متن طنز درباره گرما
در این هوای گرم تابستان یک سری شعر و متن طنز درباره گرما آورده ایم. امیدواریم با خواندن آن گرمای تابستان را فراموش کنید و لحظاتی را شاد باشید.
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
که این گرمای سوزان کشت ما را / برای هم بیا هندونه گردیم
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
این گرما نیست، تواضع است.
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
در این هوای گرم کدام بیشتر می چسبد؟
• هندوانه خنک
• استخر آب
• یخ در بهشت با طعم آلبالو
• یک ماچ آبدار از گونه شما
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
اگر به بهشت نروم، حداقل می دانم جهنم با این گرما چه حسی دارد!
تو این گرما بیا دیوونه گردیم / تو حوض آب یخ وارونه گردیم
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
چهل روزگی تابستان شاید به مثابه چهل سالگی آدمی باشد که پخته می شود، از حالا به بعد گرما رو به زوال می رود و برای پادشاه فصل ها باید آماده شویم….
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
هوا یه جوری گرم شده که، لباسای شسته شده از پشت پنجره هی خودشونو می کوبونن به شیشه و میگن: داداش تو رو خدا یه دقیقه درو باز کن با هم حرف بزنیم به خدا خشک شدم.
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه ؟
گفت : فعلا در گرمای وجودش غرقم ...
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
اونقدر خونه ما کولر خاموشه….
دیشب از اداره برق زنگ زدن به بابام گفتن حاجی هوا گرمه کولرو روشن کن پولش با ما
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
هوا اینقد گرمه که پاشدم برم بیرون ….
فرشته ای که رو شونه ی چپم می شینه گفت :
به جان خودم پاتو از در بزاری بیرون ما را ببری زیر آفتاب
برات گناه مینویسم ….
بتمرگ همینجا …
شعر طنز درباره گرمای تابستان
ای خدا، باز هم هوا گرم است
سخت ناجور و ناروا گرم است
می زنم داد: ای خدا! گرم است
ای خدای زمین! خدای زمان!
فصلِ مرگِ من است تابستان
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
کارِ این آفتابِ سوزان است
بی حیا، دائما فروزان است
آه، شب هم شبیهِ روزان است
لااقل پس تو باد را بوزان!
فصلِ مرگِ من است تابستان
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
آمده موسمِ کباب شدن
فصلِ بی برقی و مذاب شدن
هی عرق ریختن، هی آب شدن
آی باران، بیا، بیا باران!
فصلِ مرگِ من است تابستان
تُو و بیرونِ خانه می بارد
بی شرف، ظالمانه می بارد
«آتش» از هر کرانه می بارد
زیر آن، برّه می شود بریان
فصلِ مرگِ من است تابستان
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
نه فقط دست و پات می سوزد
به خدا جا به جات می سوزد
همه ی عضوهات می سوزد
(همه، حتی الورید و الشریان)
فصلِ مرگِ من است تابستان
لیک، این وضعِ سختِ ما، به درک!
این عرق ریزِ بی صفا، به درک!
ای خدا، داغیِ هوا، به درک!
گرچه هی گفته ام که: یا سبحان!
فصلِ مرگِ من است تابستان-
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
کاش بازارِ «حیله» داغ نبود!
صحبتِ «شیله پیله» داغ نبود!
بر دلِ این قبیله داغ نبود!
(سوخت هم کفر ازآن و هم ایمان)
فصلِ مرگِ من است تابستان
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
کاش گرمی نداشت خوان هاشان
توی روغن نبود نان هاشان
بسته می شد درِ دکان هاشان
چه کسانی؟ همین ریاکاران!
فصلِ مرگِ من است تابستان
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
خبرش گرچه شِرّووِر… داغ است
باز بازارِ محتکر داغ است
برّه را بُرده اند و فِر داغ است
دُمبه با گرگ و گریه با چوپان!
فصلِ مرگِ من است تابستان
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦
ای خدا! کاش فصلِ «داد» شود
کار و بارِ بدان، کساد شود
خبرِ خوب هم زیاد شود
باز ما را رسان به فصلِ خزان
فصلِ مرگِ من است تابستان