اینجا پاییز است
و ابرها شتابی در باریدن ندارند
و ساعت دیواری
عقربه هایش را روی گذشته جا گذاشته
اینجا هنوز یک رز صورتی
گوشه ی باغچه هست
که می خواهد از مسیر دست های تو
به موهای من برسد
***
گذشته ام را به باد داده ام
تا اندوهم را نشناسی
مرا با رنگین ترین پیراهنم به یاد بیاور ای عشق
من تمام فصل های سال ام
که در حیاط خانه ی تو رنگ به رنگ می شوم
***
به نام خداوند مهر آفرین
خاطرات کودکی
در هوای پاک و صاف
در دهی آب زلال یک رود
ده نشینی بیش نیستم امروز.
گویم ازسخن کوتاه دل
بازبان بی زبانی
درد و دل یارب کنان
تسبیه بابا کنار جانمازش
وقت ذکر و تکبیر با خداست.
مادرم بوی قرآن می دهد
بعد آن راز و نیاز
بهترین تفریح هم کار ماست.
خورشید هم از بام ایرانمان بیرون زده
ساقه شکن دردستان پدر
یک سبد هم در دست مادر است
من هم آن دست دیگر مادرم
لنگ لنگان پای کوبان می رویم
تا بر سر نعمت رحمان رسیم.
پدر و مادرم مشغول برداشت نعمتها شدند
من هم در کنار دستشان مشغول شدم
نیم نگاهی بر دست پدر
نیم نگاهی هم در دستان مادر دوختم
بعد از آن نگاه
ساقه ی اول شکستم باخدا.
***
دیگر پاک نمی شوند
نه لکه ی چای از روی رومیزی
و نه خاطره ی انگشت های تو از خاطرم
یک فنجان چای خورده ای
و دیگر هیچ چیز مثل گذشته نیست
***
می ترسم چشم بردارم و
تلافی تمام قایم باشک های گذشته را
سرم در آورده باشی
می ترسم این زمانه لعنتی
آنقدر بزرگت کرده باشد
که دیگر زیر چادر مادرت جا نشوی
***
کجا پناه گرفته ای
پرنده ی پرهیاهوی گرمسیر
کجا آشیان ساخته ای
وقتی از تمام مرزها
و برجک ها
و جاده ها
گذشته ات به سمت تو شلیک می کند
***
اصلا هیچوقت برنگرد
در این خانه نه گلی مانده
که بوی روزهای گذشته را بدهد
نه آینه ای
که تو را به روی خودش بیاورد
***
به نقد حال چو صائب کسی که کرد قناعت
غم گذشته واندیشه مال ندارد
***
نمی گویم به این دیوانه بازیهام عادت کن
فقط مثل گذشته با دل تنگم رفاقت کن
***
قطره قطره اگر چه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همان که می پنداشت
به یکی جرعه اش خراب شدیم
رنگ سال گذشته دارد همه ی لحظه های امسالم
***