درباره کتاب اگر بمانم
کتاب اگر بمانم، رمانی عاشقانه نوشته ی گیل فورمن است که برای اولین بار در سال 2009 به چاپ رسید. داستان این رمان به ماجرای زندگی دختری هفده ساله به نام میا می پردازد که با انتخاب های سختی رو به رو است.
خلاصه کتاب اگر بمانم
کتاب اگر بمانم، داستان زندگی دختر هفده ساله ای به نام میا را روایت می کند.میا به همراه خانواده اش تصمیم می گیرند که در یک روز برفی به سفر بروند، در راه اتفاقی برایشان می افتد که همه چیز را تغییر می دهد. خانواده میا در راه تصادف می کنند و میا به علت شدت ضربه حافظه اش را از دست می دهد و فقط چیزهایی که بعد از تصادف برایش رخ می دهد را به یاد دارد.اما به تدریج و با تلاش زیاد، تکه های پازل زندگی اش را کنار هم می گذارد تا بفهمد چه چیزی را از دست داده، چه چیزی برایش باقی مانده و انتخاب درست برای ادامه ی زندگی اش چیست؟این موضوع به شکلی زیبا اما غم انگیز دیدش را نسبت به زندگی، عشق و خانواده را تغییر می دهد.میا در بیمارستان تحت درمان و جراحی قرار می گیرد اما وضعیت بدی را تجربه می کند، و می خواهد از زندگی دست بکشد که یکباره صدای موسیقی می شنود و به جنگیدن ادامه می دهد.پس از مدتی که به نظر می رسد که وضعش به قدر کافی ثابت شده، آدام به ملاقات میا می آید و به او می گوید که در آزمون ورودی جولیارد پذیرفته شده و اگر زنده بماند، هر کاری از دستش بر بیاید برای او انجام می دهد. میا با بی رمقی دست آدام را می فشارد و چشمانش را باز می کند.گیل فورمن، داستان کتاب اگر بمانم را از زبان میا و در مدت دو روز روایت می کند. میا در این روایت داستان های تلخ و شیرین زندگی اش را بازگو کرده که گاه تجربه ی خندیدن و گاه گریه کردن و اضطراب را در شما ایجاد می کند.
درباره نویسنده اگر بمانم
گیل فورمن، زاده ی 5 ژوئن 1970، نویسنده ی آمریکایی است.فورمن، حرفه ی نویسندگی را با نوشتن مقالاتی مربوط به جوانان و دغدغه های اجتماعی برای مجلات آغاز کرد. او سپس به عنوان روزنامه نگار برای روزنامه ها و مجلاتی چون The Nation، Elle Magazine و Cosmopolitan مشغول به کار شد.فورمن در سال 2002 به همراه همسرش به سفری به دور دنیا رفت و تجاربی به دست آود که الهام بخش خلق اولین کتابش شد.گیل فورمن اکنون به همراه همسر و دو دخترش در بروکلین زندگی می کند.
قسمتی از کتاب اگر بمانم
توی یک اتاق خالی در بخش زایشگاه بیمارستان پرسه میزنم و میخواستم از اقوام مان دور باشم و از آی سی یو دورتر باشم و از آن پرستار دور باشم، یا به طور خاص از حرفی که پرستار آن موقع زده بود و حالا میفهمم یعنی چه! باید جایی میرفتم که آدمهایش غمگین نیستند، جایی که فکر همه مشغول زندگی است نه مرگ.
پزشک ها مدام می آیند و سر می زنند و پلک هایم را بالا می گیرند و چراغ قوه در آن تکان می دهند. کمی خشن و شتابناک هستند؛ انگار ارزش ندارد با پلکِ آدم مهربان تر رفتار کنند. باعث می شود بفهمم ما در زندگی مان چقدر چشم های هم دیگر را کم لمس می کنیم. شاید پدر و مادرمان پلکمان را نگه دارند تا توی چشم مان فوت کنند که گرد و خاک بیرون بیاید؛ یا شاید همسرِ کسی قبل از خواب مثل لمسِ بالِ پروانه چشم هایش را ببوسد؛ اما پلک مثل آرنج یا زانو یا شانه نیست، یعنی بخش هایی از بدن که به لمس و تکان خو گرفته اند.
نمیدانم آیا وقتی آدم میمیرد،چیزهایی که موقع زنده بودنش برایش اتفاق افتاده یادش میماند یا نه.شاید معقول باشد که بادش نماند.شاید مردن مثل قبل از تولد است؛یعنی یک دنیا هیچ.
هرگز توقع نداشتم عاشق بشوم. هرگز از آن دخترهایی نبودم که دورادور عاشق خواننده ها میشوند و درباره ی ازدواج با فلان بازیگر خیال میبافند.
بابا اشتباه میکرد. این درست است که ادم شاید مراسم تشییعش در اختیار خودش نباشد؛ اما گاهی مرگ دست خودش است.
شناسنامه کتاب اگر بمانم
- نویسنده: گیل فورمن
- ترجمه: مهرآیین اخوت
- انتشارات: هیرمند
- تعداد صفحات: ۲۰۸
- نسخه صوتی:دارد
- نسخه الکترونیکی: دارد
مشخصات کتاب صوتی اگر بمانم
- گوینده: راضیه هاشمی
- ناشر صوتی: نشر ماه آوا
- مدت: 6 ساعت و 56 دقیقه