ساعدنیوز
ساعدنیوز

معرفی کتاب عشق و جدال اثر بهار صداقتی فر

  شنبه، 16 مهر 1401   زمان مطالعه 8 دقیقه
معرفی کتاب عشق و جدال اثر بهار صداقتی فر
عاشقانه‌ای جذاب با درونمایه‌های پررنگ اجتماعی؛ در کتاب عشق و جدال، نوشته‌ی بهار صداقتی فر، مخاطب داستانی عاشقانه خواهید بود که حوادث آن حول محور شخصیتی به نام منیره رخ می‌دهد. در ادامه ساعدنیوز به معرفی کتاب فوق پرداخته است. همراه ما باشید.

درباره کتاب عشق و جدال

رمان عشق و جدال، نوشته ی بهار صداقتی فر، با صحنه ای از هر حیث آشنا و ملموس آغاز می شود. در ابتدای این اثر، در یک سو دختری به نام منیره را می بینیم که از ترس والدینش در گوشه ای تاریک پنهان شده، و در سوی دیگر، مادر وی را مشاهده می کنیم که فریادزنان به دنبال او می گردد. این صحنه ی آغازین، مدل یا استعاره ای روشن و گویاست که کلیت اثر پیش رو را برایمان شرح می دهد. چرا که در طول این اثر، مخاطب اشکال گوناگون جدالی پایان ناپذیر خواهیم بود که در یک طرف آن دختری جوان قرار دارد که سخت کوشانه برای نیل به استقلال در زندگی می جنگد، و طرف دیگرش، خانواده ی سخت گیر و سلطه گرِ او ایستاده که به انحای گوناگون به زندگی این دختر شکل می دهد و سرنوشت او را به دلخواه خود، جهت می بخشد. راوی و شخصیت اصلی ماجراهای کتاب عشق و جدال، منیره است. او در آغاز روایت خود، به سرعت و بدون هیچ گونه مقدمه چینی، سر اصل مطلب می رود. داستان از این قرار است که برای منیره خواستگاری به نام حمید پیدا شده است: جوانی خوب و از هر نظر شایسته، که از قضا فرزند یکی از آشنایان پدر منیره (آقای امیری) است. منیره مشکلی با شخص حمید ندارد؛ بلکه حتی در کمال انصاف بر شایستگی های وی نیز صحه می گذارد: «از انصاف نگذریم، حمید پسر خوبی است... پسر فهمیده و عاقلی است.» با این حال، از آنجا که نه در خود کششی عاطفی به جانب حمید می یابد، و نه اساساً دلش می خواهد به این زودی ها ازدواج کند و به خانه ی شوهر برود، مصرانه دست رد به سینه ی او می زند. پدر و مادر منیره اما گوشی برای شنیدن حرف های دخترشان ندارند. به نظر آن ها، این وصلت از هر جهت به صلاح منیره است و به همین دلیل نیز، تحت هر شرایطی باید رخ دهد؛ چه خود منیره بخواهد، چه نخواهد! در این شرایط، منیره به پدرِ «تحصیل کرده و مدرس دانشگاه»اش، بیش از مادر لجوج و سرسختش چشم امید می بندد؛ زیرا این خیال خام را در سر دارد که می تواند با حرف هایش راجع به اهمیتِ قائل شدنِ آزادی عمل برای دختران، او را نرم کرده و به قول معروف، واردِ تیمِ خود کند. اما زهی خیال باطل!... دگرگونی اساسی در پیرنگ رمان زمانی رخ می دهد که منیژه، خاله ی منیره، وارد داستان می شود. او زنی جاافتاده، مهربان و دلسوز است که بسیار پیش از این، در سنین جوانی، ماجرایی شبیه به آنچه هم اکنون برای خواهرزاده اش پیش آمده را، پشت سر گذاشته است. او شرح این ماجرای عجیب را این گونه آغاز می کند: «زمان سلطنت رضاشاه بود. حالا اوایل سلطنتش، اواسطش یا اواخرش، نمی دانم. فقط یادم هست که بی حجابی تا حدودی رواج پیدا کرده بود، البته اکثراً هنوز در قیدوبند حجابشان بودند و با چادر و چاقچور و روبند بیرون می رفتند. بعضی ها هم که به قول آقاجانم دین و ایمانشان سست تر بود، زودتر از بقیه چادرها را در بقچه ها کرده بودند. یادم هست که آن زمان من شانزده سال داشتم و اگر تا یکی دو سال دیگر کسی سراغم را نمی گرفت، پیردختر می شدم. فرزند بزرگ خانواده ای اشرافی بودم. پدرم اصلان خان، یکی از تاجران معروف و سرشناس زمان خودش بود. پدرم روشن فکر بود و درس خوانده؛ از آن هایی که راه و چاه را خوب از هم تشخیص می دادند. خیرخواه بود، خیرخواه مردم، مهربان بود و این خصوصیات را از پدرش به ارث برده بود...» باری، پرسش اصلی که پایان رمان به پاسخ آن گره خورده، از این قرار است: آیا خاله منیژه می تواند با اتکا به تجربه ی خود، و البته، نفوذی که بر خانواده ی منیره دارد، به داد قهرمان جوان کتاب عشق و جدال برسد یا نه؟ کتاب عشق و جدال، چنان که در دو سطر ابتدایی مطلب حاضر ذکر شد، داستانی عاشقانه با درونمایه های انتقادی - اجتماعی است. در این اثر علاوه بر پی گرفتن ماجرایی پرکشش و سرگرم کننده، مخاطب گزارشی گیرا از وضعیت دشوار زنان در جامعه ی سنتی ایران نیز خواهید بود. وضعیت ظالمانه ای که شاد و آزادانه زیستن برای بسیاری از زنان این جامعه را، به آرزویی محال بدل ساخته است.

