خلاصه داستان فیلم فراری
این فیلم دربارهٔ دختری است با بازی ترلان پروانه که از شهرستان به تهران می آید و تلاش می کند تا با خودروی «فِراری» چندین میلیاردی، عکس یادگاری بگیرد . او چون جایی را ندارد شب ها را در بیمارستان ها و مکان های عمومی میگذراند. در این حین بامردی مسافرکش با بازی محسن تنابنده، آشنا می شود. راننده پس از شنیدن داستان دختر قصد کمک و نصیحت دختر را دارد و در این میان حوادثی نیز اتفاق می افتد.
نکاتی درباره فیلم فراری
«فِراری» یا «فَراری»؟! نام انتخاب شده برای فیلم فَراری است اما درواقع هر دوی این عناوین می توانند عنوانهای درست و مناسبی برای آن باشند. دختری که برای دیدن و عکس گرفتن از یک فِراری از خانه اش فَرار کرده است! علیرضا داوودنژاد، فیلمساز کهنه کار سینمای ایران، برای بار دیگر به سراغ معضل جوانان رفته است و باز هم نشان می دهد که چه قدر در طرح و پرداخت به این دسته از فیلم ها موفق است. فیلمی که در آن "تقابل" وجود داشته باشد می تواند فیلم خوبی باشد و "فراری" مملو از تقابل هاست. تقابل میان گلنار (ترلان پروانه) و نادر (محسن تنابنده) بزرگترین این تقابل هاست؛ سادگی و پاک بودنِ مرد در مقابل سرکشی و گستاخی دختر نوجوان قرار می گیرد و همین تقابل رابطه ی آن ها را تا این حد زنده و باورپذیر از آب درمی آورد. این تقابل یا شاید تضاد، بعدتر به لایه های زیرین فیلمنامه نیز نفوذ می کند و مسائل و معضلات مهم اجتماع همچون تقابل زندگی تجمل گرایانه با فقر، بالای شهر و پایین شهر، زندگی روستایی وزندگی شهری، قشر نوکیسه و قشر زحمتکش و ... را نیز هدف قرار می دهد. داوودنژاد، در شخصیت پردازی کار خود تا حد زیادی موفق عمل کرده؛ گرچه شاید در نگاه اول اعتماد دختر به راننده و چرایی پذیرش راننده برای کمک به دختر آن هم تا این حد سخاوتمندانه کمی اغراق شده به نظر برسد اما فیلمساز آن قدر به شخصیت های خود نزدیک می شود و آنقدر عمیق به آن ها می پردازد که دیگر جایی برای شک و تردید باقی نمی ماند. اما یکی از ایرادهای کار همین است که داستان بی هیچ فراز و نشیبی پیش می رود. شاید بهتر آن بود که حتی مردِ باخدا، جبهه رفته و بامعرفتی چون نادر نیز لحظه ای حسی فراتر از حس یک پدر یا عمو نسبت به دختر پیدا کند، نه بدان معنا که داستان تغییر ماهیت بدهد و نوع و شکل روابط تغییر کند، بلکه فقط یک لحظه، نادر احساس کند که می تواند این دختر را به شکل دیگری هم دوست داشته باشد و بعد بخاطر این احساس خود را شماتت کند و یا سریعاً به همین شکل فعلی بازگردد تا دست کم نشانی از تحول و یا تبلور احساس درونی انسان در کار دیده شود. در طول فیلم و بخش های متعددی که در ماشین گرفته شده اند، کاش دگردیسی و تغییری در شخصیت ها اتفاق می افتاد درحالیکه این موقعیت ها هستند که تغییر می کنند و یا ورود شخصیت های فرعی همچون زن مسافر (سیما تیرانداز) فراز و نشیب هایی نسبی به درام می بخشد. فیلم سکانس های زائدی هم دارد که می توانند کوتاه یا حتی حذف شوند. به نظر می رسد مصاحبه ها، گرچه داستان را از سیر خطی خود خارج کرده، اما کارکرد چندانی در درام ندارند و براحتی قابل حذف اند خصوصاً که در نهایت به نتیجه خاصی هم منتهی نمی شوند و آخر فیلم این خود نادر است که با کیف گلنار به خانه