انواع متن و شعر کوتاه برای قهوه

  سه شنبه، 26 بهمن 1400   زمان مطالعه 2 دقیقه
انواع متن و شعر کوتاه برای قهوه
قهوه یکی از محبوب ترین نوشیدنی های دنیا می باشد که طرفدار این نوشیدنی زیاد است.در این مطلب چند شعر کوتاه در خصوص این نوشیدنی خوش طعم به اشتراک گذاشته می شود.

قهوه بس تلخست کش نوشند مردم صبح و شام
لیک بس شیرین شود چون گشت با شکر عجین

***

من سال های سال از این خانه
بیرون نرفته ام که تو برگردی

یک بار هم که آمده ای ما را
مهمان به قهوه قجری کردی

***

درست مثل فنجان قهوه

که ته می کشد

پنجره

کم کم از تصویر تو

تهی می شود

***

از گمشدگی

از جوانی های خالکوبیشده

و ما

شکست خوردگان این داستانیم

قهرمانانی

ته نشین شده در قهوه و شب

کافه های شب

نام داستانی غم انگیز است

داستانی از رویا و رقص و ابر

***

فنجان قهوه

کافه های شب

نام داستانی غم انگیز است

داستانی از رویا و رقص و ابر

از گمشدگی

از جوانی های خالکوبی شده

و ما

شکست خوردگان این داستانیم

قهرمانانی

ته نشین شده در قهوه و شب

***

آدما میان و می رن، دنیای ما مثل کافه س
بغض شو بشکنه با اشک، هر کی از کافه کلافه س

مِنو تقصیری نداره، دلخوشی همیشه محوه
با شکر تحملش کن، قصه تلخه مثل قهوه

***

دلم تنگ می شود، گاهی
برای
یک «دوستت دارم» ساده
دو «فنجان قهوه» داغ
سه «روز تعطیلی» در زمستان
چهار «خنده» بلند
و
پنج «انگشت» دوست داشتنی

***

قهوه ات را بخور

آرام گوش کن

شاید با هم دوباره قهوه ای نخوریم

و فرصت دیگری نباشد

برای حرف زدن

***

شبیه جرعه ای از قهوه ی یخ کرده می مانی

که بعد از سال ها ماسیده باشد توی فنجانی

***

تن تو

چون فنجان شیرقهوه است

خوش رنگ و خوش عطر

و در آغوش گرفتن تو مطبوع است

چون نوشیدن شیرقهوه

در ساعت پنج عصر یک روز سرد زمستان

***

قهوه

تو به نقش قهوه اعتقاد داری

به پیش بینی

به بازی های بزرگ

من فقط به چشمانت

***

قهوه ام را تلخ می نوشم
شکر نه!
فقط کمی لبخند در فنجانم بریز
و
چند قطره از کهکشان نگاهت
آن قدر که فنجانم شیری شود

***

کنار هم نشستیم
قهوه سرد شد
ما گرم شدیم
سر حرف باز شد
لیلا شیرین بود
قهوه تلخ بود
لیلای گرم و شیرین
آقا! یه فنجان دیگه لطفا

***

قهوه ات را بخور
آرام گوش کن
شاید با هم دوباره قهوه ای نخوریم
و فرصت دیگری نباشد
برای حرف زدن

***

احتیاجی به مستی نیست
یک فنجان قهوه هم دیوانه ام می کند
وقتی میزبانم چشمان تو باشد …

***

خواندی تو قصه ی ته فنجان قهوه را

من را کنار یک زن عاشق رقم زدی

***

قهوه ام را تلخ می نوشم

شکر

نه! فقط کمی لبخند در فنجانم بریز

***

دانه های قهوه

سرنوشتی

جا مانده ته فنجان قهوه

جای تو خالی

تا آن را

تعبیر کنیم

***

قهوه چشمان توست
تیره، تلخ، اما آرام بخش و اعتیاد آور

***

احساس بدی دست می دهد
با مشاهده ی مردمی که
قهوه می نوشند و انتظار می کشند
کاش می توانستم آن ها را در خوشبختی فرو برم

آن ها به آن نیاز دارند
آن ها بیش از من به آن نیاز دارند

***

کافه را گرد دلتنگی گرفته

صندلی های خالی

فنجان هایی از تنهایی لبریز

***

بعد از یک فنجان قهوه و دو نخ سیگار

به هوایی سرد برمی گردم

در پی رویاهایم …

در پی تو …

***

تنهایی که تلخ باشد

تنهایی که سرد باشد

قهوه ات هرقدر شیرین و داغ باشد

بازهم تلخ و سرد است

***

چای ؟

قهوه ؟

نسکافه ؟

نمی دانم!

هر کدام دیرتر خنک و تمام شود

تا بهانه با تـو بودنم بیشتر شود

***

بوی قهوه این بار
اشیا را آشفته کرده
فنجان نشسته ی صبح
مشاجره ی عصر
پنجره ای که امشب به رودخانه باز نخواهد شد
قهوه ای دیگر بنوشیم

***

در کافه ، کنج دیوار ، روبروی هم و چه خوب قهوه را نخوردیم!

حرف هایت به اندازه ی کافی تلخ بود

***

تو

پاییز

قهوه

سیگار

اکنون کنارم هست

پاییز

قهوه

سیگار

اما تو

***

اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم

پس قهوه خانه ها به چه درد می خورند ؟

***

نمی طپد دل خون گشته در غبار هوس

سراغ قهوه بجام شراب دشوار است

***

کسی برایم قهوه بریزد

کسی که فال مرا می داند

کسی که حال مرا می فهمد


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
نظر خود را به اشتراک بگذارید
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها   
آخرین تصاویر