درباره استیون کینگ
استیون کینگ در ۲۱ سپتامبر ۱۹۴۷ در پورتلند واقع در ایالات متحده ی آمریکا متولد شد. او فرزند دوم «نلی روث و دونالد پیتزبری کینگ» بود و یک برادر بزرگ تر از خودش داشت. زمانی که استیون خردسال بود، پدر و مادرش از هم جدا شدند. استیون و برادر بزرگ ترش که دیوید نام داشت در خانه ی مادرشان بزرگ شدند. استیون در سال ۱۹۶۶ از دبیرستان فارغ التحصیل شد و پس از آن به دانشگاه اورانو پا گذاشت. در همان زمان بود که به نوشتن ستون هایی کوتاه برای نشریه های هفتگی دانشجویی روی آورد. یکی از مهم ترین این نشریات «The Maine Campus» بود. استیون در دوران دانشجویی علاوه بر فعالیت های سیاسی و ابراز نظرهای صریح و ضدجنگی اش، نوشتن داستان را هم دنبال می کرد و هر از گاهی داستان های جالب و کوتاهی می نوشت. یکی دیگر از اتفاقات جالب زندگی استیون در دوران دانشجویی خلق کردن یکی از داستان های خارق العاده اش بود که طبقه ی شیشه ای (The glass floor) نام داشت و در سال ۱۹۶۷ در مجله ی داستان های حیرت آور مرموز (The startling mystery stories) منتشر شد. اولین داستان بلند استیون کینگ که یکی از بهترین آثار او هم هست، کری (Carrie) نام دارد. در سال ۱۹۷۳ بالاخره یک انتشارات به نام «دابلدی اند کو» (Doubleday & Co) حاضر شد تا اولین اثر بلند استیون را منتشر کند. این کتاب در روز مادر این سال منتشر شد و به فروش خوبی رسید. درآمدی که از انتشار این اثر به دست آمد به استیون این پیام را داد که دیگر تدریس را رها کند و به صورت تمام وقت داستان بنویسند! از سال ۱۹۷۴ موفقیت های پی در پی آثار استیون کینگ شروع شد. رمان کری در نقاط مختلف آمریکا و کشورهای اروپایی منتشر و چیزی نمی گذشت که تبدیل به پرفروش ترین آثار وحشتناک و پرطرفدارترین رمان ها می شدند. در سال ۱۹۷۵ رمانی از او چاپ شد که نام آن تغییر کرد و عبارت سالمز لات (Salem’s lot) برای آن انتخاب شد. دو سال پس از انتشار دو رمان متوسط استیون کینگ اثری ماندگار از او به دنیا ارائه شد! درخشش (The Shining) در سال ۱۹۷۷ منتشر شد و داستان آن درمورد فردی به نام «جک تورنس» است که در شغل جدیدش در یک هتل مشغول به کار شده. همه چیز عادی پیش می رود و او گمان می برد که بهترین فرصت ممکن در اختیارش گذاشته شده تا هم با خانواده اش وقت بیشتری بگذراند و هم کتابش را بنویسد، اما اینطور نیست و زمستان از راه می رسد و این هتل دورافتاده آرام آرام وجوه مرموز و ترسناک خودش را به نمایش می گذارد! استیون پس از خلق کردن آثار مشهور درخشش، ایت، مسیر سبز و... حداقل دویست داستان و رمان دیگر هم نوشته است. آنقدر این خصوصیت او برای طرفداران و نویسندگان جوان سوال برانگیز بود که استیون تصمیم گرفت در کتابی به نام راز نوشتن را بنویسد و در آن توضیح بدهد که چطور توانسته به این میزان محبوبیت و پرکاری همزمان برسد.
معرفی کتاب بعضی وقت ها برمی گردند
کتاب بعضی وقت ها برمی گردند، اثری بی نظیر و خواندنی از استیفن کینگ، نویسنده ی ژانر وحشت و جنایی است. بعضی وقت ها برمی گردند، روایتی غریب و نفسگیر از آتش انتقام هایی که خاموش نمی شوند. خواندن کتاب بعضی وقت ها برمی گردند، با ترجمه ی روان سمیه جعفری نژاد، لحظاتی فراموش نشدنی برایتان رقم می زند.
