ساعدنیوز
ساعدنیوز

نبش قبر، راز مرد گمشده را بعد از 18 سال فاش کرد

  دوشنبه، 22 خرداد 1402 ID  کد خبر 343822
نبش قبر، راز مرد گمشده را بعد از 18 سال فاش کرد
ساعد نیوز: دختری که در جست‌وجوی پدرش بود سرانجام بعد از 18 سال فهمید او فوت شده است.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از برترین ها، دختر جوان که در جست و جوی پدرش بود با پایان تلخی در سرنوشتش روبه‌رو شد.

روی صندلی داخل راهرو در دادسرای جنایی تهران پشت در شعبه نهم نشسته و منتظر است که نوبت برسد تا آخرین مدارک را برای مختومه کردن پرونده تحویل دهد. آرنج‌هایش را روی زانوهایش گذاشته و سرش را با دو دستش گرفته است؛ انگار نه انگار که تنها 23 بهار در زندگی‌اش دیده است. گویی غم صدها سال روی شانه‌هایش سنگینی می‌کند.

سرش را بالا می‌آورد و به دیوار پشت سرش تکیه می‌دهد. آهی غلیظ بر سینه‌اش می‌نشیند و به نقطه‌ای نامعلوم خیره می‌شود؛ انگار لبالب حس لبریز شدن و عطش گفتن دارد.

در ادامه گزارش چند دقیقه‌ای پای صحبت‌های دختری به نام یکتا نمی‌نشینیم و داستان غمبار زندگی‌اش را از زبان خودش می‌خوانیم.

از همه کودکی‌ام یک دامن چین‌دار گل گلی به خاطر دارم که آن هم برای معصومه بود. او دختر دایی‌ام بود. دو سه سالی از من بزرگ‌تر است. تا جایی که به یاد دارم همیشه رخت و لباس او به تنم بود و هر وقت نو نوار می‌شد، لباس کهنه‌هایش به من می‌رسید.

پدرش مردانگی کرده و زیرزمین خانه‌شان را به ما داده بود. نه اینکه اجاره‌ای چیزی بگیرد، همین طوری از سر خیرخواهی! یا شاید می‌خواست آبروی خواهرش با آن شوهر معتاد جلوی فامیل نرود و دست‌مان جلوی کسی دراز نباشد.

دایی فریبرز پدرم را آدم حساب نمی‌کرد. این را یادم نیست اما بعداً از زبان خودش هزار بار شنیدم که می‌گفت از اول هم آن مرد مفنگی را آدم حساب نمی‌کردم؛ چقدر به خواهرم گفتم این مرد به درد تو نمی‌خورد اما به خرجش نرفت.

هیچ وقت دلم نمی‌خواست پدرم را مفنگی خطاب کند. هر بار این حرف را می‌زد جریان خون در بدنم تند می‌شد. دلم می‌خواست حرف را عوض کنم. دوست داشتم راجع‌به هر چیزی حرف بزنیم جز اینکه پدرم مفنگی بوده است.

می‌دانستم دروغ نمی‌گویند با این حال دوست نداشتم در این مورد حرفی زده شود. عین حقیقت زمختی که جلوی چشمم بود و فقط می‌خواستم کسی درباره‌اش لب باز نکند.

یک بار رشته حرف درباره پدرم دراز شد. من گوشه‌ای نشسته بودم و سرم پایین بود؛ انگار داشتم آب می‌شدم و در گل‌های قالی خانه زن‌دایی فرو می‌رفتم.اشک به چشمانم دویده بود و بی‌اختیار روی صورتم می‌ریخت. یکدفعه چشم معصومه به من افتاد و به پدرش اشاره کرد. زن‌دایی حرف را عوض کرد. غمگین از حرف‌هایی که زده شده بود به اتاق معصومه رفتم و بغضم ترکید. زن‌دایی با دستمال کاغذی به اتاق آمد. او در حالی که صورتم را خشک می‌کرد و دلداری‌ام می‌داد، گفت: «چرا غصه می‌خوری یکتا؟ حرف باد هواست!»

لب تخت معصومه نشستم؛ گریه‌ام بند آمده بود. کمی که آرام شدم، زن‌دایی با ملایمت گفت: «تو که چیز زیادی از پدرت یادت نیست، پس چرا این قدر روی او تعصب داری؟»

زیرلبی گفتم نمی‌دانم. واقعاً هم نمی‌دانستم. فقط این را می‌دانستم که همیشه خلأ نبودنش برایم مثل خنجر داغی بود که در قلبم فرو می‌رفت. روز اول مدرسه، روز عروسی اقوام دور و نزدیک، وقتی در خانه تنها بودم و مامان سرکار بود، وقتی به سفر می‌رفتیم؛ خلاصه همیشه و همیشه نبودنش مثل سیلی محکمی بود که توی صورتم می‌خورد.