در بخشی از کتاب عشق و جدال می خوانیم...

شوکت با صدایی گرفته که لحنی اعتراض آمیز به خود گرفته بود گفت: به دلم برات شده بود قبل از آمدن خاتون فارغ می شوید ها! ببین چه وقتی گذاشته رفته! یکی نیست به این زن بگوید آخر الآن چه وقت سفر رفتن بود، در این هیری ویری؟! هنوز حرف شوکت تمام نشده بود که خاتون با سرووضعی خیس و گل آلود لنگان لنگان از راه رسید و مثل اجل معلق وسط اتاق ظاهر شد. خاتون درحالی که سگرمه هایش را درهم کشیده بود، رو به خانم جان کرد و گفت: وا می بینی تو را به خدا خانم! آدم چه حرف ها که نمی شنود! خب اتفاق که خبر نمی کند! یعنی می گویی این دم آخری خواهر بیچاره ام را یکه و تنها می گذاشتم و می گفتم برو به سلامت، خدا یارت؟! خاتون بینی اش را بالا کشید و با لبۀ چارقد اشک نداشتۀ گوشۀ چشمش را پاک کرد و با بغض گفت: می بینی چه دوره و زمانه ای شده خانم! شاه می بخشد، شاه قلی نمی بخشد! می دانستم منظور خاتون شوکت است، به در می گفت که دیوار بشنود. خاتون کلفت خان زادۀ باغ، تنها کسی که خانم جان حرف هایش را سربسته و بی بروبرگرد قبول داشت، به خانۀ خواهر مریضش که چند روزی بود دکترها جوابش کرده بودند رفته بود. خانم جان که گویا تازه متوجه ظاهر آشفته و به هم ریخته خاتون شده بود، کمی خودش را جابه جا کرد و گفت: ببینم خاتون! این چه سروشکلی است! چرا این قدر به هم ریخته ای؟ خاتون همان گونه که زیرچشمی نوزاد را می پایید گفت: چشمتان روز بد نبیند خانم! سر خیابان اول که پیچیدم، چاله ای افتاده بود این هوا! و با دست چاله بزرگی را نشان داد که به قاعدۀ یک خمره بود! البته اول پیدا نبودها! پر شده بود از برف و گل ولای! قدم که برداشتم تا آمدم به خودم بیایم و بجنبم که پایم صاف رفته بود توی چاله! تا زانو فرورفتم توی گل، خواستم پایم را بکشم بیرون تیر درد از زانویم کشیده شد تا نوک انگشت هایم، کلۀ سحر یکی نبود به دادم برسد. بعد از چنددقیقه ای، از دور کالسکه آقا را شناختم.

