انتظار کشیدن گاه حس تلخی و گاه حس شیرینی به همراه دارد شاید برای هر انسان عاشقی اندکی زجرآور باشد انتظاری که یادآور خاطراتی تلخ و شیرین بوده و حسی که انگار سال ها در وجودت رخنه کرده است و از درون خسته ات می کند.
اس ام اس انتظار
یادت باشد !
من اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار آمدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم …
هیچ وقت
بی خداحافظی
کسی را ترک نکن
نمی دانی
چه درد بدی است
پیر شدن در خم کوچه های
انتظار
روزی ما دوباره کبوترهایمان را
پرواز خواهیم داد
و مهربانی
دست زیبایی را خواهد گرفت
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که نباشم
احمد شاملو
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود …
نقاش خوبی نبودم
اما این روزها
به لطف تو
انتظار را
دیدنی می کشم
آدم ها را
بخاطر اینکه باعث نا امیدی شما می شوند
سرزنش نکنید
خودتان را سرزنش کنید که
بیش از حد از آنها انتظار دارید . . .
امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس به دست کوچه دیدار است
آنگونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد، آن یکی بیدار است
سکوت دردناک است اما در سکوت است که همه چیز شکل می گیرد و در زندگی ما لحظه هایی هست که تنها کار ما باید انتظار کشیدن باشد …
اگر چه عاشق برفم بهار هم خوبست / بدان به خاطر تو انتظار هم خوبست
دلم به خلوت تابوت رفت دلِ تنگم / ولی برای دل من مزار هم خوبست
آنقدر چشم، انتظار آمدنت نشستم
که تمامی دربهای باز،
بر روی پاشنه انتظار پوسیدند
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی…
انتظارت چه زیباست
وقتی که لبه جاده ی دل تنگی ایستادمو
تو با شاخه گلی از بهانه های عاشقانه می آیی …
از خلاصه ی روزهای انتظار
که می دانم حوصله به خرج نمی دهی
تا تمامی حرف هایم را بشنوی
فقط این را می گویم:
دلتنگی ام
آنقدر بزرگ شده است
که اگر ببینی
شاید نشناسی!
بعدها
کسی دفتر شعرم را پاره می کند
نام تو
همه جغرافیای رنج مرا طی می کند
و تو جاودانه می شوی
بیهوده در انتظار منشین
هرگز برای رفتنت
مرثیه نخواهم گفت…
در انتظار تو نیستم..
در انتظار منم که بآ تو رفت
امروز روز دیگریست
یه روز از همان روزهای بی تو
در به در این کوچه و آن کوچه
می دانم که انتهای یکی از همین کوچه ها منتظری!
تا کى دل من چشم به در داشته باشد؟
اى کاش کسى از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوى نفس توست
از کوچه ى ما کاش گذر داشته باشد
می نشینم رویِ ایوانِ
با دو استکانِ چای
آری فقط با دو استکانِ چای
می نشینم به انتظار
فکر می کنم
فکر می کنم و تکرار می کنم
تو می آیی
تو می آیی…