آلویس پدر هیتلر از رابطهای خارج از ازدواج متولد شد و نام خانوادگی مادرش ماریا آنا شیکلگروبر به او داده شد. آلویس در 40 سالگی نام ناپدری خود یوهان گئورگ هیدلر را که گمان میرفت پدر بیولوژیکی اوست را برایش برگزید. هنگامی که این تغییر ایجاد شد نام خانوادگی او از نظر املایی به "هیتلر" تغییر یافت. دلیل این تغییر نامشخص است ممکن است عمدی یا صرفا یک اشتباه اداری بوده باشد.
پدر هیتلر پیش از آن که کلارا پولزل را به همسری برگزیند دو بار ازدواج کرده بود. آن زوج دارای شش فرزند بودند، اما تنها دو فرزندشان به سن بزرگسالی رسیدند. یکی از آنان آدولف بد و دیگری پائولا خواهر کوچکتر او.
آدولف هیتلر با وجود ارتباط اش با آلمان در واقع در آلمان متولد نشده بود. او در اصل یک تبعه اتریش بود. هیتلر در برانائو ام این مستقیما در مرز باواریا متولد شده بود و از دوران جوانی در مدرسه احساسات آلمانی به او القا شد. این امر در آن زمان غیرمعمول نبود، زیرا بسیاری از اتریشیها از دولت اتریش -مجارستان رنجیده خاطر بودند و خود را بیشتر آلمانی میدانستند تا اتریشی.
آلویس پدری سخت گیر بود و آدولف را به مدرسهای فرستاد که پسرش کاملا از آن متنفر بود. آدولف با معلمان اش جنگید و نمرات ضعیفی را کسب کرد. او هم چنین با پدرش دعوا میکرد و مورد ضرب و شتم قرار میگرفت. مادرش بسیار نرمتر و با وجدانتر بود، اما نمیدانست چگونه میتواند جلوی عصبانیت همسرش را بگیرد.
پدر هیتلر یک کارمند دولتی بود و برنامههایی داشت که پسرش راه او را دنبال کند. آدولف ایدههای دیگری داشت و به سمت خلاقیت زندگی کشیده شد. آلویس در سال 1903 پیش از اتمام مدرسه آدولف درگذشت. کلارا به پسرش اجازه داد مدرسه اش را تغییر دهد. او این کار را در سال 1904 مبلادی انجام داد و عملکردش در مدرسه بهبود یافت. هیتلر علیرغم جذب شدن به سوی هنر تا سال 1907 میلادی تصمیم نگرفته بود که میخواهد به یک هنرمند تبدیل شود.
او به وین نقل مکان کرد و تلاش نمود وارد آکادمی هنرهای زیبا وین شود. او در امتحانات ورودی سالهای 1907 و 1908 مردود شد. پس از آن به او پیشنهاد شد که توجه خود را به سمت معماری معطوف کند، اما آدولف یا پول یا شرایط لازم برای ادامه آن حرفه را نداشت.
شکست هیتلر در زمینه رشته و حرفه انتخابی خود تاثیر قابل توجهی بر روی وضعیت مالی اش گذاشت. او در جایی که میتوانست به عنوان کارگر مشغول به کار میشد و سپس سعی میکرد نقاشی هایش را بفروشد، اما نتوانست پول کافی برای تامین هزینههایش به دست آورد. در دسامبر 1909 پیش از آن که پول کافی برای نقل مکان به یک خوابگاه مردانه پیدا کند برای مدت زمان کوتاهی در یک پناهگاه بی خانمانها زندگی کرد. وضعیت هیتلر در سال 1913 با ارثی که به او رسید به شکل چشمگیری بهبود یافت و با آن پول به مونیخ رفت و در آنجا به دنبال کسب ثروت بیشتر بود.
هنگامی که جنگ جهانی اول در سال 1914 آغاز شد هیتلر بلافاصله به ارتش آلمان پیوست و برای جنگ به جبهه غرب اعزام شد. در آن سال او صلیب آهنین درجه دوم را دریافت کرد و در سال 1918 صلیب آهنین درجه یک را دریافت کرد. او یک دونده اعزامی شد و در کلاس افسران شناخته شده و مورد علاقه بود. او هم چنین در نبرد سَم* در سال 1916 از ناحیه پا مجروح شد و در سال 1918 بر اثر مواجهه با گاز خردل از ناحیه چشم دچار مشکل شد. جنگ در حالی که او در بیمارستان رو به بهبود بود به پایان رسید.
هیتلر تا زمان جنگ جهانی اول و در میانه آن سبیل بزرگی داشت. با این وجود، به او دستور داده شد که کنارههای آن را کوتاه کند تا بتواند ماسک ضد گاز را به راحتی بر روی صورت اش قرار دهد. نتیجه آن دستور سبیل مسواکی هیتلر بود که او آن را تا آخر عمر حفظ کرد.
رهبر آلمان علیرغم شهرت غیر انسانی خود در واقع با حیوانات مهربان بود. با ابتکار عمل هیتلر نازیها قوانینی را برای رفاه و آسایش حیوانات تنظیم و کردند و برخلاف قوانین انسان محور در سایر نقاط جهان در آن زمان قوانین آلمان بر اساس احترام به حیوانات به خاطر خود حیوانات و نه به خاطر منافع انسانها بود. بسیاری از مقامهای ارشد نازی حافظان محیط زیست و محیط بانان بودند از جمله "هرمان گورینگ" فرمانده نیروی هوایی آلمان که او نیز اظهار داشت که دوستدار حیوانات است و افرادی را که قوانین حفاظت را زیر پا گذاشته بودند به اردوگاههای کار اجباری فرستاد.
