لطیفه های بانمک و خنده دار کودکانه

  چهارشنبه، 19 آبان 1400   زمان مطالعه 2 دقیقه
لطیفه های بانمک و خنده دار کودکانه
لطیفه های خنده دار کودکانه هم بامزگی خودشان را دارند و برای کودکان دختر و پسر بسیار جالب و بامزه هستند. در این بخش مجموعه ای از متن، جوک و لطیفه خنده دار کودکانه را آماده کرده ایم و امیدواریم که لحظات شادی را داشته باشید.

لطیفه های باحال کودکانه

خندیدن لازمه یک زندگی شاد است چرا که اگر شادی و هیجانات مفرح در زندگی نقشی نداشته باشند بسیار کسل کننده و تکراری می شود در ادامه این بخش با سری جدید طنز نوشته های این سایت لحظاتی شاد و پر از خنده را تجربه کنید.

ایموجی خنده

قصه تکراری

روزی روباهی می رود پیش کلاغی و می گوید: به به. عجب دمی، عجب پایی!!

کلاغ با خونسردی می گوید: کجای کاری بابا! من خودم دوم راهنمایی ام.

😆😆😆😆😆😆

بچه همسایه

ز یک نفر می پرسند: «چند تا بچه داری؟

چهار تا از انگشتانش را نشان می دهد می گوید: «سه تا»

همه تعجب می کنند و می گویند: «اینها که چهار تاست»

او انگشت کوچکش را نشان می دهد و می گوید: «این بچه همسایه مان است،ولی همیشه خانه ماست»

😆😆😆😆😆😆

جنگل

پسری که تا به حال جنگل ندیده بود، با دوستش به جنگل رفت

دوستش به او گفت : اینجا جنگل است

پسر جنگل ندیده گفت : این درخت ها نمی گذارند جنگل را ببینم

😆😆😆😆😆😆

مشکل آسانسوری

یک نفر سوار آسانسور می شود، می بیند نوشته اند: ظرفیت :12 نفر

با خودش می گوید :عجب! حالا 11 نفر دیگر را از کجا بیاورم؟

😆😆😆😆😆😆

سلمانی

کچلی به سلمانی میرود همه نگاهش می کنند

میگه : چیه ؟ اومدم آب بخورم !!

😆😆😆😆😆😆

لامپ سوخته

یک لامپ برق سوخت

صاحبش به آن پماد سوختگی مالید

😆😆😆😆😆😆

انگشت

یک روز یک نفر پطروس فداکار را با دهقان فداکار قاطی می کند

انگشت می کند تو چشم راننده ی قطار

😆😆😆😆😆😆

امرار معاش و نویسندگی

سعید به دوستش محسن: برادرت که به خارج رفته ، از چه راهی امرار معاش می کند؟محسن : از راه نویسندگی.

سعید : چه می نویسد؟

محسن : هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.

😆😆😆😆😆😆

جمله سازی

معلم : امیر جان ، با حمید یک جمله بساز.

امیر : شما چقدر شبیه همید!

😆😆😆😆😆😆

جمله رمزی

حسن پس از شرکت در امتحانات پایان سال ، به همکلاسی اش گفت : ما می خواهیم به مسافرت برویم. لطفا نمره های مرا بپرس و اگر تجدید شده بودم ، به صورت رمزی به من خبر بده. اگر از یک درس تجدید شده بودم ، بگو : سلیم به تو سلام می رساند. اگر هم از دو درس تجدید شدم بگو : سلیم و برادرش سلام می رسانند.

حسن بعد از مدتی نامه ای از همکلاسی اش دریافت کرد که در آن نوشته بود: خانواده سلیم همگی سلام می رسانند!!

😆😆😆😆😆😆

امتحان

پزشک : خوب پسرم! حالا باید دندانهایت را امتحان کنم.

پسر بچه : آقای دکتر! امتحان کتبی یا شفاهی؟؟؟

😆😆😆😆😆😆

پلیس

اولی : پدر من با یک حرکت دست می تواند یک کامیون را نگه دارد!

دومی : مگه پدرت چه کاره است؟

اولی : پلیس!!


برچسب: جوک
3 دیدگاه

  دیدگاه ها
یه دختر
4 سال پیش

جالب بود.جدید بود. باحال بود
بازدیدکننده
4 سال پیش

در پاسخ به: عالی بود
اصلا خندار نبود
علی صفری
4 سال پیش

عالی بود
از سراسر وب   
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها