درباره کتاب سیاه برازنده ی توست
«مشکی برازنده توست» رمانی از اولین زن نویسنده جهان عرب است که کتاب هایش به زبان های دیگر ترجمه شد. «احلام مستغانمی»، دختر رهبر انقلابی الجزایر است و تا امروز بیش از یک میلیون نسخه از کتاب هایش در سراسر جهان فروش رفته است. مشکی برازنده ی توست، داستان یک خواننده الجزایری است به نام هاله، که پدر و برادرش به دست تروریست ها کشته شده اند. هاله برای گرفتن انتقامِ خانواده اش در الجزایر، فرانسه و کشورهای دیگر کنسرت اعتراضی برگزار می کند و هنگامی که روی صحنه می رود، علیه علیه تروریست ها و متجاوزان صحبت می کند و با کلمات نافذ و صادقانه، به نقش مقاومت مردم عرب، در برابر تروریسم و حکام زورگو اشاره می کند. هاله که نماد وطن عربی است، می کوشد در عین وقار و درستکاری، دلسوزانه و خشمگین از ستم زورگویانی که تنها به نفع منافع خویش می اندیشند پرده بردارد و در فراز و نشیب این هدف عاشق می شود.
خلاصه داستان سیاه برازنده ی توست
شخصیت اصلی داستان سیاه برازنده ی توست که هاله نام دارد، یک خواننده الجزایری است که پدر و برادرش به دست تروریست ها کشته شده اند و او برای گرفتن انتقام آن ها به روی صحنه می رود و علیه تروریسم و متجاوزان در الجزایر، فرانسه و سایر کشور ها به اجرای کنسرت های اعتراضی می پردازد.هاله که دختر شریف کوهستان است و با زرق وبرق اشرافیت نسبتی ندارد، عاشق مرد ثروتمندی می شود که بی نیازی او را بر نمی تابد و در جریان این عشق با تحلیل خوی متکبرانه ی ثروت به اختلاف فاحش میان سادگی و تجمل پی می برد و این که عشق، مدام در حال تغییر شکل است و قابل اعتماد نیست.طلال جهت اولین بار هاله را در یک برنامه جذاب و جالب و خوب تصویری و تلویزیونی می بیند. برنامه جذاب و جالب و خوب ای که در آن هم هاله دلیل آنکه دائما لباس سیاه بر تن می کند را توضیح می دهد.در آن برنامه جذاب و جالب و خوب تصویری و تلویزیونی طلال به شدت شیفته هاله می می شود و همچنین اراده و تصمیم راسخ می گیرد هرجا که هاله حاضر می شود یک دسته گل جهت او بفرستد. یک دسته گل متغایر و متفاوت که در میان دیگر دسته گل ها کاملا به چشم بیاید و همچنین خیلی زیاد خاص باشد. طلال در کنار آن دسته گل ها که جهت هاله می فرستد نوشته های کوتاهی هم بدون اسم می نویسد...
درباره نویسنده سیاه برازنده ی توست
احلام مستغانمی، زادهٔ قسنطینة، نویسندهٔ برجسته الجزایری و دختر رهبر انقلابی الجزایر، محمد الشریف مستغانمی (۱۹۱۸ تا ۱۹۹۲) است و نخستین زن نویسندهٔ کتاب های عربی زبان است که نوشته های او به انگلیسی ترجمه شده است. (آسیه جبار داستان نویس سرشناس به زبان فرانسوی کتاب می نوشت) نام دو سه گانهٔ نخست مستغانمی که به انگلیسی ترجمه شدند عبارت است از: Memory in the Flesh (ذاکرة الجسد، ۱۹۹۳) و Chaos of the Senses (فوضی الحواس، ۱۹۹۷) این نوشته بازتابندهٔ چهرهٔ کشمکش ها و سختی های الجزایر در راه پیروزی بر استعمار و رسیدن به دوران پسااستعماری بود.پیش از به دنیا آمدن مستغانمی پدرش پس از شلوغی های ۱۹۴۵ به زندان افتاده بود. هنگامی که نبرد الجزایر در ۱۹۵۴ آغاز شد، خانهٔ خانوادهٔ مستغانمی در تونس به مرکز دیدارهای حزب مقاومت تبدیل شده بود. پس از استقلال در ۱۹۶۲، خانوادهٔ مستغانمی به الجزایر بازگشت و احلام به مدرسهٔ دولتی با زبان اول عربی رفت.در آغاز دههٔ ۱۹۶۰ و پایان ۱۹۷۰ او نخستین زنی بود که نوشته ها و چکامه های عربی اش از رادیوی ملی پخش می شد. پس از بیماری پدرش، این کار وسیله ای برای حمایت از خانوادهٔ آن ها بود. احلام در سال ۱۹۷۳ مدرک دانش آموختگی اش (لیسانس) را در رشتهٔ ادبیات عرب از دانشگاه جامعة الجزائر - بن یوسف بن خدة دریافت کرد و در همان سال نخستین مجموعهٔ شعری اش با نام علی مرفأ الأیام را منتشر کرد.