راستش خاطره خیلی زیادی هم از او نداشتم. نه دست محبتی بر سرم کشیده بود و نه تفریح و گردشی با او رفته بودم. تنها خاطره محوی که از او دارم این بود که گاهی به خانه می‌آمد و صبح تا شب در یک اتاق خواب بود. هر چند خیرش نمی‌رسید اما شری هم نداشت. کم‌حرف و بی‌سر و صدا توی اتاق خواب می‌ماند. هر آتشی بود او تنها به جان خودش انداخته بود.

5 ساله بودم که بعد از رفتنش از خانه هرگز برنگشت. مامان دلواپس بود، به دایی فریبرز می‌گفت باید برویم پی بابا بگردیم. دایی غرولند می‌کرد و می‌گفت: آخر خواهر من، تو که عادت‌داری به نبودن‌های گاه و بیگاهش! مگر بار اول است از خانه بیرون رفته است؟ اما مامان می‌گفت که هیچ وقت اینقدر طول نمی‌کشید.

یک روز، دو روز و یک هفته... هر روز کار دایی و مامان این بود که صبح تا غروب دنبال بابا بگردند. خانواده پدری‌ام که شهرستان زندگی می‌کردند تا فهمیدند بابا گم شده است، راه و بیراه به مامان زنگ می‌زدند. می‌گفتند مامان باعث شد بابا معتاد شود. مامان اما هر بار گفته بود که بابا از قبل ازدواج اعتیاد داشته است. فقط یک سال اخیر اعتیادش خیلی شدید شده بود.

بعدها مامان گفت که همان روزها یک بار عموهایم به تهران آمده و دنبال بابا گشته بودند اما انگار آب شده و در زمین فرو رفته بود.

دایی فریبرز همیشه می‌گفت لابد کارتن‌خواب شده است. می‌گفت نمی‌خواسته بار این زندگی قرضی روی دوشش باشد. نه اینکه وقتی به خانه می‌آمد مسئولیتی قبول کند، اما می‌خواست از اسم خانواده هم رها و آزاد باشد.

کم‌ کم نبودنش برای همه عادی شد.شاید هر کسی برای خودش فرضیه‌ای ساخته بود تا قلبش آرام بگیرد و بتواند با خیال راحت در زندگی بدون بابا به روزمرگی ادامه دهد.

برای من اما همه چیز فرق می‌کرد. نمی‌دانستم کارتن‌خواب یعنی چه و بی‌پدری را با گوشت و پوست و استخوانم لمس می‌کردم.همیشه دلم می‌خواست ردی از پدرم پیدا کنم و در رؤیاهایم دنبال او می‌گشتم، حتی گاهی در همان رؤیا و خیال او را پیدا می‌کردم و در آغوش می‌گرفتمش و او برایم پدر مهربانی می‌شد و من از رنج‌های نبودنش در همه این سال‌ها حرف می‌زدم.

هیچ وقت جرأت و جسارت این را نداشتم که بگویم می‌خواهم دنبالش بگردم. مخصوصاً چند سال بعد از گم شدنش که مادرم طلاق غیابی گرفت. و مهر طلاق حکمی شد برای آنکه یاد پدرم به‌ کلی از اذهان و خاطره‌ها هم حذف شود.

تا اینکه یک سال قبل بالاخره به خودم شهامت دادم و گفتم می‌خواهم دنبال پدرم بگردم. زدن این حرف انگار ما را برگرداند به همان روزهای اول بعد از گم شدنش؛ انگار دوباره یک مصیبت دیگر بر سر مامان آوار شده بود؛ می‌گفت حتی اگر بابا پیدایش هم شود دیگر ما را نمی‌خواهد. او می‌گفت اگر غیر از این بود خودش سراغ‌مان را می‌گرفت. وقتی ضجه‌های مامان را می‌دیدم چند بار به زبانم آمد بگویم بی‌خیال پیدا شدن بابا می‌شوم،‌ اما این حرف به زبانم نمی‌آمد چون عمیقاً دلم می‌خواست به دنبال بابا بگردم.

حرف نمی‌زدم و وقتی مامان شیون می‌کرد فقط نگاهش می‌کردم و اشک می‌ریختم. بالاخره گفتم مگر تو نمی‌گویی اگر پیدایش هم شود من را نمی‌خواهد؟ بگذار خودش همین را به من بگوید تا یک عمر با یک علامت سؤال زندگی نکنم!

