معرفی کتاب قتل در زمین گلف اثر آگاتا کریستی

  شنبه، 08 آبان 1400   زمان مطالعه 7 دقیقه
معرفی کتاب قتل در زمین گلف اثر آگاتا کریستی
قتل در زمین گلف (به انگلیسی: The Murder on the Links)یک رمان جنایی نوشته آگاتا کریستی است که در سال ۱۹۲۳ منتشر شد داستان این کتاب درباره ماجرایی است که دو شخصیت هرکول پوآرو و آرتور هستینگز برای حل آن اقدام می‌کنند. قیمت نسخه آمریکایی 1.75 دلار بود.

درباره کتاب قتل در زمین گلف

کتاب «قتل در زمین گلف»The Murder on the Links نوشته ی «آگاتا کریستی» اولین بار در مارس سال 1923 از سوی انتشارات داد، مید و شرکاء Dodd, Mead & Co در آمریکا و در همان سال در ماه می از سوی انتشارات The Bodley Head در انگلستان منتشر شد.

خلاصه کتاب قتل در زمین گلف

این کتاب با سفر «آرتور هستینگز» Arthur Hastings یکی از دوستان نزدیک «هرکول پوآرو» Hercule Poirot، کارگاه برجسته ی بلژیکی از پاریس به لندن آغاز می شود. او با قطار سریع السیر کاله به لندن می رود که بسیار خلوت است و تنها یک مسافر دیگر دارد. مسافر دیگر قطار دختری جوان و با آرایشی کامل است که ظاهراً خواهرش را گم کرده است. «هستینگز» تمام مدت سفر را با این دختر جوان هم صحبت و در نهایت در ایستگاه قطار از او جدا می شود. «آرتور» زمانی که به خانه می رسد پس از سلام و احوال پرسی با «هرکول پوآرو» با نامه ای عجیب روبه رو می شود. این نامه ی اسرارآمیز از سوی فردی به نام پی. تی. رنالد فرستاده شده است. در این نامه از «هرکول پوآرو» برای حل ماجرای مهم و مرموزی درخواست کمک شده است. «آرتور هستینگز» و «هرکول پوآرو» پس از خواندن این نامه سریعاً وسایلشان را جمع می کنند و به فرانسه می روند. مواجهه ی آن ها با آقای رنالد ادامه ی داستان کتاب «قتل در زمین گلف» را شکل می دهد.

هرکول پوآرو، شخصیت اصلی داستان های جنایی

«هرکول پوآرو» شخصیت اصلی داستان کتاب «قتل در زمین گلف» یکی از معروف ترین چهره های خیالی ادبیات پلیسی است. او مردی باهوش و تیزبین با قد تقریباً یک صد و پنجاه و سه سانتی متر، سری تخم مرغی شکل و چشمانی سبز رنگ است. او همیشه ظاهری بسیار تمیز دارد و به جزییات توجه ی می کند. او شخصیت اصلی بیش از نیمی از آثار «آگاتا کریستی» Agatha Christie نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی است. «آگاتا کریستی» در تاریخ 15 سپتامبر سال 1890 در دون شایر انگلستان به دنیا آمد. او زندگی پرفرازونشیبی داشت و توانست با انتشار آثار جنایی برجسته ادبیات انگلستان را مدیون خودش کند. او تحصیلات دانشگاهی را دنبال نکرد و به واسطه ی ازدواج با یک باستان شناس به سفرهای بسیاری رفت و از کشورهای گوناگونی بازدید کرد. او از دهه ی بیست میلادی نوشتن را آغاز کرد و در مدت زمان کوتاهی توانست آثار خواندنی و اسرارآمیزی به چاپ برساند. او در تاریخ 12 ژانویه سال 1976 درگذشت و از خودش ده ها کتاب و داستان به ارث گذاشت. براساس بیشتر آثار این نویسنده تاکنون چندین فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی ساخته شده است. این نویسنده در میان خوانندگان فارسی زبان نیز از محبوبیت چشمگیری برخوردار است و تعداد زیادی از آثارش ازجمله «ورق ها روی میز»، «شرارتی زیر آفتاب» و «شرکای جرم» به فارسی ترجمه شده اند.

درباره نویسنده کتاب قتل در زمین گلف

آگاتا کریستی، زاده ی ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ و درگذشته ی ۱۲ ژانویه ۱۹۷۶، نویسنده ی انگلیسی داستان های جنایی و ادبیات کارآگاهی بود.آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میلر در شهر تورکی در ناحیه ی دوون انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکایی اش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانواده ای اشرافی بود. آگاتا به دلیل آمریکایی بودن پدر می توانست تبعه ی ایالات متحده نیز باشد، ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا دارای یک خواهر و یک برادر بود که هر دوی آن ها از وی بزرگ تر بودند.آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار می کرد؛ شغلی که تأثیر زیادی بر نوشته های او داشته است: بسیاری از قتل هایی که در کتاب هایش رخ می دهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت می گیرند.در هشتم دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی می کرد به مدت ده روز ناپدید گردید و روزنامه ها در این مورد جاروجنجال فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتا در هتلی واقع در هروگیت یافتند. آگاتا اتاق هتل را با نام خانمی که اخیرا شوهرش اعتراف کرده بود با وی رابطه عاشقانه دارد، کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربه ی روحی ناشی از مرگ مادر و خیانت شوهر دچار فراموشی شده بوده است. آگاتا در سال ۱۹۳۰ با باستان شناسی به نام سر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوان تر بود، ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی که او از آن ها دیدن می کرد را می توان در بیشتر داستان هایش که وقایع آن ها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ می دهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجویی های عشقی خارج از ازدواج مالووان، مدتی نسبتا طولانی دوام بیاورد.