هیتلر به دلیل نفرت از امپراتوری اتریش - مجارستان تابعیت اتریشی خود را رها کرد. اگرچه او در جنگ جهانی اول برای آلمان جنگیده بود و متعاقبا وارد سیاست آلمان شد، اما تابعیت آلمانی نداشت. این امر او را از نامزدی منع کرد و او را در معرض خطر اخراج از آلمان قرار داد. این وضعیت در سال 1932 میلادی زمانی که وزیر کشور وقت هیتلر را به عنوان شهروند آلمانی پذیرفت و به او به سمتی اداری بخشید تغییر کرد.
به گفته "جوزف گوبلز" وزیر تبلیغات آلمان نازی گیاهخواری هیتلر مبنایی اخلاقی داشت. هیتلر قصد داشت بعد از جنگ کشتارگاهها را در سراسر رایش ممنوع کند. آلبرت اشپر دوست هیتلر نقل کرده بود که خیتلر چگونه بر سر میز شام داستانهای وحشتناکی از سلاخی حیوانات تعریف میکرد تا مهمانان اش را از خوردن گوشت منصرف سازد. هیتلر در سال 1938 زمانی که پزشکان او را تحت رژیم غذایی بدون گوشت قرار دادند گیاهخوار شد. هیتلر به جای پنهان کردن این واقعیت به گیاهخواری ادامه داد و به انتخاب سبک زندگی خود بسیار افتخار میکرد.
بلوندی که توسط "مارتین بورمان" منشی ویژه هیتلر در سال 1941 میلادی به او هدیه داده شد یک سگ از نژاد ژرمن شپرد بود که هرگز شخص هیتلر را ترک نکرد. هیتلر به بلوندی به شدت وابسته شد و در طول جلسات و نشستها برای بازی با بلوندی و آموزش ترفندها به آن استراحت میکرد. بلوندی در سال 1945 میلادی در کنار هیتلر چان اش را از دست داد. هیتلر پیش از شلیک به سوی خود به بلوندی کپسول سیانور خورانده بود تا زودتر بمیرد. البته بلوندی تنها سگی نبود که هیتلر صاحب آن بود. هیتلر در طول جنگ جهانی اول با یک سگ ولگرد از نژاد فاکس تریر آشنا شد که او را دنبال میکرد. هیتلر نام فوکسل را برای آن سگ انتخاب کرد و گفته میشود زمانی که در سال 1917 میلاید آن را از دست داد دچار اضطراب شده بود. هیتلر پیش از بلوندی صاحب یک سگ از نژاد ژرمن شپرد بود نژادی که او علاقه زیادی به آن داشت. هیتلر در سال 1942 میلادی یک سگ ژرمن شپرد دیگر را برای آن که جفت بلوندی باشد به خانه آورد و نام بلا را برای او انتخاب کرد.
اوا براون معشوقه هیتلر دو سگ اسکاتلندی از نژاد تریر به نامهای نگوس و استاسی داشت که آنها را از بلوندی دور نگه میداشت.
هیتلر پس از آن که به مقام صدراعظمی رسید برنامههای خود برای رونق اتوماسیون به مردم آلمان معرفی کرد. او برای طراحی "خودروی ملت" با فردیناند پورشه قرارداد بست و گفته میشود زمانی که طرح اصلی پورشه را مشاهده کرد دفترچه یادداشت و مداد را در دست گرفت و به طرح اصلی ویژگیهای گردتری بخشید. این که آیا این داستان درست است یا خیر شاید هرگز مشخص نشود، اما آن چه واقعیت دارد آن است که هیتلر مقدمات ساخت انبوه آن خودرو را فراهم ساخت و فولکس واگن بیتل را به آلمان معرفی کرد.
هیتلر عاشق موسقی بود و ریچارد واگنر آهنگساز مورد علاقه او بود. با این وجود، وقتی سوت میزد متوجه شد که تمایل خاصی به دو آهنگ دارد نخستین آهنگ " چه کسی از گرگ بد بزرگ میترسد" بود شاید بدین خاطر که هیتلر را به مثابه یک گرگ قلمداد میکرد و دیگری "وقتی آرزوی یک ستاره را داری بود" که زمانی که حال اش مساعد بود در حضور دوستان و مهمانان آن را اجرا میکرد.
زود بیدار شدن از خواب موضوعی است که بسیاری از افراد از آن لذت نمیبرند، اما هیتلر به طور کلی از آن حتی در طول جنگ خودداری ورزید. او معمولا حوالی ساعت 10 صبح از خواب بیدار میشد. در روز 6 ژوئن زمانی که نیروهای متفقین در روز معروف به "دی" در سواحل نرماندی فرود آمدند هیتلر تا ساعت 11 صبح خوابیده بود. حتی پس از اطلاع از حمله متفقین نیز او اعزام نیرو برای تقویت مواضع آلمان در نرماندی را به تعویق انداخت، زیرا متقاعد شده بود که تهاجم تنها یک تاکتیک انحرافی است.
* حمله سم نبردی در جنگ جهانی اول بین نیروهای امپراتوری بریتانیا و فرانسه در یک طرف و امپراتوری آلمان در طرف دیگر رخ داد. آن نبرد از روز 1 ژوئیه تا 18 نوامبر سال 1916 در هر دو سوی رودخانه سم در فرانسه رخ داد که در پایان فرانسه و بریتانیا تنها نوانستند 16 کیلومتر پیشروی کنند و پس از 5 ماه این نبرد خونین بی نتیجه پایان یافت.