به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی ساعد نیوز به نقل از ایران ناز، واقعیت میتواند به اندازهای که یک فرد فکرش را هم نمیکند ترسناک باشد و از آن چه که یک کارگردان با تکنیکهای مختلف جذب مخاطب بر روی صفحه نمایش میآورد، بسیار عجیب و غریبتر ظاهر شود.
آلبرت فیش یک آزار دهنده و شکنجهگر کودکان بود. (وی مجموعهای از تجهیزات مخوف برای خود داشت که توسط خودش ادوات جهنم نام گذاری شده و ساطور قصابی تنها یکی از آنها بود)
وی یک قاتل سریالی، آدمخوار و روانپریش جنسی بود که اعضا و جوارح خودش را حتی قطع میکرد.در اسکنی که از بدن وی گرفته شده بود تعداد میخ های زیادی که وی در قسمت ران و کشاله خود فرو کرده بود به چشم میخورد !!
اما در کنار همه اینها، این پدید آورنده یک اتفاق وحشتناک در دورهای خاص از تاریخ، ویژگی شخصیتی دیگری نیز داشت که از این هیولا یک شخصیت حتی وحشتناکتر نیز میساخت، “اصرار وی برای کینه توزی” (شخص بدون کلاه در تصویر، آلبرت فیش است)
این نامه هراسناک و بینام که به مادر یکی از آخرین قربانیان شناخته شده وی، گریس باد (Grace Budd) ده ساله، نوشته شده را بخوانید، نامهای که به تشریح یک اتفاق وحشتناک در طول تاریخ میپردازد. در این نامه ابتدا با احترام نوشته شده “دوست عزیز، خانم باد” که این تنها قسمت مودبانه نامه است. در ادامه مخوفترین قسمت نامه را میبینید که به طور حتما بسیاری در میانهها از خواندن آن دست خواهند کشید. کمتر کسی ممکن است بعد از خواندن این متن، جنایت آلبرت فیش را به عنوان یک اتفاق وحشتناک ، مشمئز کننده و غیر قابل تصور در قرن اخیر عنوان نکند.
در روز یکشنبه سوم جولای 1928، من به منزل شما سر زده و یک ظرف پنیر ترد و توت فرنگی برای شما آوردم. ما ناهار خوردیم. گریس در بالین من نشست و من را بوسید، اما در همین هنگام فکری به سرم زد تا این دخترک را بخورم. یا استفاده از یک حقه و وانمود کردن برای بردن او به یک مهمانی، شما با آمدن وی همراه من موافقت کردید.
من او را به یک خانه متروک و خالی از سکنه، که پیشتر مهیا کرده بودم، برده و از اون خواستم تا در محوطه بیرونی باقی بماند. در حالی که او مشغول چیدن گلهای وحشی بود، من به طبقای بالایی رفته و تمامی لباسهای خود را در آوردم، چون میدانستم در غیر این صورت، تمامی خون او سرتاسر لباس من را کثیف خواهد کرد. سپس به لبه پنچره رفته و گریس را صدا زدم و در همین حین در کمد دیواری پنهان شدم.
وقتی که او بعد از آمدن به طبقه بالایی من را کاملا عریان دید، شروع به گریه کرده و تلاش کرد تا به طبقه پایین فرار کند، اما من گریس را به چنگ آورده و در همین حین که میگفت “به مادرم خواهم گفت”، لباسهایش را از تنش جدا کردم. آخ که چقدر لگد میزد و بر روی بدن من چنگ میانداخت.
گریس را تا سر حد مرگ خفه کردم و سپس اندام مرده او را به قطعات کوچکتر برش دادم تا بتوانم گوشت را به اتاقهای خود آورده و بعد از طبخ آن را بخورم. نمیتوانی تصور کنی که گوشت ران وی چقدر ترد و لذیذ بود. البته، خوردم تمامی بدن وی 9 روز زمان برد. این را بدان که من به او تجاوز نکردم و دختر تو به عنوان یک باکره مرد، هرچند دوست داشتم تا قادر به انجام این کار باشم.
او دستگیر شد و بعد از اعتراف به جرم خود، در سال 1936 در زندان شهر نیویورک اعدام شد. قسمتی از متن نامه ارجینال را در تصویر زیر میتوانید مشاهده کنید. آیا میتوان حس و حال این مادر را حین خواندن نامه و در ادامه تا آخر عمر در کلمات جای داد؟