متن آهنگ امید و آرزو از پیوند
دو پرنده در بند مونس و یار هم اند نام این یک "امّید" "آرزو" آن دگری هر دو خوش خوان و پر از رنگ و نشان هر دو عاشق، فارغ از بند زمان چه اسیران شادی چه خراب آبادی بخت و ایام مبارک بادش آنکه با "یار" شود زندانی و به ناگاه شبی، دست جلاد زمان "آرزو" را بلعید.... آرزو مرد و از آن شب "امّید " لب فرو بست و دگر هیچ نخواند من هنوزم گاهی ، به امید آواز پای این کهنه قفس می مانم من چه شبهایی را ، پای این کهنه قفس می ماندم چشم می بستم و در خویش فرو می رفتم.... "من" درون قفسی میخواندم چَه چَه مستی بود و دوباره صبحی من به این خوش بودم