مت هیگ روزنامهنگار و نویسندهی پرفروش انگلیسی است که کتابهای داستانی و غیرداستانی بسیاری را برای بزرگسالان و کودکان نوشته است. اغلب آثار او در ژانر داستانی گمانهزن نوشته شدهاند. از تحسینشدهترین آثار او میتوان به «دلایلی برای زنده ماندن» و «کتابخانهی نیمهشب» اشاره کرد.
افسردگی یکی از مهمترین بیماریهای روحی است که برخلاف باور عمومی، محدود به هیچ قشر خاصی نبوده و به راحتی میتواند زندگی افراد را در هر قسمت از جامعه که باشند تحتالشعاع قرار دهد. شاید تاکنون گمان میکردید که افسردگی تنها گریبانگیر معمولیترین افراد مثل من و شما خواهد شد؛ اما کتابی که در دست دارید، به شما نشان خواهد داد که چه بسیار مشاهیری وجود داشته و دارند که سالهای طولانی از عمر خود را با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کردهاند. در کتاب دلایلی برای زنده ماندن (Reasons to Stay Alive) شاهد تجربیات زیستهی مت هیگ (Matt Haig) با بیماری افسردگیاش خواهید بود. او هر آنچه که ضروریست دربارهی این بیماری بدانید مورد بحث و بررسی قرار میدهد و در نهایت راهکارهایی برای مقابله با این بیماری در اختیارتان میگذارد. موثرترین نکتهای که مت هیگ در این کتاب بر آن تأکید دارد؛ قدرت عشقورزی و محبت است. او به صراحت بیان میکند که یکی از دلایلش جهت بهبودی، عشق و حمایت خانوادهاش بوده است. یکی از بهترین نکات این کتاب که آن را کمی با آثار انگیزشی دیگر متفاوت میکند، مقایسهی جنجالی نویسنده میان خود اکنون و خود پیشینش است؛ در واقع خود پیشین همان فرد افسردهای است که به همهچیز نگاهی منفی دارد و خود اکنون نسخهی بهبود یافته و امیدوارش به زندگی است. چه به افسردگی مبتلا باشید و چه نباشید، مطالعه این کتاب برای شما اجباری است؛ چرا که خواندن بسیاری از صفحات آن انگیزه و امید را در وجود شما جاری خواهد ساخت و با یادآوری نعمتهای بزرگی که در اختیار دارید، شما را بیش از پیش نسبت به داشتههایتان آگاه خواهد کرد.
صادقانه و به طرز شگفتآوری خندهدار. مت هیگ یادآوری میکند که هر چقدر زندگی ناامید کننده به نظر برسد اما در واقعیت هرگز چنین نیست. (نیویورک تایمز)
این کتاب دلایل زنده ماندن برای همه کسانی که با افسردگی دست و پنجه نرم کردهاند را به زیبایی شرح میدهد. خواندن این کتاب برای تمام کسانی که از افسردگی رنج میبرند ضروریست. (Book Reporter)
بدون شک این کتاب ناجی زندگی بسیاری از افراد خواهد بود. (Amanda Craig)
اما در نهایت، هرکسی برای زندگیکردن بیشتر شهامت میخواهد، تا کشتن خودش. (آلبر کامو - یک مرگ شاد)
طوفان که تمام شود، بهیاد نخواهی آورد که چگونه از آن گذشتی و جان سالم به در بردی؛ حتی مطمئن نخواهی بود که طوفان واقعا تمام شده باشد؛ اما یک چیز مسلم است؛ از طوفان که بیرون آمدی، دیگر آن کسی نخواهی بود که پا به طوفان گذاشت. معنی طوفان همین است. (هاروکی موراکامی - کافکا در ساحل)
تنها چشمانت را ببند و نفست را در سینه حبس کن؛ همهچیز واقعاً زیبا میشود. (استیون اسپیلبرگ - برخورد نزدیک از نوع سوم)
روزی را که منِ قبلیام مرد، به خاطر دارم. با یک فکر شروع شد؛ در این میان، یک چیزی داشت غلط پیش میرفت. این شروعش بود، قبل از آنکه درست بفهمم چه چیزی است. بعد از گذشت یک لحظه یا بیشتر، احساس عجیبی درون سرم بهوجود آمد؛ فعالیتی عجیب در پشت جمجمهام، نهچندان بالاتر از گردن؛ مخچه. یک ضربان یا پرپرزدن شدید، طوری که انگار پروانهای در آن گیر افتاده بود، همراه با احساس گزگز. آن موقع هنوز درمورد تأثیرات فیزیکی عجیبی که در اثر افسردگی و اضطراب ایجاد میشوند، چیزی نمیدانستم؛ فقط فکر میکردم در حال مرگ هستم. بعد، قلبم شروع به رفتن کرد و کمی بعدتر هم خودم رفتم. غرق شدم؛ بهسرعت، درون واقعیتی تازه و خفهکننده غرق شدم. بیش از یک سال طول کشید تا دوباره حتی