معرفی رمان کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد اثر گابریل گارسیا مارکز

  پنجشنبه، 13 آبان 1400   زمان مطالعه 5 دقیقه
معرفی رمان کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد اثر گابریل گارسیا مارکز
کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد (به اسپانیایی: El coronel no tiene quien le escriba) عنوان کتابی از گابریل گارسیا مارکز است. او این کتاب را در ۱۹۵۷ در پاریس نوشت و در حالی که به لحاظ مالی در شرایط بدی قرار داشت. این اثر در ۱۹۶۱ میلادی منتشر شد. این رمان کوتاه داستان انتظار افراد برای ایجاد تغییری نومیدانه در زندگی آن‌هاست.

درباره کتاب کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد

کتاب کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد، اثر گابریل گارسیا مارکز، روایت روزگار سرهنگ پیری است که سال ها در انتظار رسیدن نامه ای از طرف دولت به سر می برد تا برای شرکت و خدمات اش در یک جنگ داخلی بسیار قدیمی مبلغی به عنوان مقرری برای او در نظر گرفته شود.سرهنگ در حالی که در شرایط بسیار وخیم مالی قرار دارد (مانند شرایط مارکز در حین نوشتن اثر) تصمیم دارد تا با مقرری مورد انتظار علاوه بر ترتیب دادن یک زندگی آبرومندانه برای خودش و همسرش، خروس جنگی پسرش که چند ماه پیش حین توزیع مخفیانه اعلامیه های ضد دولتی کشته شد را نیز پرورش دهد. انتظار او برای دریافت نامه مزبور ادامه می یابد و آن نامه هرگز به دست او نمی رسد. او که به پیروزی خروس جنگی به چشم نوعی انتقام مرگ پسرش نگاه می کند در شرایط سختی قرار می گیرد که وادار به انتخاب راهی میان زندگی سخت و حفظ و پرورش خروس برای انتقام یا فروش خروس برای ادامه زندگی می شود.مارکز، کتاب کسی برای سرهنگ نامه نمی نویسد را در ۱۹۵۷ در پاریس نوشت؛ در حالی که به لحاظ مالی در شرایط بدی قرار داشت. این اثر در ۱۹۶۱ میلادی منتشر شد. این رمان کوتاه داستان انتظار افراد برای ایجاد تغییری نومیدانه در زندگی آن هاست. مارکز شخصیت سرهنگ این رمان را از سرگذشت پدربزرگ اش که از سرهنگ های درگیر در جنگ های داخلی کلمبیا بود الگو برداری کرده است.

خلاصه کتاب کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد

داستان این کتاب راوی زندگی یک سرهنگ فقیر و بازنشسته ، یک جانباز جنگ هزار روزه است. او که هنوز هم امیدوار است که پانزده سال زودتر بازنشستگی ای را که به او وعده داده شده بود ، دریافت کند. سرهنگ به همراه همسرش که مبتلا به آسم است در یک روستای کوچک تحت قانون نظامی زندگی می کند. سرهنگ آماده می شود تا به مراسم تشییع جنازه یک موسیقیدان برود که مرگ وی قابل توجه است زیرا وی اولین کسی بود که در سال های اخیر به دلایل طبیعی درگذشته است. این رمان در دوره ای در کلمبیا تنظیم شده است که قانون نظامی و سانسور حاکم است.

