به گزاش پایگاه خبری تحلیلی به نقل از همشهری آنلاین، در مورد شگفتانگیز بودن این موجودات همین بس که داستانها و افسانههای زیادی در موردشان سینه به سینه نقل شده که در بعضی از آنها از آناکونداهای غولپیکر چند صد کیلویی هم حرف زده شده است. داستانهایی که حتی شنیدنشان هم مو به تن آدم راست میکند. از افسانهها که بگذریم، در واقعیت هم اتفاقهایی رخ میدهد که دست کمی از داستانهای کهن ندارند. دیده شدن آناکوندای صد کیلویی و تمساح عظیمالجثهای که افراد بسیاری را به کام مرگ کشاندهاند.
کارگران راهسازی مثل همیشه در ماه آگوست 2010 در جاده جنگلی خارج از شهر گوپینگ در استان جیانگزی چین مشغول به کار شدند تا مسیر مشخصی را از هر چه درخت و گل و گیاه است، پاک کنند تا بتوانند آنجا را جاده بکشند. غافل از اینکه تا لحظاتی دیگر با صحنهای وحشتناک و باورنکردنی روبهرو خواهند شد.
هیچکس باورش نمی شد که در این جاده جنگلی چنین مار غول پیکری پیدا شود و برای همین خیلی ها با آن عکس یادگاری گرفتند
چنگکهای بلدوزرها یکی پس از دیگری در خاک فرو میرفتند و حجم زیادی از زمین را میکندند. یکی از رانندهها برای سومین بار بود که چنگک را در خاک فرو برد، تمام خاکهای برداشته شده خونی بود و چنگک بعدی منظرهای باورنکردنی را پیش روی کارگران قرار داد. جسد آناکوندایی عظیمالجثه در حالی که روی چنگک آویزان بود همه را به وحشت انداخت. اگرچه این حیوان مرده دیگر هیچ خطری نداشت اما بسیاری از کارگران پا به فرار گذاشتند.
راننده با دیدن این منظره، دچار چنان شوک سنگینی شد که تا قبل از رسیدن به بیمارستان، دچار حمله قلبی شد.
بیشتر کارگرانی که مشغول کار بودند با دیدن مار پا به فرار گذاشتند و تنها چند نفری دوباره به محل بازگشتند تا از نزدیک آناکوندای غول پیکر را مشاهده کنند
به گفته کارگرانی که از نزدیک شاهد ماجرا بودند این آناکوندای عظیمالجثه نزدیک به 300 کیلوگرم وزن و قد و قواره بلندی داشت. به گفته کارگران، هنگام کار آنها با مارهای دیگری ازجمله بوآ نیز برخورد کرده و حتی یک آناکوندای دیگر هم دیده شده بود که احتمالا به دلیل سر و صدای زیاد ماشینهای راهسازی فرار کرده بود اما هیچکدام از آنها به این بزرگی نبودند. این خبر داغ نخستین بار در سایت خبری «پیپلز دیلی» که یکی از خبرگزاریهای معتبر چین است قرار گرفت.
بعد از اینکه آناکوندای مرده از خاک بیرون آورد محلی ها آن را داخل جعبه چوبی قرار دادند تا مسئولان یکی از باغ وحش های چینی آن را برای نگهداری در موزه ببرند
مدتی بود که تعدادی از بومیان شمال زیمبابوه ناپدید شده بودند و هیچ خبری از آنها نبود تا اینکه محلیها به مسوولان پارک ملی این منطقه این خبر را رساندند و ادعا کردند که کروکودیل غولپیکری را دیدهاند و مطمئنا همین کروکودیل راز ناپدید شدن بومیها را در دل دارد. به این ترتیب استیو کارل به همراه مسوولان پارک جنگلی راهی محل موردنظر شد. استیو یک شکارچی آماتور بود اما خیلی خوب میدانست که کروکودیل های آدمخوار رفتار متفاوتی با دیگر کروکودیلها دارند و بسیار وحشیتر از آنها هستند.
تمساح آدمخواری که در شمال زیمبابوه زندگی می کرد بسیاری از بومیان را خورده بود تا بالاخره خودش شکار شد
شکارچی به همراه چند نفر دیگر به منطقهای که مردم نشانی آن را داده بودند و میگفتند کروکودیل را آنجا دیدهاند؛ رفت. حدس اهالی روستا درست بود.حیوانی عظیمالجثه در کنار برکه نزدیک روستا هیکل درشت و سنگین خود را پهن کرده بود و حمام آفتاب میگرفت. استیو از دور اسلحهاش را به سمت حیوان نشانه رفت و بدون اینکه فرصت کوچکترین حرکتی به او بدهد، شروع به شلیک کرد. اولین گلوله کارساز نبود. استیو پشتسر هم شلیک میکرد و هنوز جانور جان در بدن داشت.
بیست و پنجمین گلوله که شلیک شد، کروکودیل هیچ حرکتی نمیکرد و دیگر مرده بود. با کشته شدن کروکودیل مردم زیادی برای دیدن او جمع شده بودند. ازدحام آنقدر زیاد بود که مأموران پارک فقط طول کروکودیل را که به پنج متر میرسید، توانستند اندازهگیری کنند. جالب اینجاست که بومیها در کنار این کروکودیل بزرگ عکس یادگاری هم گرفتند.