او در اواخر دههٔ ۱۹۷۰ به پاریس رفت و در سال ۱۹۸۲ توانست مدرک دکتری خود را در رشتهٔ جامعه شناسی از دانشگاه سوربن دریافت کند. او با یک روزنامه نگار لبنانی ازدواج کرد و به بیروت رفت و در آنجا نخستین داستان بلند خود به نام ذاکرة الجسد را در سال ۱۹۹۳ منتشر کرد. بیش از یک میلیون نسخه از این کتاب در سراسر جامعهٔ عربی به فروش رفت. این داستان بلند پس از آنکه نشان ادبی نجیب محفوظ را در سال ۱۹۹۸ از آن خود کرد، توسط دانشگاه آمریکایی قاهره به انگلیسی برگردانده شد و با نام Memory in the Flesh منتشر شد.احلام مستغانمی هم اکنون با شوهر و سه فرزندش در بیروت پایتخت لبنان زندگی می کند.

قسمتی از کتاب سیاه برازنده ی توست
از زنی که خاطره ندارد، فقیرتر وجود ندارد. (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۱۹)
عشق بدبختی است؛ دم و بازدمی در کار نیست. تو یک زن برای من مثال بیاور که تو را به خاطر خودت دوست داشته باشد نه برای جیبت، و منتظرت بماند نه اینکه آن قدر منتظر بمانی که از پا دربیایی! در این دوره زمانه، عشق یک نوع حقه ی عاطفی است. زنی خودش را برایت آرایش می کند، عشوه گری می کند، خودش را زیبا نشان می دهد تا تو را به دام بیندازد. کافی است که دیوانه شوی و با او ازدواج کنی؛ دیگر او را نمی شناسی. این عشق نیست، این معامله عشق است. (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۴۲)
به طلال نیاز داشت به خاطر همه ی شادی هایی که وعده شان را به دلش داده بود، و خوشی هایی که خیال می کرد سرنوشت سرانجام آن ها را پیشکشش خواهد کرد. همچنین به خاطر روبه رو شدن با شکستگی های روح، در شهری که پنج سال پیش شادمان به آن قدم گذاشت، و اکنون بی کس و تنها به آنجا برمی گردد. (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۷۰)
ثروتمندان در کارشان تعجیل دارند. آن ها صبر و حوصله ندارند. برایشان مهم است چیزی را که می خواهند فوری به دست بیاورند. انتظار کشیدن را اهانت می دانند. آن ها جنون عظمت دارند. (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۱۲۹)
یک جنتلمن هیچ وقت زن را در تنگنایی که باعث شود زیبایی زنانه اش را از دست بدهد قرار نمی دهد. (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۱۴۳)
در جهان سومی که ما از آنجا آمده ایم رمانتیک بودن یعنی عشق همراه با عقب ماندگی، یعنی از زندگی به دامن اوهام گریختن. (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۱۷۸)
در پی یافتن زنی بود که عقل از سرش ببرد. به خاطرش کارهای خارق العاده انجام بدهد. در مقابلش دست به ترفندهای شعبده بازی بزند. او را در یک جعبه ی شیشه ای بگذارد، با وصل و هجران دو تکه اش کند، بعد با بوسه ها تکه های پخش شده اش را از نو جمع کند. (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۲۲۲)
ما هم طراز کسانی هستیم که خودمان را با آن ها قیاس می کنیم. اگر می خواهی آدم بزرگی باشی، خودت را فقط با آدم های بزرگ قیاس کن! (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۲۴۱)
تراژدی عشق بزرگ در این نیست که به وقت کودکی بمیرد، بلکه در این است که پس از رفتنش ما را کودک رها می کند. (رمان سیاه برازنده ی توست – صفحه ۳۱۶)
شناسنامه کتاب سیاه برازنده ی توست
- نویسنده: أحلام مستغانمی
- ترجمه: مریم اکبری
- ویراستار: عباس گلکار
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ۳۴۶
معرفی رمان آبلوموف اثر ایوان گنچاروف










































