معرفی رمان رسوایی قرن اثر گابریل گارسیا مارکز

  پنجشنبه، 13 آبان 1400   زمان مطالعه 6 دقیقه
معرفی رمان رسوایی قرن اثر گابریل گارسیا مارکز
رسوایی قرن شامل گلچینی از مقاله‌های گابریل گارسیا مارکز، چهره برتر ادبیات قرن بیستم است که ارزشی به اندازه شاهکارهای ادبی او و چه بسا بیش از آنها دارد.

درباره کتاب رسوایی قرن

رسوایی قرن گزیده ای از چهاردهه فعالیت روزنامه نگاری تمام وقت، افشاگرانه و جنجالی مارکز بین سال های ۱۹۸۴ تا ۱۹۵۰ است که در قالب مقاله هایی در روزنامه های مختلف منتشر شده و زمینه ساز خلق آثار بزرگ او تا رسیدنش به نوبل ادبی ۱۹۸۲ بوده است. مقالاتی داستان گونه که در نقاط گوناگون جهان منتشر شده است. در بیشتر نوشته های این مجموعه، خوانندگانِ رمان ها و داستان های کوتاه او، صدای روایت کنندهٔ آشنایی را تشخیص می دهند که روایت هایش درحالِ شکل گیری است.این پنجاه مقاله هم سبک، درایت و عمق و شور آثار مارکز را نشان می دهد و هم بیانگر اشتغال او به حرفه ای است که ان را بهترین شغل جهان می نامید.نوشته های این مجموعه را کریستوبال پرا جمع آوری کرده است که به عنوان ویراستار خاطرات مکتوب گابو با او همکاری می کرد.

خلاصه کتاب رسوایی قرن

این مجموعه گزیده ای از چهار دهه فعالیت روزنامه نگاری تمام وقت، جنجالی و افشاگر اوست که طی مقاله هایی در روزنامه های مختلف به چاپ رسیده و زمینه ساز آثار بزرگ او تا رسیدن به جایزۀ نوبل در سال 1982 بوده؛ مقاله هایی داستان گونه که از بارانکیلا تا رم، پاریس و اسپانیا به چاپ رسیده است. این پنجاه مقاله، هم زمان با نشان دادن سبک، درایت، عمق و شور آثار «گابو»، بیش از هر چیز نشانگر اشتغال او در حرفه ای ست که آن را «بهترین شغل جهان» می خواند.

درباره نویسنده کتاب رسوایی قرن

گابریل خوزه گارسیا مارکز، زاده ی ۶ مارس ۱۹۲۷ در دهکده ی آرکاتاکا درمنطقه ی سانتامارا در کلمبیا - درگذشته ی ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، رمان نویس، نویسنده، روزنامه نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور بود و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می کرد. مارکز برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ را بیش از سایر آثارش به خاطر رمان صد سال تنهایی چاپ ۱۹۶۷ می شناسند که یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان است.مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه تمام آثارش را نمی توان در این سبک طبقه بندی کرد. پزشکان در سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که مارکز به بیماری آلزایمر مبتلا شده است.او برای نوشتن کتاب خاطرات روسپیان غمگین من، چاپ ۲۰۰۴، حدود ده سال وقت صرف کرد. در ژانویه ی ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر تمایل به نوشتن را از دست داده است. میراث او، مجموعه ی بزرگی از کتاب های داستانی و غیرداستانی است که با پیوند دادن افسانه و تاریخ در آن، همه چیز را ممکن و باورکردنی می نماید. گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ جایزه ی ادبی نوبل را دریافت کرد و بنیاد نوبل در بیانه ی خود او را «شعبده باز کلام و بصیرت» توصیف کرد. تمام داستان های وی به نثری نوشته شده اند که از نظر رنگارنگی و جاذبه ی غریبشان، فقط می توان آن ها را با کارناوال های آمریکای جنوبی مقایسه کرد.گابریل گارسیا مارکز، در روز پنجشنبه ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، در ۸۷ سالگی، در مکزیکوسیتی درگذشت. جسد وی فردای آن روز در روز آدینه در مکزیکوسیتی سوزانده و بخشی از خاکستر جسد وی به زادگاهش کلمبیا منتقل شد.

گابریل خوزه گارسیا مارکز

نکوداشت های کتاب رسوایی قرن و دیگر نوشته ها

  • این مجموعه، یک کلاس پیشرفتۀ روزنامه نگاری ست. ستون هایش پرطراوت، سرشار از اطلاعات، طنز و شوخ طبعی ست. تمام آنچه از مارکز انتظار می رود. (سیمور مایرون هرش، روزنامه نگار و برندۀ جایزۀ پولیتزر)
  • داستان های گابریل گارسیا مارکز بدون روزنامه نگاری او شکل نمی گرفت. دقیقاً همانگونه که بدون داستان هایش روزنامه نگاری او به وجود نمی آمد. برخی نوشته های ژورنالیستی او به خوبیِ شاهکارهایش هستند. (خاویر کرکاس، نویسندۀ سربازهای سالامیس)
  • لحن صریح و قاطع مارکز، درست از ابتدای مقاله های «رسوایی قرن» به چشم می آید. او جزو معدود نویسندگان داستانی ست که آثارش ارزش رمزگشایی دارد. (دوایت گارنر، روزنامۀ نیویورک تایمز)
  • نوشته های ژورنالیستی گارسیا مارکز همچون داستان هایش، دقیق، آهنگین و خلاقانه است. خواندن رسوایی قرن برای هرکس که دلباختۀ صد سال تنهایی ست، ضروری می نماید. (خوان گابریل واسکس، نویسندۀ صدای افتادن اشیا)
  • این کتاب مارکز را در قامت یک جستجوگر حقیقت به نمایش می گذارد. در زمانۀ اخبار جعلی، رسوایی قرن غنیمتی ست تا با گزارشگر واقعی آشنا شوید. (خورخه راموس، خبرنگار و نویسندۀ بیگانه)

قسمتی از کتاب رسوایی قرن

سه شنبه ای در کالی بود. مردی که اندوه و بی حوصلگی تمام نشدنیِ آخر هفته (سه روز، درست عین هم گذشته بود) زندگی را برایش جهنم کرده بود، تا نیمه شبِ دوشنبه با کله شقی و البته رعایت آداب، جرعه جرعه شراب نوشیده بود. صبحِ سه شنبه، به محضِ چشم باز کردن، هیولایِ سَر درد را دید که در اتاقش ایستاده و او را مطمئن کرده بود که دیشب به خوش گذرانی گذشته و صبح یکشنبه از خواب برخاسته است. چیزی به یاد نمی آورد. اگرچه به وضوح از گناه مهلکی که دیشب مرتکب شده پشیمان بود، البته بی آنکه دقیقاً بداند پشیمانی اش بابت کدام یک از هفت گناه کبیره است. فقط پشیمان بود؛ یک پشیمانیِ یگانه، مطلق، کاملاً مستقل و به شدت آشوب طلبانه.

فقط مطمئن بود در کالی ست. دست کم (لابد این طور نتیجه می گرفت که) وقتی ساختمان مقابل پنجره اش، هتل آلفرز رئال است و هیچ کس نمی تواند با اعداد و ارقام به او ثابت کند شنبه شب، آن هتل یک شبه به شهر دیگری منتقل شده است، به این نتیجه رسیده بود که در کالی ست. چشمانش را که بیشتر باز کرد، هیولای سَر درد را دید که کنار تختش نشسته است. کسی او را به نام کوچک خواند، اما اعتنایی نکرد. فقط خیال کرد شخصی در اتاق کناری نام مردی را می خواند که با او کاملاً بیگانه است. این صبحِ مزخرف، نحسی شنبه را کامل کرده بود. در تلاش بود تا هویتش را بازشناسد. فقط زمانی نام خود را به یاد آورد که متوجه شده بود، خود مورد خطاب صدای اتاق کناری بوده است. اگرچه پشیمانی چنان بر او سایه افکنده بود که از خطابی بی اهمیت هراسی به دل راه ندهد.

ناگهان شیئی باریک، مسطح و درخشنده از پنجره به اتاق آمد و در فاصله ای اندک از تخت او روی زمین افتاد. ناگزیر چنین خیال کرد که آن شیء برگی ست که باد با خود آورده است و به سقف چشم دوخت که میان مهِ سَر دردش، متحرک و سیال شده بود. چیزی کنار تختش بر زمین می کوبید. بلند شد، به طرفِ دیگر بالشت نگاهی انداخت و ماهی کوچکی را دید که میان اتاقش افتاده است. زهر خندی طعنه آمیز بر لبانش نقش بست، چشم برگرفت و به دیوار رو کرد. با خود فکر کرد: چقدر عجیب! یک ماهی در اتاق من افتاده است، در طبقۀ سوم، اینجا در کالی که هزاران فرسنگ از دریا دور است، و خنده های طعنه آمیزش را از سر گرفت.

شناسنامه کتاب رسوایی قرن


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها