به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز، زلیخا دختر پادشاه مغرب زمین و از نظر زیبایی و تناسب اندام سرآمد دختران عصر خودش بوده. زلیخا تو نه سالگی برای اولینبار جوانی رو در خواب میبینه و از زیبایی اون جوان مدهوش میشه. سال بعد زلیخا دوباره جوان رو در خواب میبینه و اون جوان بهش میگه من و تو برای هم مقدر شدیم و تو جز من با کسی ازدواج نخواهی کرد. زلیخا چنان شیفته ی معشوق در خواب دیده میشه که تو بیداری حاضر نیست به هیچ خواستگاری جواب مثبت بده مگر خواستگاری که به زیبایی معشوق رویاییش باشه. پدر زلیخا که فکر میکنه دخترش دیوونه شده اونو زندانی میکنه تا کسی به جنون زلیخا پی نبره. زلیخا تو زندان دوباره خواب اون جوانو میبینه و جوان بهش میگه من سلطان مصر میشم و تو باید تو مصر دنبال من بگردی. زلیخا به پدرش اطلاع میده که سر به راه شده و میخواد ازدواج کنه. شاهزادگان یازده سرزمین خواستگار زلیخا هستن اما زلیخا از پدرش میخواد نامه ای به پادشاه مصر بنویسه و بهش اطلاع بده که با توجه به زیبایی و هوش زلیخا ، اونو به همسری یکی از شاهزادگان مصر انتخاب کنن. پادشاه مصر با کمال میل این پیشنهادو میپذیره و زلیخارو برای پوتیفار که دومین مرد قدرتمند مصر بوده خواستگاری میکنه. زلیخا با خدم و حشم به مصر میره اما وقتی با پوتیفار رو به رو میشه میفهمه پوتیفار اون معشوقی نیست که توی خواب دیده و تا مدتها رنجور و افسرده میشه. منابعی نوشتن زلیخا خواب میبینه و منابعی هم میگن بهش الهام میشه که : نباید از این ازدواج آزرده باشی چون پوتیفار وسیله ایه که تورو از شهر خودت به مصر بیاره تا در اینجا با معشوق اصلی و همون کسی که برات مقدر شده دیدار کنی. زمانی که پوتیفار یوسف رو به زلیخا هدیه میده ، زلیخا تو اولین نگاه یوسف رو میشناسه و میفهمه این کودک همون جوانی میشه که زلیخا تو رویا دیده بود. زلیخا سعی میکنه احساسشو نادیده بگیره ، اما رفته رفته دلباختگیش به یوسف چنان میشه که دیگه نمیشه نادیدش گرفت و به قول شاعر :
هزار جهد بکردم ، که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش ، میسرم که نجوشم..._
اگر به این نوع از حکایت ها علاقه مند هستید خوشحال می شویم در قسمت دیدگاه نظر خود را درباره این داستان با ما به اشتراک بگذارید.
4 هفته پیش
4 هفته پیش
1 ماه پیش
1 ماه پیش
1 ماه پیش
1 ماه پیش