ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم،
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم
نیما یوشیج
***
تو مرا آزردی ...
که خودم کوچ کنم از شهرت ،
تو خیالت راحت !
میروم از قلبت ،
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی...
برنمی گردم ، نه !
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ...
عشق زیباست و حرمت دارد ...
"سهراب سپهری"
***
برای صبح شدن
نه به خورشید نیاز است
نه خنده های باد ؛
چشم هایت را که باز کنی،
موهایت که پریشان بشود،
زندگی
عاشقانه طلوع خواهد کرد...!
"مینا_آقازاده "
***
به جای خواب،
تو به بند بند وجودم می آیی
و من می خندم،
بغض می کنم،
بالشم که خیس شد
عقربه ساعت که به
صبح نزدیک شد،
نه! تو هنوز هم
خیال رفتن نداری!
و این قصه هر شب ادامه دارد ...
"برمودا "
***
زنده ام،
هرچه زدی تیغه به شریان نرسید
خیز بردار ببینم خطری هم داری؟
" علیرضا آذر "
***
ای نیم تو سنگ و نیم دیگر آهن
با این همه غم ببین چه کردی با من
پاییز شدم ... دعایت مقبول افتاد
حالا دل تو بهار ؛ چشمت روشن !
حنظله ربانی
***
خسته ام خیلی خسته …
از دوست داشتن آمده ام !
و اگر تمام عمر استراحت کنم و همه ی آرامبخش های دنیا را ببلعم خوب نمیشوم …
خسته ام، خیلی خسته
از جنگ آمده ام !
من مدت ها برای دوست داشته شدن جنگیدم
زنده برگشتم اما… با مین های خنثی نشده در اطرافم
با نارنجک های از ضامن جدا شده در دستانم
و گلوله های باقی مانده در تنفگم
زنده برگشتم اما…پر از خاطره!
از غافلگیر شدن میترسم…
از لحظه های تنهایی
از مین هایی که قرار است زیر پایم بترکند
وخاطره هایی که در مغزم …
فرشته رضایی
***
بس که لبریزم از تو …
میخواهم بدوم در میان صحراها
سر بکوبم به سنگ کوهستان
تن بکوبم به موج دریاها
من به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباست …
“فروغ فرخزاد”
***
کمى نخند
کمى دور شو
کمى بد باش
که هر چه مى کشم از دست مهربانى توست
“یاسر قنبرلو”
***
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن
ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است…
“سهراب سپهری”
***
و من
همه ی جهان را
در پیراهن گرم تو
خلاصه می کنم !
“احمد شاملو
***
روزش مهم نیست،
همه چیز به خنده ى اول صبحت بستگى دارد…
کافیست بخندى،
تا تمام روز را در آسمان قدم بزنم
امتحان کن
“علی قاضی نظام
***
نام تو
اگر چه بهترین سرود زندگیست…
من…!!!
تو را به خلوت خدایی خیال خود
“بهترینِ بهترین من” خطاب می کنم
بهترین بهترین من….!
“فریدون مشیرى”
***
حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزاب ها
به بی راهه و راه ها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جُستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم
“شمس لنگرودی”
***
می شناسمت!
چشم های تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغ هاست؛
می شناسمت …
“محمدرضا شفیعی کدکنی”
***
هوا سرد است
من از عشق لبریزم
چنان گرمم
چنان با یاد تو در خویش سرگرمم
که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته است
هوا سرد است اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی می کند فصل بهاران یا زمستان است؟
تو را هر شب درون خواب می بینم…
تمام دسته های نرگس دی ماه را در راه می چینم
و وقتی از میان کوچه می آیی
و وقتی قامتت را در زلال اشک می بینم
به خود آرام می گویم:
دوباره خواب می بینم!
دوباره وعده ی دیدارمان در خواب شب باشد
بیا…
من دسته های نرگس دی ماه را در راه می چینم
***
کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد
روح گل رنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می کند ای غنچه رنگین، پرپر
من در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
“فریدون مشیری”
***
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره، نی زن که دائم می نوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه
خود را دارد اندر پیش
نیما یوشیج
***
چند صباحی است
عاشقی گناه شده و
عاقلان بی گناه ما را سرزنش می کنند
ما را خیالی نیست
چرا که اگر عاشقی گناهست، ما غرق گناهیم
“مهدی اخوان ثالث”
***
کلماتی برای توصیف احساسم نسبت به تو ندارم
من خوشبخت ترین مرد روی زمین هستم
لمس دستان تو، لبخند زیبایت و حضورت
من را شیفته و گرفتار کرده است
اگر تنها یک آرزو داشته باشم، یک هدف والا
آن آرزوی کنار تو بودن برای همیشه است.
دوستت دارم عشقم
***
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر
نمی شود پاییز
فضای نمناک جنگلی اش
برگ های خسته ی زردش
غمگین تر از نگاه تو باشد
نمی شود که تو باشی،
من عاشق تو نباشم
“نادر ابراهیمی”
***
کوه؛
با نخستین سنگ ها آغاز می شود
انسان؛
با نخستین درد …
من؛
با نخستین نگاه تو
آغاز شدم …
“احمد شاملو”
***
تا قبل از
در آغوش گرفتنش،
گمان می کردم
زندگی فقط
زنده بودن است…
“سید علی صالحی ”
***
کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عشق
از دلم می گذرد
روح گل رنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می کند ای غنچه رنگین، پرپر
من در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
“فریدون مشیری”
***
ماندن
به پای کسی که دوستش داری
قشنگترین
اسارت زندگی است ..
“حسین پناهی”
***
خستگی را
آغوش تو در می کند …
وقتی نیستی
عجالتاً
چای می خوریم
چه کنیم…؟!
“علیرضا روشن”
***