ی پدری او می رود و پای پلیس یا آگاهی در میان نیست. کار با آن که خیابانیست در اجرا بسیار تمیز درآمده و حضور حرفه ای بازیگران نیز به این اجرای قوی کمک بسزایی کرده است. آنچه در فیلمنامه بسیار زیبا و در عین حال دردآور از آب درآمده، جامعه ی بیمار و خوفناکیست که دختر بی آن که بفهمد در آن بلعیده می شود. گویا تنها مأمن او پیکان قراضه است و تنها دلسوز واقعی اش نادر. همه ی این ها نشان می دهد داوودنژاد هرقدر هم که به سمت درام های خانوادگی و دوستانه پیش برود نهایتاً به دل جامعه بازمی گردد و نگاهی عمیق و موشکافانه به اجتماع خود دارد که حاصلش را در این فیلم می بینیم. بازی ترلان پروانه از نقاط قوت کار است و شاید او در این فیلم، که شاید اولین فیلمی هم باشد که در آن ایفاگر نقش اول است، از همه ی توانایی های خود نهایت استفاده را برده و ذره ای گلدرشتی در کارش دیده نمی شود. یکی از ماهرانه ترین وجوه ایفای نقش او، استفاده ی درستش از لهجه است؛ گلنار حتی وقت هایی هم که می خواهد بدون لهجه صحبت کند ته لهجه ای دارد که به شکل ظریفی در بازی بازیگر لحاظ شده. دیالوگ گویی پینگ پنگی تنابنده و پروانه از دیگر بخش های جالب کار است و حضور آن ها مقابل یک دیگر به فیلم رنگ و بوی متفاوتی بخشیده است. از بازی کوتاه اما تأثیرگذار رضا داوودنژاد در نقش سجاد که درواقع همان کلید گمشده ی دختر است هم نمی توان یاد نکرد. همچنان معتقدم فیلمنامه می توانست چالش های بیشتری داشته باشد، بحران ها می توانستند عمیق تر باشند، داستانک های فرعی متنوع تر باشند و از طول مکالمه های نادر و دختر کاسته شود. شاید فیلمساز از تمامی ظرفیت های دراماتیک اثر بهره نبرده باشد اما نتیجه فیلمی شسته رفته و خوب است که در میان فیلم های عمدتاً تکراری و تقلیدشده ی جشنواره ی امسال اتفاق خوشایند و مبارکیست.
کارگردان فیلم فراری
علیرضا داوودنژاد متولد 1333 تهران است. وی فعالیت سینمایی را به عنوان نویسنده با همکاری در نوشتن فیلم نامه فیلم «عطش» به کارگردانی ایرج قادری آغاز کرد. فیلم «شاهرگ» نخستین تجربه کارگردانی اش در سینمای حرفه ای محسوب می شود. وی علاوه بر کارگردانی، به عنوان فیلم نامه نویس و تهیه کننده نیز فعالیت دارد.
محسن تنابنده، ترلان پروانه، سیامک صفری، سیما تیرانداز، رضا داوودنژاد، محمدرضا داوودنژاد، رضا کیانیان، اقدس سعادت رضایی، علی داوودنژاد، کامیار نیازناک، سجاد سپهری شکیب، احمد یاوری، میترا تبریزی، علی رستگاری، حسن کریم خان زند، یاس نوروزی
ساير عوامل فیلم فراری
[کارگردان: علیرضا داوودنژاد، تهیه کننده: جهانگیر کوثری، نویسنده: کامبوزیا پرتوی، مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری، فیلمبردار: محمد ابراهیمیان، طراح صدا: پرویز آبنار، تدوین: حسن حسندوست، دستیار یک کارگردان و برنامه ریز: رضا سخایی، مدیر تولید: حمیدرضا وفایی، طراح صحنه و لباس: بابک کریمی طاری، طراح چهره پردازی: عبداله اسکندری، موسیقی: یحیی سپهری شکیب، فیلمبردار پشت صحنه: علی داوودنژاد، عکس: سجاد سپهری شکیب، منشی صحنه: شیدا باسمه چی، جانشین تولید: نشاط پورفراهانی، مدیر تدارکات: رضا بداقی، پخش: هدایت فیلم.]
مشخصات فیلم فراری
- ژانر :اجتماعی
- زبان : فارسی
- امتیاز IMDb: امتیاز 6.35 از 10