کمی طول کشید تا مامان با خودش کنار آمد. یک روز گفت نمی‌دانم چطور باید دنبالش بگردی. خودت پرس و جو کن، اما همراهت می‌آیم. مامان خبر نداشت که تمام روال پیدا کردن یک گمشده را بارها مرور کرده‌ام و فوت آبم!

به همراه مامان به پلیس مراجعه کردیم. هر مدرکی از بابا داشتیم به پلیس دادیم و ماجرا را برایشان تعریف کردیم. می گفتند پیدا کردن کسی که سال‌ها قبل گم شده راحت نیست اما از ما خواستند هر عکس و نشانه‌ای داریم در اختیارشان قرار دهیم.

از روزی که پرونده در شعبه نهم دادسرای جنایی تهران به جریان افتاد دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید. دو سه روز یک بار تماس می‌گرفتم و سراغ پرونده را می‌گرفتم؛ می‌گفتند در حال پیگیری هستند. مدتی که گذشت ناامید شدم، فکر می‌کردم فایده‌ای ندارد و باید راه دیگری برای پیدا کردن بابا پیدا کنم. تا اینکه یک روز تماس گرفتند و گفتند باید به سازمان پزشکی قانونی مراجعه کنم. چیزی در دلم فرو ریخت. انگار آب سردی روی سرم ریختند. پزشکی قانونی برای چه؟ بعد از این همه سال جسد بابا را پیدا کرده‌اند؟

نمی‌‌دانم چطور خودم را به آنجا رساندم. شاید تمام راه را پرواز کردم. انگشتانم بی‌حس بود و با چشمان لرزان به رفت و آمد آدم‌ها نگاه می‌کردم. نفسم در گلو گیر کرده بود و دلم می‌خواست زودتر حرفی از پدرم بشنوم.

بالاخره گفتند عکسی از یک جسد در آرشیو 17 یا 18 سال قبل پیدا کرده‌اند که به عکس‌های پدرم شباهت دارد. عکس را نشانم دادند. چشم‌هایم سیاهی می‌رفت. دنبال تفاوت‌های چهره جسد با چهره پدرم بودم. می‌گفتم نه این بابا نیست، اما عکس واضح نبود. بالاخره تصمیم قضایی بر این شد قبری را که آن جسد در آن دفن شده بود نبش کنند تا از روی دی ان ای بقایای جسد مشخص شود جسد متعلق به پدرم هست یا نه.

مقدمات قانونی نبش قبر و انجام آزمایش دی ان ای مدتی طول کشید. جواب آزمایش مثل پتکی بود که بر سر رؤیاهای تمام این سال‌ها کوبیده شد. جسد دفن شده متعلق به پدرم بود. او چند ماه بعد از خروج از خانه در حاشیه شهر فوت کرده بود و جسدش را به عنوان یک بی‌هویت دفن کرده بودند.

کاش در تمام این سال‌ها جای قبر او را می‌دانستم و لااقل پنج‌شنبه شب‌ها شمعی برایش روشن می‌کردم که مرهم دلتنگی‌هایم می‌شد و این همه سال انتظار نمی‌کشیدم.

دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربحث های هفته   
رهبر معظم انقلاب: از وقتی که رهبر شده‌ام آجیل نخوردم؛ چون رهبر باید مثل فقرا زندگی کند! (505 نظر) 10 اقدامِ منجر به گرانی در 100 روز (254 نظر) 10 ایده تبلیغات مؤثر برای کسب‌وکارهای کوچک (246 نظر) (تصاویر) سفر به عصر قاجار؛ منظره‌های «کلاردشت»، 158 سال قبل (244 نظر) داریوش ارجمند: زنی که وزنه برداری می کند نه رَحِم دارد و نه تخمدان ریش درآورده نه می‌تواند شوهر کند و نه می‌تواند بچه داشته باشد! (243 نظر) مهران مدیری: من رفتم مسافرت و بهترین هتل اون شهر رو پیدا کردم ولی من رو نشناخت و گفت اتاقامون پُره، من هنوزم که هنوزه فکر میکنم دارم خواب میبینم+ویدیو (199 نظر) آخرین جشن تولد ساده و خلوت بهاره سرگل زایی، یکی از استعدادهای برتر کشورمان/ روحت شاد بانوی کرمانی+عکس (99 نظر) مهراب قاسم خانی: معرفی میکنم عضو جدید خانواده/ چه پشمالو و گوگولی هم هست+عکس (77 نظر) شهرام قائدی: دنیا دیگه نمیزاد مادرهای مارو، مادر من هیچوقت کرم به دستش نزد، نفهمید مو رنگ کردن چیه لباس خونه با مهمونی چه فرقی داره...+ویدیو (65 نظر) بهاره رهنما: من کاهل نماز بودم که بعد از شرط گذاشتن همسر دومم درباره نماز خواندن الان نمازم را میخوانم و دیگه کاهل نماز نیستم (62 نظر) رونالدو: برای اولین بار جورجینا را برای شام دعوت کردم متعجب بود چون باورش نمی شد که به جای اتوبوس با بوگاتی به خانه برمی گردد+فیلم (58 نظر) الهام چرخنده: من برای همه کسانی که کتکم زدند، باعث بیماری قلبی شدند نفرین ندارم اما الهی که به درد من دچار بشید+ویدیو (58 نظر) مازیار لرستانی: ای کاش به جای روز زن و روز مرد، روز شرف و انسانیت داشتیم+عکس (46 نظر) شعرخوانی زیبا و دلنشین رهبر معظم انقلاب: ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من+ویدیو (44 نظر) خلاقیت خنده دار پدر ایرانی با طراحی سینما در توالت خانه اش حماسه آفرید+عکس/ هنر نزد ایرانیان است و بس😂 (41 نظر)
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
تیتر امروز   
فال قهوه با نشان روز شنبه 3 آذر ماه 1403
فال انبیاء روزانه شنبه 3 آذر 1403
فال روزانه امروز شنبه 3 آذر ماه 1403
فال شمع روزانه امروز شنبه 3 آذر 1403
فال حافظ با تفسیر امروز شنبه 3 آذر 1403+فیلم
فال ابجد روزانه شنبه 3 آذر 1403
رونمایی از سند ازدواج در زمان قاجار؛ آداب عجیب خواستگاری رفتن بدون خبر دادن به صاحبخانه+ عکس
یک فیلم ایرانی نداریم که مردها در آن نرقصند!
بشار اسد و نبیه بری به پیام رهبر انقلاب چه جوابی دادند؟
واکنش ایران به قطعنامه ضد ایرانی شورای حکام چیست؟
تصویب قطعنامه ضدایرانی کشورهای غربی در آژانس اتمی
ابلاغیۀ رئیس جمهور مبنی بر اصلاح مصوبۀ ماده واحدۀ تأسیس سازمان ملی هوش مصنوعی
ویدیو | فلسفۀ زندگی از نگاه حسین پناهی: عشق یک جفت النگو، عدالت نیم کیلو سیب‌زمینی!
معنا و مفهوم ضرب المثل «هر چی سنگه، مال پای لنگه» در ادبیات فارسی / ضرب المثل در حقیقت یک باور هست، و هر باور یک ماتریکس!
اجاره خانواده برای ازدواج مجدد پنهانی / مواظب باشید سرتان کلاه نرود!
منتخب روز   
دورهمی پارسا پیروزفر و پریناز ایزدیار در یک کافه شیک و دلباز/ دو بازیگر خوش استایل و دوست‌داشتنی در یک قاب هدیه‌ دست‌ساز مادران سرزمین آفتاب، سیستان و بلوچستان به مسعود پزشکیان+ویدیو استفاده از ویروس کووید 19 برای مبارزه با سرطان! تب دنگی خطرناک شد؛ شیوع در جنوب شرقی ایران! سردار آزمون: وقتی دو تا گل میزنیم فکر میکنیم بازی رو بردیم و این ایراد بزرگ ماست/ناراحتی سردار آزمون بعد از بازی با قرقیزستان جزئیات پرونده آزار و اذیت دختر 16 ساله مشهدی از طرف 2 برادر ناتنی و پناه بردن او به کلانتری / از چند سال قبل که 2 برادر ناتنی ام به مصرف شیشه اعتیاد پیدا کردند مدام مرا کتک می زدند... مرگ پسر جوان بعد از خوردن الکل ضدعفونی اولین تمرین تیم ملی در استادیوم شهر بیشکک/ماشالله به این انرژی گروگانگیری افغان‌ها در تهران توسط 3 پاکستانی اخاذ اندروید 15 برای شیائومی و سامسونگ کی میاد؟ /لیست کامل تبلت‌هایی که اندروید15 سامسونگ را دریافت می‌کنند سلیقه‌ی خاص همسر پوریا پورسرخ برای سوپرایز تولد شوهر خوش‌تیپش با دیزاین شیک و کیک روکش طلا/ چه تیپ خفنی زده شادوماد! تصاویری از اولین تمرین ستاره های همیشه درخشان تیم ملی ایران، از طارمی گرفته تا بیرانوند و... در بیشکک قبل از بازی با قرقیزستان/به امید پیروزی✌