درباره ی کتاب بعضی وقت ها برمی گردند
بعضی وقت ها برمی گردند ترجمه ای مستقیم از داستان «Sometimes they come back» است. داستان بعضی وقت ها برمی گردند به روایت داستان جیم، معلم مدرسه ی ۳۶ ساله ای می پردازد که اسیر حادثه ای شده که سال ها پیش برای او و برادرش اتفاق افتاده و زندگی هر دو را دگرگون کرده است. جیم کوچک است و همراه برادرش به سمت کتابخانه می روند تا کتابشان را پس بدهند. در همان لحظه چندنفری به آن ها حمله می کنند.... جیم نجات پیدا می کند اما تمام تلاش های مذبوحانه جیم برای داشتن یک زندگی عادی بی نتیجه مانده است. گذشته نه تنها در تعقیب او است و نمی گذارد آب خوش از گلویش پایین برود، بلکه تا می تواند آدم های حال را هم نابود می کند. پس جیم تصمیم می گیرد تا با قربانی کردن آینده اش، از گذشته انتقام بگیرد. فیلم بعضی وقت ها برمی گردند در سال ۱۹۹۱ به کارگردانی تام مکلوفلین از روی همین رمان ساخته شده است.
بخشی از کتاب بعضی وقت ها برمی گردند
موضوع رابطه پیچیده بین خود، مادرش و برادرش مایک (مایک بیچاره که به قتل رسیده بود) را کنار گذاشت و ادامه داد: «همان کاری را کردم که مادرم می خواست. هفته دوم تدریس کارآموزی ام، نامزدم تصادف کرد. راننده به او زده بود و فرار کرده بود. راننده یک بچه با ماشین شکاری بود. پلیس هیچ وقت نتوانست دستگیرش کند.» سیمونز صدای ضعیفی از خود درآورد و او را به ادامه دادن تشویق کرد. رفتم پیشش. چارهٔ دیگری نداشتم. او خیلی درد داشت. استخوان یکی از پاهایش بدجور شکسته بود و چهارتا از دنده هایش ترک برداشته بود، اما به خیر گذشته بود. واقعاً نمی دانستم که تحت چه فشاری هستم. به خود گفت: «حالا دقت کن، حالا هر لحظه ممکن است سر بخوری و بیفتی.» جیم گفت: «وارد دبیرستان فنی حرفه ای سنتر استریت شدم.» فنتون گفت: «آن جا را می شناسم. مثل باغ وحش می ماند. پر از چاقوی ضامن دار و پوتین های موتور سواری؛ در کمد بچه ها حتی تپانچه دست ساز هم پیدا می شود. برای محافظت از پول ناهارت باید با چوب بیسبال کتک کاری بکنی و هر کس مشغول فروختن مواد به دو نفر دیگر است.» جیم گفت: «دانش آموزی به اسم «مک زیمِرمَن» آن جا بود. بچه حساسی بود حتی گیتار هم می زد. در کلاس انشاء، سوگلی من بود. یک روز صبح وقتی وارد کلاس شدم، دیدم دو نفر او را نگه داشته اند و سومی گیتارِ یاماهایش را به رادیاتور می کوبد. زیمِرمَن فریاد می کشید. من سرشان داد زدم، گفتم که بس کنند و گیتار را به من بدهند. داشتم به طرف شان می رفتم که کسی من را با مشت زد.» جیم شانه ای بالا انداخت و ادامه داد: «همش همین بود، استعفا دادم. هیچ خبری از جیغ های ترسناک یا مخفی شدن در یک گوشه نیست. فقط دیگر نمی توانستم برگردم. وقتی به مدرسه نزدیک می شدم، قفسه سینه ام تنگ می شد. نمی توانستم نفس بکشم. عرق سرد می کردم.» فنتون با مهربانی گفت: «این اتفاق برای من هم افتاده است.» جیم ادامه داد: «برای تحلیل رفتاری رفتم. یک گروه درمانی بود. نمی توانستم از عهده مخارج روان شناس بر بیایم. جلسات نتایج خوبی داشت. من و سالی ازدواج کردیم. او کمی لنگ می زند و جای زخمش هنوز باقی مانده، اما بجز این موارد انگار دوباره متولد شده است.»
شناسنامه کتاب بعضی وقت ها برمیگردند
- نویسنده: استیون کینگ
- مترجم: سمیه جعفری نژاد
- زبان: فارسی
- ناشر چاپی: نشر آواژ
- تعداد صفحات: 52
- موضوع کتاب:کتاب های داستان و رمان خارجی
- نسخه الکترونیکی:دارد
- نسخه صوتی : ندارد
اگر به داستان های جنایی علاقه دارید و از خواندن رمان های پرماجرا لذت می برید، کتاب بعضی وقت ها برمی گردند انتخاب مناسبی برای شما است. امیدوارم از محتوای معرفی کتاب نهایت لذت را برده باشید و برای کسانی که کتاب دوست هستند، میتوانید ارسال نمایید و برای مشاهده ی مطالب پر محتوای دیگر میتوانید به بخش فرهنگ و هنر ساعدنیوز مراجعه نمایید. همچنین شما نیز بهترین کتابی که تا حال مطالعه کرده اید، برای ما معرفی نمایید. از همراهی شما بسیار سپاسگزارم.