گزیده ای از کتاب عشق و جدال

ارسلان با صدایی بلند فریاد کشید: باشد، برو! درست است فریبا خان زاده نیست، مادرش هم شاهزاده نیست،پولشان هم مثل ما از پارو بالا نمی رود، ولی این را بدان او یک انسان است! برای من یک انسان واقعی است؛ پاک و معصوم، حتی شاید خیلی بهتر از من و تو و سالار خان! ارسلان صدایش را لحظه به لحظه بالاتر می برد: باشد! من با او ازدواج نمی کنم! ولی ای کاش قبل از رفتن خوب تماشایم می کردی، اصلان خان! چون دیگر مرا نمی بینی! شاید با مردنم آبروی سالار خان بیشتر حفظ شود! حرف ارسلان مانند تیری در جا میخکوبم کرد. وارفتم، کسل شدم، پاهایم سست شد، مغزم از فرمان حرکت بازایستاد. ارسلان چه می گفت؟ از چه حرف می زد؟ از خودکشی! از مردن! او عقلش را به کلی از دست داده بود! مردن به خاطر یک دختر عامی؟! آن هم یک کلفت که اصلا در شان ما نبود، از رگ و ریشه ما نبود، از فرهنگ و اصالت بویی نبرده بود! می دانستم که سرسخت تر از آن است که به حرفش عمل نکند، پس مانند بره ای مطیع که به کشتارگاه می رود آرام و بی رمق به طرفش بازگشتم. گویی ارسلان بار سنگینی را به دوش من نهاده بود که از سنگینی آن شانه هایم به طرف پایین کشیده می شدند. کاری که تیشه به ریشۀ خاندانمان می زد، ولی به ناچار باید کمکش می کردم، چارۀ دیگری نداشتم.

شناسنامه کتاب عشق و جدال

  • نویسنده: بهار صداقتی فر

  • زبان: فارسی
  • ناشر چاپی: نشر آئی سا
  • تعداد صفحات: 311
  • موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان ایرانی
  • نسخه الکترونیکی:دارد
  • نسخه صوتی : ندارد