آگاتا کریستی

ترجمه کتاب قتل در زمین گلف به زبان فارسی

کتاب «قتل در زمین گلف» نوشته ی «آگاتا کریستی» را انتشارات هرمس با ترجمه ی «محمدعلی ايزدی» در سال 1388 منتشر کرده است «محمدعلی ايزدی» مترجم کتاب های حوزه ی ادبیات پلیسی است و ترجمه ی آثار دیگر «آگاتا کریستی» ازجمله «قتلهای الفبايی» و «قطار ساعت ۴:۵۰ از پدینگتون» را در کارنامه ی کاریش دارد.

قسمتی از کتاب قتل در زمین گلف

بدون معطلی عازم کاونتری شدیم. پوآرو در تئاتر چیزی از کسی نپرسید. فقط برای نمایش های گوناگونی که بنا بود آن شب اجرا شود صندلی رزرو کرد. نمایشی که اجرا شد بی نهایت خسته کننده بود، یا شاید هم من خلقم خیلی تنگ بود و این طور به نظرم می رسید. گروه ژاپنی عملیات تعادلی خطرناکی انجام می دادند. هنرمندان مرد (مثلاً شیک پوش، با لباس های شب مایل به سبز و موهای روغن زده و برای دسته جمعی پا به زمین می کوبیدند و رقص های عجیبی می کردند. زن های آوازه خوان، چاق و درشت هیکل بودند و تا جایی که می توانستند با صدای بلند می خواندند. یکی از بازیگرهای شوخ سعی می کرد ادای آقای جرج رابی را دربیاورد، اما کاملا مشخص بود که از عهده این کار برنمی آید.

بالاخره شماره خواهران دالسی بالا رفت و آن ها روی صحنه آمدند. قلبم بدجوری به تپش افتاده بود. من او را دیدم... هردو بودند. هر دو خواهر، یکی با موهای تیره و دیگری با موهای خرمایی روشن، اما هر دو به یک اندازه بلند. دامنه ای کوتاه و پف کرده پایشان بود. هر دو فوق العاده زیبا بودند. شروع به خواندن کردند. صدایشان رسا و واضح بود، اما قدری زیر و تئاتری؛ با این حال جالب بود.

مدت کوتاهی که روی صحنه بودند حرکات جالبی را به نمایش گذاشتند. چندین حرکت آکروباتیک جالب کردند و کلماتی که در آواز به کار می بردند روشن و گیرا بود. وقتی پرده افتاد. جمعیت با کف زدن های طولانی و بلند آن ها را تشویق کردند. ظاهراً خواهران دالسی بلا در کارشان موفق بودند.

ناگهان احساس کردم دیگر نمی توانم آنجا بنشینم. رو به پوآرو کردم و گفتم - من باید بروم بیرون هوا بخورم.

حتماً برو دوست عزیز. من اینجا سرم گرم است. تا آخرمی مانم، بعد همدیگر را می بینیم. فاصله تئاتر تا هتل چند قدم بیشتر نبود. به اتاق نشیمن رفتم، دستور یک نوشیدنی دادم، نشستم و با آن مشغول شدم. همان طور که به بخاری داخل اتاق نگاه می کردم، ناگهان صدای باز شدن در به گوشم رسید؛ فکر کردم پوآروست. سرم را برگرداندم و در آستانه در چشمم به چهره سیندرلا افتاد. فوراً از جا برخاستم. نفس نفس زنان و بریده بریده گفت:

- من تو را آن جلو دیدم. تو و دوستت را. وقتی از تئاتر بیرون آمدی منتظرت بودم و تا اینجا تعقیبت کردم. برای چی آمدی اینجا... کاونتری؟ امشب آنجا چه کار می کردی. مردی که همراهت هست... همان کارآگاهی است که می گفتی؟

سیندرلا همان طور آنجا ایستاده بود و شالی که روی لباس مخصوص تئاترش انداخته بود کم کم داشت از روی شانه هایش به پایین سر می خورد. پریدگی رنگ چهره اش از زير رژ گونه ها و آثار ترس در طنین صدایش مشخص بود. ناگهان همه چیز دستگیرم شد...

شناسنامه کتاب قتل در زمین گلف


دیدگاه ها

  دیدگاه ها
پربازدیدترین ویدئوهای روز   
آخرین ویدیو ها