احساس کنم نیمهعادیام. تا آن مرحله، هیچ درک یا اطلاع دقیقی از افسردگی نداشتم؛ جز اینکه میدانستم پس از تولد من، مادرم برای مدت کوتاهی از آن رنج میبرده و اینکه جد پدریام، با خودکشی به زندگیاش پایان داده است. بنابراین فکر میکنم که یک سابقۀ خانوادگی وجود داشت؛ اما این چیزی نبود که من چندان به آن فکر کرده باشم. بههرحال، من بیستوچهار سال سن داشتم. در اسپانیا زندگی میکردم؛ در یکی از گوشههای آرام و زیبای جزیرۀ ایبیزا. ماه سپتامبر بود؛ دو هفته بعد، پس از شش سال زندگی دانشجویی و مشاغل تابستانی، به لندن برمیگشتم. تا آن جا که میتوانستم، بزرگسالبودن را به تأخیر انداخته بودم و حالا، همچون ابری ظاهر شده بود؛ ابری که سر باز کرده بود و داشت بر من میبارید. عجیبترین واقعیت درمورد ذهن، این است که شدیدترین و بیشترین اتفاقات میتوانند در آن جریان داشته باشند، اما هیچ کس دیگری آنها را نبیند. دنیا شانه بالا میاندازد؛ ممکن است مردمکهایتان گشاد شوند یا پوستتان از شدت عرق برق بزند؛ اما ممکن نبود کسی مرا در ویلا ببیند و بفهمد چه احساسی دارم؛ ممکن نبود بفهمد در چه جهنم عجیبی به سر میبرم، یا چرا مرگ به آن اندازه فکر خوبی بهنظر میرسد. سه روز در رختخواب ماندم، بیآنکه بخوابم. نامزدم، آندرهآ، در فواصل منظم با آب یا میوه وارد اتاق میشد که بهسختی میتوانستم آنها را بخورم.
مقدمۀ مترجم
این کتاب غیرممکن است
یک یادداشت، قبل از آنکه درست راه بیفتیم
سقوط
روزی که من مُردم
چرا درک افسردگی دشوار است؟
چشماندازی زیبا
گفتگویی میان زمان - بخش اول
قرصها
قاتل
چیزهایی که مردم به افسردهها میگویند، درحالیکه در سایر موقعیتهای مرگآور به زبان نمیآورند
درمان کاذب منفی
حسکردن باران بدون چتر
زندگی
ابدیّت
امیدی که به واقعیت نپیوست
طوفان
علائم من
ذخیرۀ روزهای بد
چیزهایی که افسردگی به شما میگوید
واقعیتها
واقعیتهای خودکشی
واقعیتهای افسردگی
سر تکیه دادهشده به پنجره
یک کودکی کاملاً طبیعی
یک دیدار
مرد که گریه نمیکند
فرودآمدن
شکوفۀ گیلاس
ناشناختههای ناشناخته
مغز، خودِ بدن است - بخش اول
روانی
روزهای جِنگاعلائم هشدار
شیاطین
موجودیّت
صعود
مواردی که در طول اولین حملۀ عصبی به آنها فکر میکنید.
مواردی که در طول هزارمین حملۀ عصبی به آنها فکر میکنید.
هنر تنها راهرفتن
گفتگویی میان زمان - بخش دوم
دلایلی برای زندهماندن
عشق
در کنار کسی که از اضطراب یا افسردگی رنج میبرد چگونه باشیم؟
یک لحظه پیشپا افتاده
اتفاقاتی که برای من افتادند و بیش از افسردگی موجب احساس همدردی شدند.
زندگی بر روی زمین برای موجودی که متعلق به زمین نیست
فضای سفید
قدرت و جلال
پاریس
دلایلی برای قویبودن
سلاحها
دویدن
مغز خودِ بدن است - بخش دوم
افراد مشهور
آبراهام لینکلن و موهبت هولناک
افسردگی این است...
ضمناً افسردگی این هم هست...
گفتگویی میان زمان - بخش سوم
زیستن
دنیا
ابرهای قارچ مانند
اضطراب
کاهش سرعت خود
فرازونشیبها
جملۀ معترضه
مهمانیها
#دلایلیبرایزنده_ماندن
چیزهایی که باعث بدترشدن حال من میشود.
چیزهایی که گاهی باعث بهترشدن حال من میشود.
وجود داشتن
در ستایش حساسیت زیاد
چگونه کمی خوشحالتر از شوپنهاور باشیم؟
کمک به خود
تفکر درباره زمان
فورمِنترا
تصاویری روی یک صفحه
کوچک بودن
چگونه زندگی کنیم؟
چیزهایی که وقتی فکر میکردم دیگر از هیچچیز لذت نخواهم برد، از آنها لذت بردهام
یک یادداشت و تعدادی تشکر
نویسنده: مت هیگ
مترجم: آذین نوذری
زبان: فارسی
ناشر چاپی: نشر السانا
تعداد صفحات: 144
موضوع کتاب: کتابهای روانشناسی بزرگسالان، کتابهای زندگی نامه
نسخه الکترونیکی: دارد
نسخه صوتی ندارد
بنابراین مطالعهی این کتاب برای افرادی که گمان میکنند به آخر راه رسیدهاند و دیگر هیچ امیدی برای ادامهی زندگی ندارند، مفید خواهد بود. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.