علاقه مندان به داستان های دراماتیک و عاشقانه و دنبال کنندگان ادبیات روز ایران دو گروه از مخاطبینی اند که از مطالعه ی کتاب عشق و جدال لذت خواهند برد. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
رهبر معظم انقلاب: از وقتی که رهبر شده‌ام آجیل نخوردم؛ چون رهبر باید مثل فقرا زندگی کند! (517 نظر) داریوش ارجمند: زنی که وزنه برداری می کند نه رَحِم دارد و نه تخمدان ریش درآورده نه می‌تواند شوهر کند و نه می‌تواند بچه داشته باشد! (255 نظر) 10 اقدامِ منجر به گرانی در 100 روز (255 نظر) 10 ایده تبلیغات مؤثر برای کسب‌وکارهای کوچک (246 نظر) (تصاویر) سفر به عصر قاجار؛ منظره‌های «کلاردشت»، 158 سال قبل (244 نظر) مهران مدیری: من رفتم مسافرت و بهترین هتل اون شهر رو پیدا کردم ولی من رو نشناخت و گفت اتاقامون پُره، من هنوزم که هنوزه فکر میکنم دارم خواب میبینم+ویدیو (220 نظر) الهام چرخنده: من برای همه کسانی که کتکم زدند، باعث بیماری قلبی شدند نفرین ندارم اما الهی که به درد من دچار بشید+ویدیو (88 نظر) مازیار لرستانی: ای کاش به جای روز زن و روز مرد، روز شرف و انسانیت داشتیم+عکس (69 نظر) بهاره رهنما: من کاهل نماز بودم که بعد از شرط گذاشتن همسر دومم درباره نماز خواندن الان نمازم را میخوانم و دیگه کاهل نماز نیستم (64 نظر) رونالدو: برای اولین بار جورجینا را برای شام دعوت کردم متعجب بود چون باورش نمی شد که به جای اتوبوس با بوگاتی به خانه برمی گردد+فیلم (61 نظر) شعرخوانی زیبا و دلنشین رهبر معظم انقلاب: ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من+ویدیو (50 نظر) تعجب بازیگر مطرح ترکیه با دیدن خونه زندگیِ شاه‌نشین پوریا پورسرخ، آرش سریال کیمیا+ ویدیو/ میزبانی درجه یک در خانه‌ای درجه یک👌 (43 نظر) خلاقیت خنده دار پدر ایرانی با طراحی سینما در توالت خانه اش حماسه آفرید+عکس/ هنر نزد ایرانیان است و بس😂 (41 نظر) پریناز ایزدیار؛ هرچقدر هم شلوغ باشم بازم وقت دارم که به ازدواج فکر کنم، شرایط خانواده‌مون این مدلی نیست که ازدواج حتما باید سنتی باشه یا نباشه، ولی خودم دوست دارم همسرم رو انتخاب کنم (39 نظر) مهران مدیری: شایعه نیست؛ هواپیمای شخصی دارم سوئیچ رو هم دادم به بچه‌های پشت صحنه! / برشی از برنامه تلویزیونی جذاب «دورهمی» با اجرای بی‌نظیر مهران مدیری (39 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
افشاء تیم محبوب سیاستمدارن، کدام استقلال؟ کدام پرسپولیس؟ / از احمدی‌نژاد و خاتمی گرفته تا فرزندان هاشمی رفسنجانی و نوه امام (ره)
اروپا با ایران سر اوکراین تسویه حساب خواهد کرد!
2 وزیر سابق در اولین جلسه دادگاه فساد چای دبش / در دادگاه چه گذشت؟
فال شمع روزانه امروز یکشنبه 4 آذر 1403
فال قهوه با نشان روز یکشنبه 4 آذر ماه 1403
فال روزانه امروز یکشنبه 4 آذر ماه 1403
جریمه سنگین قهرمان سرشناس به خاطر دست درازی به یک زن
فال ابجد روزانه یکشنبه 4 آذر 1403
فال انبیاء روزانه یکشنبه 4 آذر 1403
دارندگان سهام عدالت بخوانند؛ وراث منتظر واریزی سود باشند
فال حافظ با تفسیر امروز یکشنبه 4 آذر 1403 + فیلم
عبور از این 7 مرحله برای تبدیل شدن به یک تریدر حرفه‌ای؛ نقشه راه تریدر شدن
بنزین هواپیما 10 برابر گران می شود: لاکچری سوارها کیسه ها را شل خواهند کرد
این شغل دوم بین چهره های مشهور فوتبالی اپیدمی شد/ دستمزدهای میلیاردی فوتبالیست ها در تجارت رستوران از علی دایی تا بیرانوند و...+عکس
تنش زدایی با قدرت های هسته ای در دستور کار دولت جدید آمریکا: ترامپ مذاکره‌کننده پیشین اتمی با کره‌شمالی را در دستگاه امنیتی آمریکا جایگاه داد
منتخب روز   
جریمه سنگین قهرمان سرشناس به خاطر دست درازی به یک زن 5 منطقه گردشگری پاییزی اطراف تبریز/ جون میدن واسه گرفتن عکسهای جذاب پاییزی قتل در پارک قیطریه بخاطر متلک انداختن به نامزد مقتول مهران مدیری: بدترین 4 سال زندگیم حتی پول نان و پنیر نداشتم! پسرم فرهاد از گرسنگی بیهوش شد/عین جنازه شده بودم عوضش الان بادیگارد دارم+فیلم حضور پرانرژی قهرمانان جوکر، ناهید مسلمی و عمو رشید در وی‌آی‌پی کنسرت سهراب پاکزاد/ یویو گفتن ناهید مسلمی رو وسط کنسرت از دست ندید👌 می‌گویند پزشکیان برف تهران را هم نخواهد دید! / تأخیر در پرداخت یارانه پاس گل به مخالفان دو آتیشه رئیس جمهور بود دورهمی پارسا پیروزفر و پریناز ایزدیار در یک کافه شیک و دلباز/ دو بازیگر خوش استایل و دوست‌داشتنی در یک قاب هدیه‌ دست‌ساز مادران سرزمین آفتاب، سیستان و بلوچستان به مسعود پزشکیان+ویدیو استفاده از ویروس کووید 19 برای مبارزه با سرطان! تب دنگی خطرناک شد؛ شیوع در جنوب شرقی ایران! سردار آزمون: وقتی دو تا گل میزنیم فکر میکنیم بازی رو بردیم و این ایراد بزرگ ماست/ناراحتی سردار آزمون بعد از بازی با قرقیزستان جزئیات پرونده آزار و اذیت دختر 16 ساله مشهدی از طرف 2 برادر ناتنی و پناه بردن او به کلانتری / از چند سال قبل که 2 برادر ناتنی ام به مصرف شیشه اعتیاد پیدا کردند مدام مرا کتک می زدند...