درباره نویسنده کتاب کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد

گابریل خوزه گارسیا مارکز، زاده ی ۶ مارس ۱۹۲۷ در دهکده ی آرکاتاکا درمنطقه ی سانتامارا در کلمبیا - درگذشته ی ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، رمان نویس، نویسنده، روزنامه نگار، ناشر و فعال سیاسی کلمبیایی بود. او بین مردم کشورهای آمریکای لاتین با نام گابو یا گابیتو (برای تحبیب) مشهور بود و پس از درگیری با رییس دولت کلمبیا و تحت تعقیب قرار گرفتنش در مکزیک زندگی می کرد. مارکز برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲ را بیش از سایر آثارش به خاطر رمان صد سال تنهایی چاپ ۱۹۶۷ می شناسند که یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان است.مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی بود، اگرچه تمام آثارش را نمی توان در این سبک طبقه بندی کرد. پزشکان در سال ۲۰۱۲ اعلام کردند که مارکز به بیماری آلزایمر مبتلا شده است.او برای نوشتن کتاب خاطرات روسپیان غمگین من، چاپ ۲۰۰۴، حدود ده سال وقت صرف کرد. در ژانویه ی ۲۰۰۶ اعلام کرد که دیگر تمایل به نوشتن را از دست داده است. میراث او، مجموعه ی بزرگی از کتاب های داستانی و غیرداستانی است که با پیوند دادن افسانه و تاریخ در آن، همه چیز را ممکن و باورکردنی می نماید. گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۸۲ جایزه ی ادبی نوبل را دریافت کرد و بنیاد نوبل در بیانه ی خود او را «شعبده باز کلام و بصیرت» توصیف کرد. تمام داستان های وی به نثری نوشته شده اند که از نظر رنگارنگی و جاذبه ی غریبشان، فقط می توان آن ها را با کارناوال های آمریکای جنوبی مقایسه کرد.گابریل گارسیا مارکز، در روز پنجشنبه ۱۷ آوریل ۲۰۱۴، در ۸۷ سالگی، در مکزیکوسیتی درگذشت. جسد وی فردای آن روز در روز آدینه در مکزیکوسیتی سوزانده و بخشی از خاکستر جسد وی به زادگاهش کلمبیا منتقل شد.

گابریل خوزه گارسیا مارکز

قسمتی از کتاب کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد

فردای آن روز زمانی که قبل از رفتن برای عبادت جمع در حال قدم زدن در روی ایوان بود صدای کسی را شنید که برای بار نخست داشت درباره پرنده های مرده حرف می زد او در حال اندیشیدن به مراسم عبادی شیطان و گناهانی که ممکن است از طریق حس بویایی به عمل بیایند بود که شنید یک نفر می گوید بویی که دیشب هوا را انباشته بود ناشی از جمع شدن لاشه پرنده های مرده در طول هفته بود. در نتیجه ذهن در هم و بر هم وی اقدامات احتیاطی انجیلی بوهای شیطانی و پرنده های مرده شکل گرفند تا آن حد که در روز یکشنبه مجبور شد یک متن طویل درباره امورات خبر و دادن احسان و صدقه نوشت که خودش هم چندان از آن سر درنیاورد در نتیجه رابطه میان شیطان و حواس پنجگانه آدمی را از ذهنش خارج کرد.

در همان شب، به اتفاق هم در یک نمایش روباز شرکت کرده بودند که علی رغم بارش باران، قطع نشده بود. سرهنگ به اتفاق همسرش و پسرشان آگوستین که در آن زمان هشت ساله بود، در زیر چتر بزرگ، نمایش را تا آخر به تماشا نشستند. به هرحال دیگر از پسرشان آگوستین خبری نبود؛ او مرده بود و حتی بیدها آستر ساتن داخل تابوت اش را نیز خورده بودند. سرهنگ یکی از عبارات قدیمی اش را به کار برد: «حالا ببین از آن چتر دلقک سیرک مانندمان، چه باقی مانده است.» چتر را باز کرد، و شبکه ای از میله های نازک فلزی بالای سرش گشوده شد: «حالا تنها به درد شمردن ستاره ها می خورد.» و به دنبال این اظهارنظر لبخندی زد. زن حتی به خودش زحمت نگاه کردن را نداد، و زمزمه کنان گفت: «همه چیز به همین صورت درآمده است؛ ما داریم زنده زنده می پوسیم.» چشمان اش را بست تا مجددا حواس خود را روی مرد متوفی متمرکز کند.

شناسنامه کتاب کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد

  • نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
  • ترجمه: اسماعیل قهرمانی پور
  • انتشارات: روزگار
  • تعداد صفحات:200
  • نسخه صوتی:دارد
  • نسخه الکترونیکی: دارد

مشخصات کتاب صوتی کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر