امسال در حالى هفته کتاب و کتابخوانى برگزار مىشود که وضعیت کتاب در شرایط «پدر بزرگ» بهسر مىبرد. شاید بپرسید که این دیگر چه تعبیرى است؟! اجازه دهید نخست داستان پدربزرگ را برایتان نقل کنم. در اواخر حکومت اتحاد جماهیر شوروى، برخى از عزیزان هموطن ارامنه کشورمان هوس مهاجرت به ارمنستان به سرشان زده بود. در این میان خانوادهاى تصمیم به رفتن مىگیرند؛ اما از ترس اینکه مبادا از اینجا رانده و از آنجا مانده نشوند، قرار بر این مىشود که یکى از اعضاء خانواده ابتدا به ارمنستان برود و پس از اطمینان از وضعیت آنجا بقیه خانواده هم عازم آنجا شوند. به دلیل ترس از حکومت شوروى، تصمیم مىگیرند که فرد مسافر بهجاى نامهنگارى و شرح وضعیت آنجا، او عکسى دستهجمعى از بستگانشان در آنجا تهیه و به ایران ارسال کند؛ بدین نحو که نشانهاى در آن باشد. این نشانه بدین قرار بود که اگر پدربزرگ در عکس ایستاده باشد، یعنى وضع آن دیار مطلوب است؛ اگر پدربزرگ بر روى صندلى نشسته باشد، یعنى وضع بَدَک نیست؛ اگر پدربزرگ روى زمین نشسته باشد، یعنى وضع بد است و اگر پدربزرگ در عکس خوابیده باشد، یعنى وضع بسیار بد و فاجعهبار است.
مسافر مذکور پس از رسیدن به ارمنستان، پس از چند روز عکس را نهیه و به ایران ارسال مىکند. خانواده خوشحال از دریافت عکس، پاکت را باز و چشمشان به پدربزرگ مىافتد که نهتنها خوابیده، بلکه دَمَر شده و همه بالاى سر او زارى مىکنند. این از داستان پدربزرگ!! و حالا پدربزرگ ما یعنى کتاب و کتابخوانى نهتنها باید برایش زارى کرد، که باید گفت در حال تشییع جنازهاش هستیم. چرا چنین شده است؟!
فرهنگ و از جمله مهمترین رکن این فرهنگ، یعنى کتاب در کشور ما داراى مسئولى است به نام «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى» وزارتخانهاى که به جرئت مىتوانم بگویم عِرض خود مىبرد و زحمت ما مىدارد!! در زبان فارسى ما ضربالمثلى هست که مىگوید: «آدم همهکاره، هیچکاره است!» و «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى» واقعآ مصداق این ضربالمثل است. وقتى در این چهل و اندى سال گذشته در جایى مثل «مجلس شوراى اسلامى» که مهمترین رُکن از ارکان سهگانه کشور است هیچگاه «کمیسیون فرهنگى» آن به پانزده نفر، نرسیده است و تازه هر نمایندهاى که در هیچ کمیسیونى راه پیدا نمىکند،
از سر ناچارى عضو «کمیسیون فرهنگى» مىشود، نتیجهاش آن است که باید چنین وزارتخانه گُل و بلبلى داشته باشیم؛ چرا که هیچ وقت این کمیسیون هیچ بازخواست و گزارشى از این وزارتخانه نمىخواهد و آنها به اَمان خدا رها شده و هر روز یک فیل جدید به هوا مىفرستند. هر وزیر و هر معاون فرهنگى که شما بر سر این وزارتخانه بگمارید، جز مقدارى آمار و عدد چیزى به شما تحویل نمىدهند.
به وزیر نامه نوشتم که آنچه شما درباره تولید کاغذ و خودکفایى آن بیان مىکنید، توهمى بیش نیست. اگر کاغذى هم تولید کردید، نمىتوانید حتى به افغانستان هم صادرش کنید. فکر مىکنید پاسخ وزیر محترم چه بود؟ مرحمت کرده و نلفنى فرمودند: ما را دعا کنید!!!!
اما تازهترین فیلى که هوا کردهاند آن است که رئیس جدید اداره کتاب حاصل بیست سال گذشته اسلافشان را در حال به باد دادن هستند. ایشان دستور دادهاند تمام اختیارات واگذار شده به استانها براى بررسى کتاب را بازپس بگیرند. شما را فقط توجه مىدهم به هزینههایى که در این بیست سال از جیب این ملت صرف ساختن این ساختار در استانها شده است!! حالا ما و این کهنه دلقى کاتش در آن توان زد. دوستان بیایید با هم به جشن و شادى و هلهله این وزارتخانهچىها برویم و به آنها تبریک بگوییم که... از طلا گشتن پشیمان گشتهایم، لطف فرموده ما را مس کنید!