به گزارش پایگاه خبری تحلیلی ساعدنیوز به نقل از جهان نیوز، خاندان پهلوی و شخص شاه فاقد هر نوع تربیت ایرانی و اسلامی بودند. مشاهدات و مکاتبات بجامانده از آنها حاکی از بحران جدی اخلاقی در آن خانواده است. در راستای نشان دادن ابعاد این بی اخلاقی دو خاطره از اسدالله علم(وزیر دربار) یکی از نزدیکترین چهرههای سیاسی به محمدرضا شاه پهلوی را در ادامه میخوانید:
شاه و خواهر دیوانه!
اشرف خواهر دوقلوی محمدرضا شاه از ابتدای سلطنت برادرش تا آخرین دقایق عمر او نقش سرنوشت سازی در سیاستگذاریهای سلسله پهلوی داشت. او زنی ماجراجو و قدرت طلب بود و در این راه از خرج پول و صرف نیرو ابایی نداشت. به همین دلیل مصدق وقتی به نخست وزیری رسید، اشرف را به علت دخالت در امور سیاسی و همچنین شهرت او در فساد اخلاقی و اقتصادی و نقش داشتن در کشتار مردم بیگناه در قیام 30 تیر، از کشور تبعید کرد. اما پس از پیروزی کودتا و رفع محدودیت های وضع شده از سوی مصدق بر او، با خواستههای افزونتر به ایران بازگشت.
اما این بار شاه برای جلب نظر مردم و کسب مشروعیت اجازه دخالت در امور سیاسی را به خواهر خود نداد. به همین خاطر او به این فکر افتاد که میتواند در کنار سرپوش نهادن بر جنایات رژیم، بر مسند دبیرکلی سازمان ملل بنشیند و خود را به عنوان چهرهای بینالمللی و ماندگار به جهان بشناساند و به این انگیزه، تکاپو و تلاش خود را بیش از بیش کرد. اما این تلاشهای او نیز هرگز به ثمر نرسید.
علم در خاطراتش میگوید: از آنجا که اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت «این خواهر من روزبه روز دیوانه تر میشود. تمام علائم یائسگی است. حرص و آزش برای مال اندوزی ارضاشده، حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است. انتظار دارد من رویاهای شخصی یک آدم را مقدم بر منافع ملی قرار بدهم اگر یک سرسوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی میکردم ولی چون خواهر من است خیال میکند میتواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبی های او حقیقتا نامعقول است.» دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرابخوانیم. در حال حاضر او رئیس هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل است.
شوخی مستهجن شاه با مادرش
در بخش دیگری از خاطرات علم آمده است: سرشام {اعلی حضرت} سر به سر مادرش میگذاشت، و از او میپرسید واقعاً پدرش را چقدر دوست داشته. مادرش گفت «آخر چطور میتوانستم او را دوست داشته باشم؟ بیشتر اوقات از دستش عصبانی بودم». شاه در پاسخ گفت «اما مادر، این خودش دلیل عشق است. آدم که از دست کسانی که برایش بی تفاوت هستند عصبانی نمیشود. خلاصه همین طور سربهسر او میگذاشت و با سوالاتی از قبیل اینکه چند شب در هفته را با هم میگذارندند و در این شبها دقیقاً چه کار میکردند او را شرمزده کرد.
لازم به ذکر است که فرزندان مذکور و خواص رضاخان همگی از لحاظ تربیتی دچار مشکلات عدیدهای بودند. اختلاف بین مادران آنها، سبک زندگی و رفتار رضاخان، ممنون قدرت، فساد حاکم بر دربار و اطرافیان از آنان چهره هایی ساختارشکن ساخته بود. آنها نه پایبند به مسائل اخلاقی بودند و نه به امور شرعی توجهی داشتند حتی حرمت سنتهای ایرانی را هم حفظ نمیکردند.