ببند زخم مرا که این پیاله ی خون دخیل بستن توست
ببند زخم مرا که آنچه میکشدم غم شکستن توست
بدوز بال مرا که پر کشیدن من پل پریدن توست
بپرس حال مرا که آخرین نفسم هوای دیدن توست
تویی که هم قفسی ببین که من نفسی
نمیکشم تو اگر به داد من نرسی
دل غریب مرا اگر تو دل ندهی زمانه میشکند
امید روشن ما به دست سنگی غم شبانه میشکند
دریغ اگر من و تو به جای این گله ها پناه هم نشویم
دریغ اگر من و تو به شوق بودن هم حریف غم نشویم
تویی که هم قفسی ببین که من نفسی
نمیکشم تو اگر به داد من نرسی