخویشتن گم گشته ناگاه
که تو جویندهٔ خویشی درین راه
توئی معشوق خود با خویشتن آی
مشو بیرون ز صحرا با وطن آی
ازان حب الوطن ایمان پاکست
که معشوق اندرون جان پاکست
و در ضمن، «عنایت» الهی، مؤید نهایی آن خواهد بود:
سوی کنه خویش کس را راه نیست
ذره ای از ذره ای آگاه نیست
هست کاری پشت و رو نه سر نه پای
روی در دیوار و پشت دست خای
مبتلای خویش و حیران توم
گر بدم گر نیک هم زان توم
نیم جزوم بی تو من، در من نگر
کل شوم گر تو کنی در من نظر
یک نظر سوی دل پر خونم آر
وز میان این همه بیرونم آر